محمدرضا توکلیصابری در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد
دیدار از مزار ناصرخسرو زیر بمباران آمریکاییها و حمله طالبان
محمدرضا توکلیصابری، نویسنده کتاب «سفر دیدار»، که شایستهتقدیر جایزه جلال آلاحمد در بخش مستندنگاری شد، گفت: این کتاب، شرح سفر و مشکلات من برای دیدار مزار ناصرخسرو است. همراه با عکسهایی که برای اولین بار از مزار او منتشر میشود.
پیش از این هم کتابی داشتهاید باعنوان «سفر برگذشتنی» که روایت سفر شما در مسیر سفرنامه ناصرخسرو به مناسبت هزارمین سالروز تولد اوست. ابتدا کمی درباره این کتاب توضیح دهید.
در کتاب «سفر برگذشتنی» گزارش سفر من در مسیری است که ناصرخسرو در سفرنامهاش به آن اشاره کرده است؛ جاهایی که ناصرخسرو رفته است؛ آرامگاهها، شهرها، روستاها یا حتی رودخانههایی که دیده است و... من به تمام این مکانها سرزدهام و فیلم و عکس گرفتهام. برخی از آن مکانها در طول سالیان مخروبه شدهاند. برخی هم هنوز به همان صورت هستند. من سعی کردهام، شهرها، مکانها و عناصر طبیعی را نسبت به آنچه که ناصرخسرو توصیف کرده، مقایسه کنم و تغییراتش را بنویسم. این کتاب، اولین سفرنامهای بود که من نوشتم. هر چند که پیش از آن، سفرهای زیادی رفته بودم اما هیچ وقت آنها را ننوشتم. نوشتن این کتاب هم به خاطر حادثهای بود که پیش آمد؛ من دستم شکست و سه ماه مجبور بودم در خانه بمانم. به این ترتیب، یک وضعیت بد، باعث یک اتفاق خوب شد؛ سه ماه در خانه نشستم و کتاب «سفر برگذشتنی» را نوشتم.
یعنی از ابتدا قصد نوشتن این سفرنامه را نداشتید؟
از همان روز اول، با قصد سفرنامهنویسی به این سفر رفتم. داشتم اشعار ناصرخسرو را میخواندم که متوجه شدم که به هزارمین سالروز تولد او نزدیک میشویم. البته قبل از من هم افراد بسیاری در طول تاریخ این کار را کردهاند؛ سفرنامه حج دکتر علی شریعتی و جلال آلاحمد از آن جمله است. من سعی کردم تمام این مسیر را شهر به شهر پیدا کنم که با توجه به وضعیت جنگ و ناآرامی در عراق و افغانستان، کار دشواری هم بود.
مسیر سفرنامه ناصرخسرو از کجا به کجا بوده است؟
از مرو در ترکمنستان شروع میکند و به سرخس و نیشابور میرود. میدانید که ترکمنستان، افغانستان، قرقیزستان و خراسان امروز ما، همه جزء منطقه خراسان بزرگ بودهاند. از آنجا هم به سمنان و ری و قزوین و سراب و تبریز و خوی و سپس به ترکیه میرود. سپس به سوریه، لبنان، اسرائیل، فلسطین، مدینه و مکه در عربستان میرود و سپس همین راه را برمیگردد و به اورشلیم میرود. از آنجا سوار کشتی میشود و به مصر میرود. سه سال در قاهره میماند. سپس از قاهره راه میافتد و به مکه میرود و بعد به کویت، عراق، ایران و... سفر ناصرخسرو، هفت سال و شش ماه و بیست و دو روز طول میکشد و در ایران به دنبالش میافتند تا او را بگیرند و زندانی کنند که او شهر به شهر آواره میشود و سپس به کوههای بدخشان پناه میبرد.
چرا میخواستند ناصرخسرو را از ما بگیرند؟
به خاطر احساسات ملیگرایی پرشوری که داشته است. شخصیت او تا حدودی به شخصیت فردوسی در ایران نزدیک است. از سوی دیگر او شیعه بود و ایران تحت حکومت عباسیان بهسر میبرد. در حالی که قسمت غرب خلافت اسلامی، شامل مصر و تونس و مراکش تحت سلطه فاطمیان بود. فاطمیان شیعه بودند و ناصرخسرو برای تعلیمات شیعی به مصر رفته بود. فاطمیان جهان اسلام را تقسیم کرده بودند و عباسیان که سنی بودند از تبلیغات آنها خوششان نمیآمد. علمای مناطق تحت سلطه عباسیان هم سنی بودند و به همین دلیل، آنها ناصرخسرو را به عنوان یک مسلمان قبول نداشتند. به همین خاطر هم او به دره یمگان پنهان شد و آرامگاه او در «روستای حضرت سعید» است. این کتاب «سفر دیدار» شرح سفر و مشکلات من برای دیدار مزار ناصرخسرو است. همراه با عکسهایی که برای اولین بار از مزار او منتشر میشود.
چرا این اتفاق برای اولین بار میافتد؟... ناصرخسرو که شاعر شناخته شدهای است!
ناصرخسرو اسم بزرگی است اما خیلی مهجور است. هر کسی را که ببینید به هر حال یک شعر از سعدی یا حافظ و مولانا خوانده است. ناصرخسرو تمام اشعارش را به فارسی نوشته است اما از شهرت آنها برخوردار نیست. آن روز به خاطر سلطه اعراب، زبان علم زبان عربی بود. کسانی مثل بوعلی سینا یا خوارزمی، آثار مهمشان را به عربی مینوشتند. اما ناصرخسرو این کار را نمیکند و همه دیوانها و حتی کتابهای علمیاش را هم به فارسی مینویسد و ترکان و اعراب را در کتابش مسخره میکند. از سوی دیگر از نظر دینی هم تمام علما با او مخالف بودند. هرچند که خودش در دربار سلجوقی یک کارمند سطح عالی بود؛ حسابدار و مامور مالیاتی. از سوی دیگر دانشمندی بود که ریاضیات و ادبیات را در سطح عالی میدانست و به همین دلیل هم کارهای دیوانی میکرد و به همین ترتیب با سلجوقیان و عباسیان هم متصل شده بود.
با این وجود دلیل مهجوری او چیست؟
پس از صفویه که ایران شیعی شد، چون ناصرخسرو شیعه دوازده امامی نیست و شیعه اسماعیلی بوده، همین نکته باعث مهجور شدن او میشود. از سوی دیگر؛ کتابهای فلسفی و دینی او را فقط اسماعیلیها میخواندند.
خودتان فکر میکنید که بعد از هزار سال، چرا شما نخستین کسی هستید که سفرنامهای در شرح دیدار از مزار ناصرخسرو نوشته است؟
احتمال دارد که کسان دیگری هم به این سفر رفته باشند، اما شاید کسی با هدف نرفته است. از سوی دیگر جای بسیار مهجور و خطرناکی بود. در این سفر، حوادثی برای من رخ داد که همهاش را هم نمیشود نوشت. لحظات ترسناک بسیاری داشتم و بارها با خودم فکر کردم که دیگر تمام شد.
کمی از سختیهای این سفر بگویید؟
بسیاری از جاهایی که من رفتم هنوز بکر بود و از سوی دیگر؛ حضور طالبان وحشتناک بود. من تقریبا در گوشه شمال شرقی افغانستان بودم که نزدیک چین و پاکستان و تاجیکستان است و با آنها مرز دارد. آنجا طالبان خیلی حضور دارند و حتی در داخل تاجیکستان هم گروههای مسلح دارند. در مرز تاجیکستان هم طالبان حضور داشتند و به خصوص در قسمت بهارک که من میخواستم بروم. میگفتند از این مسیر به هیچ وجه نمیتوانی بروی و دلیلشان هم حضور نیروهای مسلح طالبان در آن منطقه بود.
به همین دلیل هم من به پنجه پویان در تاجیکستان رفتم تا از آن طریق به افغانستان بروم. از طرف دیگر در آن مناطق مرزی افغانستان هم بیماری وبا شایع شده بود و زیر بمباران آمریکاییها بود. به طور کلی وضعیت خیلی خاص و خطرناکی داشت و شاید از بختیاری من بود که زنده ماندم. آن منطقه خیلی کوهستان بود و جاده مالرو داشت و همین نکته، رانندگی را در آن جاده کوهستانی منطقه، سخت و خطرناک میکرد. من در طول راه، چندبار فریاد کشیدم؛ چون احساس میکردم که چرخهای یک طرف ماشین روی هوا است. این در حالی بود که دو تا وانت به همراه شانزده سرباز که مسلح به تیربار بودند من را همراهی میکردند تا به جرم برسم.
این شانزده سرباز مسلح از جانب کدام نهاد و کدام کشور شما را همراهی میکردند؟
در دوشنبه، پایتخت تاجیکستان با رئیس پلیس آنجا آشنا شدم و گفتم که به دنبال این هستم تا گروهی را پیدا کنم که به افغانستان بروند تا من هم با آنها همراه شوم. او به من گفت که روی کمکش حساب کنم و به قولش هم وفا کرد. شانزده سرباز را با من همراه کرد تا من را به جرم برسانند. در تمام منابع آمده که مزار ناصرخسرو در جرم است. اما آنها مرا در پاسگاه جرم گذاشتند و گفتند: «از این جا به بعد تا روستای حضرت سعید را خودت برو! اگر صد دلار بدهی ما تو را به روستای حضرت سعید که مزار ناصرخسرو در آن است میبریم.» خیلی از آنها معتقد بودند که ناصرخسرو سید بوده، ولی نبوده است. در آن زمان کلمه سید، به معنای آقا و بزرگ هم استفاده میشده است. یکی از سربازها گفت: «من یکی را میشناسم که به منطقه سعید رفته است.» این منطقه مدام بین طالبان، دست به دست میشد و دو هفته بعد از آمدن من، طالبان آنجا را گرفت.
شما هم حمله طالبان را تجربه کردید؟
من در جرم که بودم، طالبان حمله کردند و من فکر کردم که اصلا کارمان تمام شد. گاهی آن قدر صدای انفجارها نزدیک بود که ما واقعا میترسیدیم. تا این که بعد از دوازده شب جنگ، طالبان فرار کردند. از جرم هم با یک وانت عبوری به فیضآباد رفتم و از آنجا سواری گرفتم.
در روزگار اینترنت و فیلم مستند و وسایل ارتباط جمعی و سرعت انتقال اطلاعات، ضرورت سفرنامهنویسی چیست؟
الان دیگر آن اطلاعات مکانی و تاریخیاش کاربردی ندارد. در روزگار ما سفرنامهنویسی بیشتر به حوادث و روابط انسانی میپردازد. چون همانطور که شما اشاره کردید، تمام این اطلاعات موجود است. بنابراین روابط متقابل بین انسانها، حوادث لحظهای یا تصاویری از لحظات خاص جذاب است. از سوی دیگر؛ دستاورد سفرنامهها، یکسان کردن جوامع بشری و اطلاع از حال و احوال یکدیگر و مراوده فرهنگی بین کشورهاست که این همسانی به ترویج نگاه انسانی و درک متقابل کمک میکند. وقتی در ارتفاعات کوههای بدخشان، یک کشاورز، شعری میخواند که شما هم آن را میفهمید و با آن ارتباط برقرار میکنید، پس دردها، امیدها و رنجهاشان را هم درک میکنید.
زبان فارسی در دو کشور تاجیکستان و افغانستان به نسبت ما چه تغییراتی کرده است؟
در تاجیکستان تغییرات زبانی بیشتر بوده و برخی از لغات روسی هم وارد این زبان شده است. بیشتر هم به زبان روسی حرف میزنند و برای نوشتن هم خط روسی را به کار میبرند. اما در چند سال اخیر کوشیدهاند تا زبان فارسی را که زبان نیاکانشان است، توسعه دهند و میکوشند تا از الفبای فارسی هم برای این زبان استفاده کنند. چون آنها دیوان رودکی را به زبان فارسی میخوانند، اما برای نوشتنش از خط و حروف روسی استفاده کردهاند. البته الان از الفبای فارسی در مدارسشان استفاده میکنند. هر چند در نسلهای قبل هم افراد تحصیلکرده، زبان و الفبای فارسی را میشناسند و میتوانند کتابهای ما را بخوانند. اما به هر حال، این کشور هفتاد سال، جزء بلوک شوروی بوده است. در افغانستان، همچنان زبان ناصرخسرویی است و تحولی پیدا نکرده است. این در حالی است که خود ما، در طول سالیان، هزاران واژه نو وارد زبان کردهایم. اما آنها هیچ کلمه نویی وارد زبان نکردهاند و چون موزهای، با همان شکل قدیمش، آن را حفظ کردهاند.
نظرات