علیاکبر اشعری در یادداشتی که بر محور کتاب «مالک بِنْ نَبیّ، اندیشمند مُصلح» نوشته، او را در کسوت یک مصلح اندیشمند مسلمان دید که با نگاهی بلند به تاریخ و بشریت با نقد دقیق شرایط موجود، انسانهای مسلمان عصر خویش را به آیندهای روشن و پرامید فرامیخواند.
البته در همان زمان از یکسو به شخصیت مالک فکر میکردم که چگونه در دورانی که زرق و برق غرب چشم بسیاری را از دیدن حقایق بازداشته بود و چون برخی از روشنفکران وطنی، آدم شدن را مساوی از فرق سر تا نوک پا، فرنگی شدن میدانستند، از میان یکی از خانوادههای فقیر الجزایری، شخصیتی چون او پیدا میشود که علیرغم برخورداری از آموزههای فرنگی در کنار آموزش مکتبخانهای که اتفاقاً هیچ جاذبهای هم برای او نداشت، اما «مالك با وجود ورود به مدرسه فرانسوی، نه فقط رابطهاش را با فرهنگ اسلامی قطع نكرد، بلكه سعی كرد تا حد امكان در مراسم مذهبی مثل نماز جمعه شركت كند و در محافل و مساجد حضور داشته باشد.»
بعدها نیز علیرغم سفر به پاریس و زندگی در این شهر به قول استاد فوزیالحسن: «مالک در بُعد اعتقادی و فكری، يک مسلمان تمامعيار بود. اسلام را عملاً در رفتار و كردار و گفتههای خود منعكس و پياده مینمود.». پس از این نیز او را در کسوت یک مصلح اندیشمند مسلمان میبینیم که با نگاهی بلند به تاریخ و بشریت با نقد دقیق شرایط موجود، انسانهای مسلمان عصر خویش را به آیندهای روشن و پرامید فرامیخواند.
او که در کنار تحصیلات در زمینه مهندسی برق در پاریس، ضمن زیرنظر گرفتن دقیق تحولات جوامع پیرامون خود به مطالعات گستردهای در علوم اسلامی پرداخت، این دقتها و مطالعات او را به این نتیجه رساند که ملتهای مسلمان برای دستیابی به استقلال باید ابتدا به ظرفیتهای بیکران خود پی ببرند و با گذر از نگاههای کوتاه به زندگی روزمره با بهرهگیری از آموزههای دینی و تجربههای بشری افقهای گستردهتری را فراروی خود ترسیم کنند. او علت اصلی ضعف و عقبماندگی جهان اسلام را مسئله تمدن میدانست و معتقد بود: «جوهر مشکل هر ملت، در مسئله تمدن آن است و هیچ ملتی قادر به فهم و حل مشکل خود نخواهد بود، مگر آنکه اندیشه خود را تا سطح تحولات بزرگ بشری ارتقا بخشد و عوامل ظهور و سقوط تمدنها را عمیقاً درک کند.»
از سوی دیگر با مطالعه کتاب با اندیشه و روش دكتر اسعد سَحمَرانی استاد علوم ادیان، فرق و مذاهب دانشگاه امام اوزاعی لبنان که خود از اساتید و متفکرین برجسته لبنانی بهشمار میآید، آشنا شدم که او با دقتی قابل ستایش، به معرفی و نقد اندیشه و رفتار مالک بننبی پرداخته است. در دورانی که غرب به دلایل مختلف به ستیز با جهان اسلام روی آورده و به هیچوجه بالندگی جهان اسلام و تحقق تمدن اسلامی را برنمیتابد و با شیوههای مختلف تحقیر و وابستگی سعی در ایجاد فاصله و عقب نگهداشتن کشورهای اسلامی میکند، استاد سحمرانی با موقع شناسی و در قالب معرفی و نقد یکی از چهرههای تابناک جهان اسلام به افشای سیاستهای غرب در قبال جهان اسلام میپردازد.
و نهایتاً استاد فقید و فرزانهمان آقای دکتر صادق آئینهوند که در مکتب انقلاب اسلامی و استضائه از شعاع نورانی اسلام و امام خمینی رضوانالله تعالی علیه با نوشتن کتابهایی چون «ادبیات انقلاب درشیعه» بر این باور است که «امروز كه تلاشی برای شناخت اسلام آغاز شده است، جا دارد كه به موازات اين تلاش گامی در شناخت ادب انقلابی اسلام، فرا پيش نهيم. باشد كه زبان انقلاب را بازشناسيم، و با پاسداران فضيلت و حريت و آزادی از نزديک آشنا شويم.» در ادامه حرکت روشنگرانه خویش دست به ترجمه و انتشار این کتاب میزند.
نظر شما