حسین معصومی همدانی: بزرگداشت خادمان علم پاسداشت مقام علم است
افتخاری که نصیب من شده است در واقع تقدیر از علم و کسانی است که در راه آموزش و پژوهش و بسط آن میکوشند، بنا بر این حتی اگر در تشخیص مصداق هم خطا شده باشد نفس این عمل در خور قدردانی و سپاسگزاری است. با این حال، این گونه تقدیرها در صورتی مؤثر میافتد که به این مناسبتها ختم نشود و به صورتی نهادی و سازمانیافته ادامه یابد.
بزرگداشت خادمان علم پاسداشت مقام علم است و مقام علم بهواقع وقتی محترم شمرده میشود که نهاد علم استقلالی را که درخور آن است بیابد و اهل علم نه تنها تا آنجا که ممکن است از غم نان فارغ باشند بلکه از دخالتهای گاه و بیگاه دیوانسالاران و مقررات و قوانین و تصمیمگیریهای مخلّ بیرونی در امان بمانند.
من به عنوان کسی که به مقتضای تحصیلات و تخصص خود، پایی در حوزه علوم مهندسی و طبیعی و پایی در حوزه علوم انسانی دارد باید بگویم که متأسفّانه این گونه دخالتها و تصمیمهای نگرانکننده در علوم انسانی بسیار بیشتر و چشمگیرتر از علوم دیگر است. بیم آن میرود که گسترش کمی و بی حساب و کتاب تحصیلات تکمیلی در این حوزه و جذب بی ضابطۀ بسیاری از فارغ التحصیلان آن در مراکز آموزشی و پژوهشی به افت کیفیت، که نشانههای نگرانکننده آن هم اکنون دیده میشود، بینجامد و نیز این پندار که علوم انسانی و اجتماعی دانشهایی خطرخیزند سبب شود که شاغلان این علوم نتوانند پژوهشهای خود را با خاطر آسوده انجام دهند و نتایج آن را آزادانه در دسترس مقامات اجرایی کشور و عموم بگذارند، بلکه وقت خود را صرف این کنند که به اتهامهایی که به ایشان وارد میشود پاسخ دهند و دائم در صدد توجیه وجود و کار خود باشند و نتوانند حرف دل خود را، که جز به صلاح ملک و ملت نیست، به صراحت بزنند، و نیز اگر در جایی خطا کردند در فضایی آزاد پاسخ بشنوند.
توجه جدی به استقلال دانشگاه، آزادی دانشگاهی، که مفهوم آن آزادی پژوهشگر در حوزهای است که تحقیق میکند، به معنای بیرون آمدن پژوهشگر از حوزه نظارت اجتماعی نیست، بلکه به عکس سبب خواهد شد که هم پژوهشگران در بررسی مشکلات اجتماعی نقش خود را ایفا کنند و هم پژوهشهای ایشان در معرض نقد و بررسی و نقض و ابرام پژوهشگران دیگر و کل جامعه قرار گیرد.
مهدی مالمیر: علوم انسانی در جامعه امروز ما مظلوم است
جناب رئیس جمهور، فرصت مغتنمی است نكتهای راجع به اوضاع و احوال كنونی علوم انسانی در دانشگاهها و مراكز علمی داشته باشم. از آنجاییكه شخصِ شما دانشآموخته و پژوهشگر همین حوزه هستید بهتر میدانید تمامی جوامعی كه مسیر توسعه را با موفقیت پیمودهاند نه صرفاً بر بستر علوم تجربی كه با مدد از علوم انسانی و اجتماعی به این مهم دست یافتهاند و آنهایی هم كه از قافله توسعه عقبتر مانده و یا در این راه كندتر بودهاند به میزان زیادی در نتیجه بیتوجی و یا كم توجهی به علوم انسانی دچار این وضع شدهاند. اگر چه آفتهای زیادی در حال حاضر علوم انسانی كشور را تهدید میكند و سببشناسی و ریشهشناسی آن بحث مطولی است كه در این مجال نمیگنجد لیكن در این فرصت محدود قصد دارم حداقل به موردی اشاره داشته باشم و از آنجا كه میدانم و امید دارم به راحتی و سریع میتوان نسبت به حل آن اقدام نمود آن را با شما در میان بگذارم.
من فكر میكنم علوم انسانی در جامعه امروز ما مظلوم است، این را نه از سر برانگیختن حس ترحم كسی كه بر حسب ارزیابی واقعی از شرایط میگویم. علوم انسانی و اجتماعی در شرایط امروزین سیاستگذاریِ علم، نحیف گشته و آنچنان كه شایسته و بایسته است حتی در درون میدان علم و دانشگاه به نسبت رقیب قدرتمندترش یعنی علوم فنی و تجربی(فیزیكی) مورد توجه واقع نمیشود.
حتی آنجایی هم كه قصد ورود و صحبت از سیاستگذاری در این حوزه میشود، در سایه علوم تجربی به حاشیه رانده میشود و در نظام ارزشیابی و ارزیابی با همان ابزار و متری كه برای علوم تجربی طراحی شده مورد ارزیابی قرار میگیرد. حال آنكه مبرهن است علیرغم شباهت علوم فنی و فیزیكی با علوم انسانی از حیث تعلق به علوم تجربی مدرن این دو از نظر ماهیت و موضوع تفاوت بنیادی دارند و به همین سبب علوم انسانی شاخهای پیچیدهتر و سختتر به شمار میآید.
این خلل در حال حاضر در سیستم جدید ارتقاء علمی در درون دانشگاههای كشور وجود دارد و سیطره روشهای ارزیابی كمی آن هم از نوع خاصی كه بیشتر با علوم فیزیكی تناسب دارد نمایان است و این مسالهای است كه حتی در بلندمدت به نفع علوم تجربی نمیباشد چه برسد به علوم انسانی كه با این وضع دچار خسران و نابودی میگردد.
از اینرو درخواست دارم با توجه به حساسیتی كه حضرتعالی نسبت به این موضوع دارید دستور فرمایید با تجدید نظر در آییننامه موجود ارتقاء اعضای هیات علمی چارهای برای این مشكل اندیشیده شود و تا دیر نشده به جای این نظام ارزیابی صرفاً كمیگرا، پژوهشمحورِ كمخاصیت، تجاریسازی شده و فنسالارانه به رشد كیفی و ماهوی علوم انسانی و برجسته كردن جایگاه آموزش در كنار پژوهش و فراهم آوردن زمینه و محیطی امن برای تحقیقات بنیادی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی توجه ویژه شود.
امین شاهوردی: امکان پژوهش در حوزه زبانها و فرهنگهای تأثیر گذار فراهم شود
معمولاً وقتی زمان اندکی در اختیار کسی قرار میگیرد تا آنچه را دوست دارد، بیان کند، دیگر فرصتی برای مقدمه چینی یا رعایت برخی موازین باقی نمیماند. محدودیت زمانی از یک سو باعث میشود تا شخص خواسته حقیقی خود را جلوی چشم آورد و از سوی دیگر ممکن است سبب گردد طرز بیان چنین امری، چندان که باید و شاید در چهارچوبهای رایج نگنجد. بنابراین، امیدوارم با توجه به این مطلب، چند سطری را که مینویسم با دیده اغماض بنگرید.
خوشبختانه با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، دانشگاهها و مراکز علمی کشور پویاتر شدهاند و در حوزههای فرهنگی، فعالیتهای بیشتری به چشم میخورد؛ اما در برخی زمینهها همچنان کاستیهای وجود دارد که نیازمند توجه ویژه هستند. یکی از این حوزهها، حوزه زبانها و فرهنگهای تأثیر گذار بر فرهنگ ایرانی-اسلامی است. توجه به این زبانها و فرهنگها نه تنها پایه و اساس هر گونه مطالعه اصیل در باب فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی است، بلکه سبب میشود تا بتوان تعاملات بهتری با جهان و دیگر کشورها داشت و برخی از کاستیهایی را که ناشی از یک سو نگری در مقالات و پژوهشهایی وطنی است، بر طرف کرد.
اکنون بیش از یک سده از نخستین تلاشها در زمینه فرهنگ و زبان یونانی میگذرد و علی رغم اینکه پیشینیان ما لزوم توجه به آن را در دروس دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی (در حدود 81-1280) در یافتند، اما همچنان متولی خاصی برای حمایت از پژوهش در زمینه زبان و فرهنگ یونانی و تأثیرات آن بر فرهنگ ایرانی، ترجمههای عربی در دوره نهضت ترجمه و غیره وجود ندارد.
هنگامی که رساله دانشگاهی خود را در دوره ارشد مینوشتم برای آنکه درک بهتری از برخی مباحثِ فلسفه و منطق دوره اسلامی داشته باشم و ریشههای آنها را بهتر درک کنم، مجبور شدم تا زبان و فرهنگ یونانی باستان را بهتر بیاموزم، اما بی هیچ استادی و صرفاً با کمک دوستان خوبی که در این زمینه با آنها آشنا شدم؛ دوستانی که در این چند سال با یکدیگر در این حوزه کار کردیم بدون آنکه از حمایت و پشتیبانی نهاد یا ارگانی بهرهمند شویم. تقاضا دارم در صورت صلاحدید، با حمایت از مطالعه در چنین زمینهای در هر قالبی، امکان ادامه پژوهش در چنین حوزههای را برای بنده و دیگر پژوهشگران علاقمند فراهم آورید.
حسین شجاعی: تعداد زیاد مقالات لزوماً منجر به جابجایی مرزهای دانش نمیشود
وضعیت علوم انسانی در جامعه ی امروز به همه ما گوشزد مینماید که بایستی فضایی باز را برای گفت و گو فراهم آوریم. این بایسته تنها به حاکمیت بر نمیگردد بلکه مربوط به فرهیختگان جامعه نیز میباشد. همانطور که حاکمیت جامعه لازم است با سعه صدر هر گفت و گویی را تحمل کند به همان سان فرهیختگان نیز بایستی تنور گفت و گو را داغ نمایند و با تشریک مساعی زمینه تولید دانش را فراهم آورند. دانش، نتیجه گفتوگوی مستمر اهالی دانش با هم است. وقتی اندیشمندان یک جامعه گفتوگویی با یکدیگر نداشته باشند نمیتوان انتظار داشت که علمی نیز تولید شود. علت رکود و رخوت امروز علوم انسانی در جامعه ایران، بسته بودن باب گفت وگوست. توجه بیش از حد به مسایل صوری موجب شده تا ارزش گفت و گو فروکاسته شود. در کشور ما، امروز کمیت سهمی بسزا در ارتقاء علمی دانشجویان و اساتید را دارا میباشد و حال آنکه تعداد زیاد مقالات لزوماً منجر به تولید دانش و جابجایی مرزهای دانش نمیشود.
امروزه با اینکه نظریات و آراء ارزشمندی درجامعه ما تولید میشود اما با تاسف بسیار این اندیشهها مجالی برای گفت و گو نمییابند و در محاق فرو میروند. این امر حاکی از معیوب بودن فرایندها و سیاست گذاریهای غلط علمی است. برای حل این موضوع لازم است محملی برای شناسایی اندیشههای صائب و تلاش برای ورود آنها به عرصه گفت و گو فراهم آورده شود. حاکمیت بایستی مسیر علم و شرایط ارتقاء را به سمتی هدایت کند که افراد از ارتباطهای یک طرفه به روابطی چند جانبه هدایت شوند تا بدین نحو با ایجاد شرایط لازم برای گفت و گو، شاهد رشد و بالندگی علمی کشورمان باشیم.
سید مرتضی هاشمی مدنی: کارکرد دانشگاههای علوم انسانی و اجتماعی به آموزش محدود شده
بسیاری گفتهاند که انسانها منشأ بحراناند. امروز در میانه بحران محیط زیست و بحران گرم شدن زمین و بحران بیآبی و زلزلههای مکرر وگسترش شبکههای تروریستی و فساد سیستماتیک اداری و بحران هویت و مشروعیت و دهها بحران دیگر گرفتاریم. تمام این بحرانها انسانساختهاند و نحوه زیست گذشتگان و مردمان امروز به آنها دامن زده است. گفتوگوهای مردم در شبکههای اجتماعی و مباحثات نخبگان در دانشگاهها و مناظرات سیاستمداران حول چیستی و تبعات بعضاً ترسناک این بحرانها شکل میگیرند. اما تصور میکنم هیچکدام از این بحرانها آنچنان که فکر میکنیم ترسناک نیستند. آنچه وحشتانگیز است فراموش کردن نیم دیگرِ جمله ابتدایی این متن است: انسانها منشأ بحراناند و...بحرانها انسانسازاند.
بحران بیش از آنکه غول و دیوی برای براندازی و از بین بردن ایل و تبار و دستاوردهایمان باشد، ندا و فریادیست که ما را فرامیخواند که قویتر و امیدوارتر شویم و با سازماندهی بیشتری در دل توفان حرکت کنیم. شاید ابنخلدون، از اولین کسانی باشد که مکانیسم اجتماعی قدرتیابی انسان در برابر بحران را صورتبندی نظری کرده است. او در کتابش شرح میدهد که چگونه از میان خرابههای شهرهای کهن تونس و مراکش رد میشد و از خود میپرسید که چطور این شهرهای عظیم و شگفتانگیز به ویرانه تبدیل شدهاند؟ پاسخ او از این حیث که نه از موضع اخلاقی بلکه از موضعی کاملاً جامعهشناسانه بیان شده برای اندیشمندان امروزی نیز حایز اهمیت است. ابن خلدون استدلال کرد که آن انسانهایی که در برابر بحرانهای شدید به جای خودسازی به ناامیدی و تسلیم روی آوردند، باعث شکست شهر شدند. اما آنهایی که در جمعهایی کوچک، متشکل از جنگاورانِ آموزشدیده، مقاومت کردهاند، آنها هستند که نجات مییابند و آینده را میسازند. تا زمانی که آنها هم پراکنده شوند و به دنیای پسابحران و تجملات و آسودگی عادت کنند. آنگاه این جنگجویان قدیمی هستند که در برابر اولین بحران ناامیدانه تسلیم تقدیر خواهند شد.
یکی از نشانههایی که ابن خلدون برای زندگی شهری و تجملاتی رو به زوال ترسیم کرده بود عطر درختان پرتقال تزیینی بود. تاریخدان معاصر، استیون دِیل، اخیراً کتاب مفصلی در مورد آراء ابن خلدون چاپ کرده با همین عنوان: «درختان پرتقال مراکش: ابن خلدون و علم انسان». دِیل شرح میدهد که ابن خلدون معتقد بود هرگاه در شهرها عطر این میوهی غیرخوراکی و تزیینی و بیاستفاده به مشام خورد، میتوان گفت که پایان و خرابی آن شهر نزدیک است. چون مردمی که در محاصرهی صحرا زندگی میکنند و هنوز آنچنان برای درختی بیمصرف هزینه میکنند، برداشتی از بحرانهای پیش رو و لزوم تمرکز بر بهرهوری ندارند.اما برعکس، بادیهنشینان که در عمق صحراهای شمال افریقا زندگی میکنند همان کسانی هستند که بحرانهای بیشمارروزمره و شرایط سخت زیست محیطی قدرتشان را دو چندان کرده است. در حالی که شهرنشینانی که به آسودگی و زندگی پیشبینیپذیرِ بوروکراتیک و تجملات عادت کردهاند در برابر اولین بحران و چالش خود را میبازند. راه چاره را نمیدانند و خود را در برابر تقدیر تسلیم میبینند. در مقابل، بادیه نشینانی که ابن خلدون تصویر می کند از کودکی یادگرفتهاند که وقتی توفان شن میآید چگونه باید از خود محافظت کرد. وقتی که آبی برای نوشیدن نیست، چگونه باید زنده ماند. وقتی که در دل صحرا گم شدهاند، چگونه میتوان با استفاده از نشانههای طبیعی (مانند ستارهها) راه را یافت. صحرا کمپ روزمره تمرین بادیهنشینان بوده است. در حالی که تجملات لذیذ شهری، قربانگاه شهرنشینانِ آسودهطلب است.
جناب آقای رئیس جمهور؛ تصور من این است که بحرانهای بیشمار ایرانِ امروز فرصتی برای ما ایرانیان فراهم میکنند که نه فقط در نحوهی مدیریت منابع و مصرفمان تجدیدنظر کنیم، که نحوهی چینش دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی علوم انسانی و اجتماعی را نیز عمیقاً متحول کنیم. علوم انسانی و اجتماعی در خط مقدمِ جدال ما با این بحرانها هستند. اما دانشگاههای علوم انسانی و اجتماعی هنوز آنچنان که باید با این بحرانها درگیر نشده و تحقیقات مرتبط به چند استاد و محقق پرکار و خلاق محدود شدهاند. به دلیل نابسامانی در سیاستگذاریهای آموزش عالی و تحقیقات در این حوزه است که ما شاهد همایشهای بینالمللی بیمورد با هزینههای گزاف و مؤسسات تحقیقاتی بی بازده با صدها کارمند هستیم، در حالی که بودجههای تحقیقاتی برای مطالعات ضروری اجتماعی به صورت قطرهچکانی و با هزار زحمت به دست محققین میرسند.
از سوی دیگر، ورود به دانشگاه ایرانی به عنوان محقق یا استاد به معنای پایان تحقیق و لزوم پذیرفتن ساعات متعدد تدریس است. کارکرد دانشگاههای علوم انسانی و اجتماعی به آموزش محدود شده و اگر هم تحقیقی هست، یا بنابر اخلاق و خلاقیت فردیست و یا به دلیل لزوم چاپ مقاله و کتاب برای ترفیع شغلی.
دانشگاههای علوم انسانی و اجتماعی اساتید جوان و خلاق و پویا را استخدام میکنند و آنها را به کارمندانی افسرده و بیخلاقیت و بدون جرأت تفکر تبدیل میکنند. این مجموعه عظیم کارمندی که به تعبیر ابن خلدون مست بوی پرتقال تزیینی ست توان رویارویی با بحرانهای عظیم پیش روی را ندارد. برای همین شاید اگر ابن خلدون در میان ما بود میگفت که مهمترین سوال پیش روی علوم انسانی و اجتماعی ایران امروز این است که چطور بادیهنشینان محقق را تربیت کنیم که از توفان نهراسند و در دل صحرا به مصاف بحرانها بروند؟ چه چینش سازمانی توانایی تربیت بادیهنشینان علوم انسانی و اجتماعی را دارد که جسارت خیره شدن در چشمان توفان را دارند؟ چطور میتوان ذهنیت کارمندی را از دانشگاهها زدود و جرأت سوال کردن به محققان داد؟چگونه می توان به روحیه پیشرو بودن در علوم انسانی و اجتماعی قوت بخشید؟ چگونه میتوان کاری کرد که علوم انسانی و اجتماعی در سیاستگذاری کلان فرهنگی و آموزشی و فناوری مشارکت فعال داشته باشد؟
پاسخ به این پرسش مفصلتر از آن است که در این متن بگنجد. اما آنگونه که من میفهمم نیاز به مرکز جدید تحقیقاتی مردمنهادی داریم که فارغ از وظایف تدریس، تعداد محدودی از برترین نخبگان جوان علوم انسانی و اجتماعی را برای تحقیقات مرتبط با بحرانهای امروز به کار بگیرد. چنان مرکزی باید از نو تأسیس شود، چون مراکز متعدد تحقیقاتی موجود عمدتاً هر کدام وابسته به دولت و نهادها و افراد ذینفوذی هستند که اولویتهای تحقیقاتی را خود در معادلاتی پیچیده تعیین میکنند که لزوماً مرتبط با نیازهای جامعه نیستند.دیگر اینکه چنان مرکزی باید مردمنهاد باشد و از بودجه خیریه ایرانیان داخل و مخصوصاً خارجنشین بهره ببرد، زیرا اگر دولت هم توانایی حمایت مالی داشته باشد، بوروکراسی مفصل و با بهرهوری حداقلی، چابکی لازم را از محققان مذکور میگیرد.جالب است که بدانیم که همین ایده بود که در پسِ تأسیس مرکز مطالعات پیشرفتهی پرینستون در امریکا بود. این مرکز به عنوان نهادی پیشرو در برابر بحران جنگهای جهانی و جنگ سرد سعی در جذب کمکهای خیریه و حمایت از برجستهترین نخبگان داشت تابحران را به فرصت پیشرفت دانش تبدیل کند. مراکز مطالعات پیشرفته اروپایی و آسیاییِ معاصر الگویی شناخته شده برای حمایت از محققین پیشرو و جسوری هستند که میخواهند فرای مرزهای علم موجود بروند و از پرسش باکی ندارند.
تأسیس مرکز مطالعات پیشرفته ایرانی شاید اولین و مهمترین گام سازمانی برای تحول در علوم انسانی و اجتماعی موجود در ایران باشد. این مرکز محل رشد محققان پیشرو و جوان و خلاقی خواهد بود که تن به زندگی کارمندی نمیدهند و میتوانند جسورانه چشم در چشم بحرانها به قدرتمند شدن ایران بیاندیشند. در این مسیر حمایت تقنینی و ستادیدولت و بنیاد ملی نخبگان میتواند اولین گام باشد.
نظرات