در ابتدا کمی درباره پیشینه تاریخی شب یلدا توضیح دهید؟
یلدا کلمهای سریانی به معنای زایش یا تولد است و چون این شب را مسیحیان با میلاد پیامبرشان، 25 دسامبر، مطابقت دادهاند، از این رو به این نام معروف شده است. ولی یلدا به طور کلی در فرهنگ ایرانی، شب تولد میترا یا مهر از خدایان ایران باستان بوده که در حقیقت اولین نشانههای خداپرستی در بین همه ایرانیان به شمار میرود. به رغم توجهی که اقوام دیگر به خدایان موهوم یا خدایان دستساخته به صورت بت داشتهاند، ایرانیان نخستین قومی بودند که خدایان آفریننده جهان را به صورت نور تصور میکردند و از این رو خورشید را که تجسم نور هست، مورد ستایش و پرستش قرار میدادند و چون در آخرین روز ماه پائیز و آغاز فصل زمستان است زمان روز به تدریج طولانیتر میشود، بنابراین در این شب گرد هم میآمدند و آن قدر بیدار میماندند تا این که خورشید را رویت کنند. یلدا یکی از نمادینترین آئینهای ایرانی است که مثل نوروز از هزاران سال پیش جشن گرفته میشود. منتها با این تفاوت که پیشینه یلدا چنان که باید، روشن و پیدا نیست که این آئین دقیقا از چه زمانی شکل گرفته است.
در نمادشناسی این آئین به چه مفاهیمی میرسیم؟
چنان که گفتم تشبیه آفریدگار به نور در این آئین قابل ردیابی است به طوری که ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» میگوید؛ تاثیر این آئین همچنان تا امروز وجود دارد به طوری که ما هالهای از نور را که به شکل خورشید بر گرد چهره قدیسان رسم میکنیم، متاثر از همین تفکر است. همین ارزشی که به نور و قداست و پاکی داده میشود که در هر سه دین ابراهیمی مورد تکریم قرار میگیرد، ریشه آن را باید در مهرپرستی یافت. البته باید توجه داشت که مهر پیش از زرتشت به عنوان یک خدا در نظر گرفته میشود. پس از آنکه دین وحدانی زرتشت پدید آمد، پیامبر ایرانی، مهر یا میترا را در حد امشاسپندان یا فرشتگان برگزیدگان قرار داد که بخشی از اوستا هم با عنوان مهریشت به نام اوست. این آئین مثل همه سنتهای دیگر که تغییر شکل دادند اما جوهر و حقیقتشان همچنان در فرهنگ ایرانی باقی مانده، حتی در اشعار شاعران متاخر مثل علامه طباطبایی هم دیده میشود. اما مثال دلنشین آن در حافظ دیده میشود در آن بیت معروف که میگوید: «بر جبین نقش کند خون دل من خالی/ تا بدانند که قربان تو کافر کیشم» که این اشاره است به قربانی کردن گاو در آئین میترائیسم که بعد پیراونش، انگشتی از خون این گاو به پیشانی میزدند و آن را متبرک میدانستند.
آیا آئین میترائیسم فقط در شرق شناخته شده است؟
آنچه که در مورد گسترش آئین میترائیسم میتوان گفت این است که این آئین تمام اروپا را فراگرفته بود، آن قدر که در اروپا بسیاری از معابدی که در آئین مهرپرستی مورد توجه قرار میگیرند، دیده میشوند که نشاندهنده گرایش مردم غرب به این آئین است. به طوری که پس از رواج مسیحیت، امپراطوری بزرگ روم رنگ مسیحی به خودش میگیرد. کنستانتین، امپراطور روم، برای این که بتواند با ایران مقابله کند، مجبور میشود از مهرپرستی دست بکشد و به آئین مسیحی تظاهر کند تا در مقابل قدرتی مثل امپراطوری ایران مقابله کند. همان شگردی که شاه اسماعیل صفوی با تمسک به تشیع در برابر عثمانیها به کار گرفت.
باید گفت بر اساس اسناد موجود که شیخ اشراق، سهروردی، هم بر آن مهر تائید زده است، نور بسیار مورد تکریم و ستایش ایرانیان بوده و خداوند را «شیدان شید» مینامیدند. همین اصطلاح در دین مبین به «نورالانوار» تبدیل میشود. این گرایش به نور در فرهنگ غرب هم دیده میشود، کما این که روز تعطیلی غربیها با نام مهر است. یعنی Sunday که روز خورشید است و این برگرفته از فرهنگ ایرانی است. جالب است که در جشن کریسمس هم کلاهی بر سر بابانوئل گذاشته میشود که کاملا قرمز است. رنگ سرخ، رنگ خاص پیروان میترائیسم بوده و به دلیل گرایش به همین رنگ است که خون گاو قربانی شده را به پیشانی میمالند. به همین دلیل است که در این شب نیز با میوههایی نظیر انار و هندوانه پذیرایی میکنند؛ به خاطر رنگ سرخ آنها. اگر نه به جز اینها، در این فصل بسیاری میوههای دیگر هم هست و شاید بسیاری از مردم که این شب را جشن میگیرند، دلیل استفاده از انار و هندوانه را در این شب ندانند.
درباره سنت فال گرفتن و باز کردن دیوان حافظ در این شب هم توضیح دهید.
برای پاسخ به این سوال، باید ابتدا سنت را تعریف کنیم؛ سنت در واقع مجموعهای از آداب و رسوم است چنان که گفتیم ریشههای ناپیدایی دارد و بعد به تدریج در طول تاریخ حرکت میکند و فرهنگها و خرده فرهنگها را جذب خودش میکند و یا برخی از آنها را از دست میدهد. اما هسته مرکزیاش از بین نمیرود. بر اساس همین سنتهاست که یک سرزمین پایدار میماند و یلدا یکی از آئینهایی است که موجب ماندگاری و پایداری سرزمین ایران شده است. سنت عبارت از یک جریان فکری است که فرهنگها و خرده فرهنگها را جذب میکند. یکی از پایههای فرهنگ کنونی ایران، شمسالدین محمد حافظ شیرازی است که بدون او و اشعار او، بخشی از هویت ایرانی از دست خواهد رفت.
به واقع، همانطور که ایران بدون نوروز و شاهنامه، معنایی نخواهد داشت، بدون حافظ هم بیمعنا خواهد بود. شب یلدا، شبی طولانی است و برای این که این مدت طولانی پر شود، باید بهانههایی خلق کرد. این بهانهها با قصهگویی بزرگترها برای کوچکترها و همینطور تفال به دیوان حافظ شکل میگیرد. حافظ روح ایرانی است و این روح ایرانی نه تنها در یلدا، بلکه در بسیاری از مراسمها خودش را نشان میدهد. کما این که در سفره عقد یا هفتسین هم دیوان حافظ دیده میشود و معمولا بعد از سال تحویل هم، تفالی به حافظ میزنند. سنت در طول زمان، آئینهای پسندیده را در خودش جذب میکند، حافظ را هم که یکی از نمادینترین چهرههای ایرانی است، در خودش جذب کرده است. اگر نه میترائیسم چندان کهن است که نمیتوان ریشههای آن را به روشنی یافت و حافظ از قرن هشتم به بعد در ایران بالندگی پیدا کرد؛ بنابراین از جمله فرهنگهایی است که وارد سنت کهن شده است.
آیا در سرزمینهای دیگر هم آئینی برای جشن گرفتن در ابتدای زمستان وجود دارد؟
ما یک ایران جغرافیایی داریم که پس از بیتدبیریها و ضعف مدیریتها در 200 سال اخیر به شکل گربه در آمده است. اما یک ایران فرهنگی هم داریم که بسیار وسیع است و سرزمینهای متعددی را شامل میشود. در ایران فرهنگی که یک سمت آن کشمیر و شبه قاره هند است و در سمت دیگر؛ کشورهای آسیای میانی و خاورمیانه، در تمام این وسعت، آئینهای برآمده از فرهنگ ایرانی را جشن میگیرند و یلدا هم با اندک تفاوتهایی در تمامی این پهنه عظیم جشن گرفته میشود. با اندکی تسامح میتوان جشن کریسمس را هم به آن افزود. مورخان بر آنند که نزدیکی بسیار زیادی بین تولد میترا و تولد مسیح وجود دارد و برخی از منتقدان، مثل دکتر محمد مقدم، ایرانشناس معروف، میترا را اصلا یک شخص میدانند که آئین میترائیسم اصلا متعلق به او است. و تشابه و همسانی بین تولد او و تولد مسیح قائل هستند و سخنهای بسیاری گفته شده و مقالات و کتابهای متعددی درباره این همسانی به نگارش درآمده است.
و سخن آخر...
آنچه در شب یلدا برای ما ایرانیان مهم است، این است که آئین یلدا نشان از روح تفرج طلب ایرانیان دارد. آن قدر که در ظلمانیترین اوقات هم در پی وجوه نشاط انگیز زندگی هستند. یلدا مثل همه سنتهای ایرانی انگیزهای برای شاد زیستن است و امید بستن به این که پایان شب سیه، سپید است و به خلاف آنچه که میگویند، بالاتر از سیاهی رنگی نیست، این سنت نشان میدهد که بالاتر از سیاهی، سپید است و این امید همیشه در دل ایرانیان شعلهور بوده است و از بین هزارهها هم در این مرز پرگوهر دوام آورده است.
نظر شما