ادبیات و تئوریهای اقتصادی غالبا درباره یک موضوع یکسان حرف میزنند اما با زبانهای مختلف.
اقتصاد رفتاری نیز این نتیجه رسیده که رفتارهای بشری غیرعقلانی و در تغییر مستمر است و فاکتورهای مربوط به احساسات و عواطف را در تحلیل و فهم بازارها و عوامل اقتصادی به کار میگیرد. تئوری ماتریالیسم فرهنگی هم رویکردی به ادبیات دارد و به مطالعه ادبیات در چارچوب اقتصادی- اجتماعی و سیاسی در زمینه وسیعتری میپردازد و به کشف واقعیتهایی اشاره میکند که نویسندهها برای شکل دادن شخصیتهای و طرحهای داستانیشان به کار میبرند. در روح این دو نظریه ارتباط بین ادبیات و اقتصاد بیش از پیش آشکار میشود. نویسنده این مقاله، رابطه بین ادبیات و اقتصاد را مانند یک هرم سهبخشی با عنوان پلات :نردبان تجاری انسانمحور توصیف کرده که در ادامه شرح آن آمده است.
لایه زیرین «اعتقادات فرهنگی و فردی» از نگرشهای مردم که شامل آداب و رسوم مذهبی میشود تشکیل میشود که بخشی از ادبیات و اقتصاد را شکل میدهد. آدام اسمیت در کتاب خود با عنوان «ثروت ملت» ایدههای را مطرح میکند که به موجب آن انسان جانوری است که معامله میکند و این از مصلحت طلبی ذاتیاش سرچشمه میگیرد؛ یعنی از خیرخواهی یک نانوا یا یک قصاب نیست که مایحتاج انسان تامین میشود بلکه آنها برای مصلحت خودشان است که به این کارها اشتغال دارند. این همان مفهوم مصلحت ذاتی است که نطفه شخصیتهای داستان را شکل میدهند.
به عنوان مثال رمانهای جین آستین، ما را به دنیای زنان جوانی دعوت میکند که نه تنها دارای شخصیتهای پیچیده و عجیب هستند بلکه شرایط اقتصادی خاصشان آنها را در وضعیت نامطلوب ازدواج معاملهای قرار میدهد و آنها را وادار میکند تا بین پذیرش در جامعه و خواستههای درونیشان، یکی را انتخاب کنند. بهترین نمونه آن شخصیت شارلوت لوکاس در رمان «غرور و تعصب» است که به ازدواج آقای کالینز که یک احمق تمام عیار است درمیآید تا از کلفتی در منزل برادرش خلاص شود و خودش صاحب خانه و زندگی شود.
همانند جین آستین در انگلستان دوران جنگهای ناپلئونی، نویسندگان دیگری همانند شکسپپیر در عصر الیزابت، تولستوی در روسیه پیش از انقلاب و ماهاسویتا دوی در دوران پرآشوب هند بعد از استقلال، نوشتههای خود را بر اساس نظریههای اقتصادی قدرتمند بنا مینهادند. کافی است تنها نگاهی به این کتابها بیاندازیم تا به برخورد بین مصلحتهای فردی و شرایط اقتصادی بزرگتر پی ببریم.
لایه میانی «سیستمهای اجتماعی» به تئوریهای اقتصادی و ادبیات از طریق نهادهای اجتماعی مینگرند. تلویحا یا آشکارا، تعامل پیچیده نهاد سیستمهای اقتصادی و اجتماعی، مفهوم ضمنی بسیاری از روایتهای ادبی را شکل میدهند. برای مثال نگاهی به شهرسازی در 200 سال گذشته بیاندازیم. شهرها به طور فزایندهای موتور رشد و توسعه بودهاند و امروزه بیش از 80 درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهند.
اما رابطه بین شهر و ساکنین آن همواره منشا نگرانی بوده است. همانطور که در اشعار بلیک در اواخر قرن 18، بودلر، شاعر سمبولیت فرانسوی در قرن 19 و مدرنیستهای چون الیوت و این اواخر در کتابهای خاطراتی مثل «استانبول»، نوشته اورهان پاموک و «بالاترین شهر» نوشته سوکتو مهتا (Suketu Mehta) نمونههایی از آن دیده میشود. آنها در کتابهایشان به ارائه دیدگاههای خود از فعالیتهای اقتصادی در شهرها میپردازند.
پاموک زمانی که خیابانهای شلوغ منتهی به بوسفوروس و کشتیهایی را که از شلوغترین خطوط دریایی جهان میگذرند توصیف میکند در واقع دارد به طور غیرمستقیم درباره اشکال بهتر زیرساختها و خیابانهای جدید برای استفاده حرف میزند و در «بالاترین شهر» نوشته سوکتو مهتا بعد دیگری از رشد شهرنشینی از قبیل آلودگیهای گسترده در بومبای، جنایتکاران پنهان و نابرابری بین ثروتمند و فقیر برجسته میشود. این تجربههای زنده ناهمگون که از کمبود منابع در شهرها نشات میگیرد در شعر زیر از جواد اختر، شاعر هندی به خوبی بیان شده است:
هرکس فقط یک قدم از خوشبختی فاصله دارد
هرخانهای فقط به یک اتاق اضافه نیاز دارد
لایه بالایی «تجارت و بازرگانی» به جنبههای مادی زندگی از قبیل اینکه چطور پولهایمان را خرج میکنیم میپردازد. فرضیه درآمد دائمی میلتون فریدمن، برنده نوبل اقتصاد در سال 1957 بیانگر این است که مصرفکنندگان مصارف خود را طبق انتظارات خود از درآمد در دوره زمانی طولانیتر تنظیم میکنند. اما با نگاهی به اقتصاد هند، جایی که کارگرهای هندی در بخشهای غیردولتی مشغول به کار هستند بدون هیج درآمد ثابت، این نظریه چطور میتواند رفتار صرفی آنها را تفسیر کند؟
نمونه آن در ادبیات در داستان کوتاهی از مونشی پرمشاندبا عنوان «کفن» خودش را نشان میدهد که هزینههای قهرمان داستان نه بازتابی از اعتمادش به آینده بلکه تحت تاثیر نیازهای ضروریاش شکل میگیرد. این نوشتهها به روشنی نشان میدهند که چطور فعالیتهای تجاری میتوانند بازنمودهای ادبی و هم اقتصادی داشته باشند. مثال دیگر مربوط به حماسه مهاباراتا میشود که در مدارس هند جزو کتب آموزشی محسوب میشود و بسیاری از مدارس کسبو کار در این کشور از این کتاب به عنوان منبعی برای توضیح مدل اقتصادی بازیهای تجاری و ابعاد درگیری و همکاری در تصمیمگیری استفاده میکنند.
ادبیات و اقتصاد هر دو رشتههای پیچیدهای هستند که میتوانند از خلال یادگیری از یکدیگر سودمندتر شوند. در مثالهای یاد شده نویسندگان و اقتصاددانان هردو در پی کشف موضوعهای یکسان اما به زبانهای مختلف هستند. زمانی که اقتصاد یک نظریه و تحلیل را میپذیرد ادبیات به دادههایی که از فعالیتهای انسانی سرچشمه میگیرد جان میبخشند. درک ابعاد مادی متون ادبی و تقارن شاعرانه اقتصاد میتواند سیاستهای توسعه را با درک بهتر و دقیقتری همراه کند.
نظرات