کلاهیاهری در این مجموعه نیز چون کارهای دیگرش زبانآور است، دایره واژگانیاش شگفتآور است، اسامی شعرها و نیز مجموعهاش را بسیار هوشمندانه انتخاب کرده است، و ذهنش در دنیایی چنان غریب غوطه میخورد که اگر بتوانی راه به آن دنیا ببری، انگار دستت را گرفته باشند و به سرزمین عجایبت برده باشند.
در کتاب «دلقک در باران» با حیاتی دیگرگونه از درختها، آهوها، پرندهها، قطارها، کتابها و...مواجه شدم و با شکلی تازه از زندگی که به دنیا سرایت کرده است، راستش امّا پرندههای معصوم این کتاب را دوستتر داشتم، همان طفلکیها با بالهای خیس، که خانه خود را در تاریکی گم کردهاند.
نگاه کلاهیاهریِ شصتوهشتساله در این مجموعه چنان نو، بکر، بدیع و امروزی است، که اگر پختگی کلام و عمق اندیشه شعرها نبود، گمان میکردی کار یکی از همین شاعران جوان امروزی باشد.
خوشا دودی که هنوز و همیشه از کُنده بلند میشود! خوشا!
در پایان شعری از این مجموعه را به دوستان هدیه میدهم:
میخواهم به سنگها تبدیل شوم
به گذار بادهایی که بوی دریا را میآورند
میخواهم تسلیم شوم
به سقوط بادبان
به حریق سایبان
وقتی تو سر میرسی
و بنفشهی هجومت دنیا را میکشد
مثل پادشاهی دیوانه
که یا رُم را میسوزاند
یا نامهی کوتاه مرا
که دارم مینویسم واسهی محبوبم
تو یک مهمونخونه
با خندهای نخودی»
نظر شما