محسن حمید، نویسنده پاکستانی که تابعیت انگلستان دارد، پس از نامزدی در جایزه بوکر 2017 به یکی از چهرههای مطرح دنیای ادبیات تبدیل شد. او در یادداشت جدیدش از قبیلهگرایی در غرب همانند وطنش پاکستان سخن میگوید و معتقد است باید شهرهایی جدید در دنیا ایجاد شود تا مردم آزادانه به آن مهاجرت کرده و مورد قضاوت شهروندان دیگر قرار نگیرند.
در پاکستان، جایی که حمید در آن به دنیا آمده است دولت منتخب، نخستوزیر را متهم کرد که مسلمان خوبی نیست. در کشوری که موطن مسلمانان بسیاری است، مسلمانی معناهای مختلفی دارد و افراد هر لحظه ممکن است به بدعت متهم شوند و دیگر کسی امنیت ندارد. حمید معتقد است این نوع رفتار امکان همزیستی مسالمتآمیز را غیرممکن میسازد.
حمید که در حال حاضر به همراه همسرش در لاهور زندگی میکند، در اینباره میگوید: «در دوره بسیار سختی زندگی میکنیم. هیچگاه تا این اندازه از اتفاقات سیاسی پاکستان ناراحت نبودهام. پاکستان در سال 1947 شکل گرفت و این موضوع که همه شهروندان با هم برابرند، بر همه روشن نبود و بعضیها معتقد بودند توانایی تشخیص و تمییز مسلمان خوب را از بد دارند. اما سؤال اینجاست که مسلمان خوب چه کسی است؟ حالا 70 سال از آن زمان گذشته و هنوز برخی معتقدند هیچکس به اندازه کافی مسلمان نیست.»
البته پاکستان تنها جایی نیست که این نویسنده معتقد به مبهم بودن شرایط در آن است. حمید معتقد است وقتی صحبت از مهاجرین به میان میآید، کشورهای غربی نیز در ایجاد تساوی بین انسانها دچار مشکل هستند.
موضوع اصلی رمان آخر وی «از غرب خارج شوید» را عشق، ناامیدی و آزادی تشکیل میدهد. این اثر، حمید را برای دومین بار نامزد جایزه بوکر کرد. حمید پیش از این در سال 2007 میلادی برای داستان «بنیادگرای ناخواسته» به فهرست نهایی نامزدهای جایزه بوکر راه یافته بود.
داستان «از غرب خارج شوید» درباره سعید و نادیا است که در شهری بینام و نشان عاشق یکدیگر میشوند. این دو هنگامی که به اروپا میگریزند با مرزهای بسته و همچنین رفتار بد مردم شهر روبهرو میشوند. خصومت شهروندان این دو را به یاد خشم نظامیان شهر خودشان میاندازد. حمید با رئالیسمی جادویی به ماجرای مهاجرت و پیشامدهای تلخ آن در قرن بیستویکم میپردازد.
این نویسنده 46 ساله زندگی خود را در آمریکا، بریتانیا و پاکستان سپری کرده است و شهروند بریتانیا نیز به حساب میآید. او محصول دموکراسی سنتی غرب و همچنین زندگی در میان هموطنانش در پاکستان است که دوست دارند از کشور مهاجرت کنند، اما تواناییاش را ندارند. حمید میگوید: «اما چه میشد اگر مردم میتوانستند آزادانه در دنیا سفر کنند؟ من به عنوان یک انسان چندملیتی معتقدم شرایط کنونی ناامیدکننده است.»
حمید درباره ماجرای ناراحتکننده مهاجرت سخن نمیگوید، بلکه بهطور مستقیم به سراغ برخورد فرهنگها میرود که در کتابش مقدمهای برای زندگی مسالمتآمیز انسانها در کنار هم دانسته است. البته به نظر میرسد حقیقت چیز دیگری است و انسانها در صلح و آرامش در کنار یکدیگر زندگی نمیکنند. این روزها مهاجرین را در کمپها نگه میدارند و حمید معتقد است نگهداری مهاجرین در کمپها نشان از تحمیل شرایطی است که بشر پیش از این با آن آشنا نبوده و به معنای پایان مهاجرت است. کشورهای اروپایی این روزها تلاش میکنند ترسی را به جان مهاجرین بیاندازند تا دیگران در کشور خود بمانند و به این کشورها مهاجرت نکنند.
همین موضوع نشان از محدودیت مفهوم انسانیت دارد. او میگوید: «ما ادعا میکنیم که برایمان فرقی نمیکند سیاه باشید یا سفید! در هر صورت از حقوق مساوی برخوردارید. زن یا مرد بودنتان مهم نیست. شما انسان هستید! سوالی که داستانها و به طور خاص داستان «از غرب خارج شوید» مطرح میکند، این است که پس چرا کودکی که در موگادیشو، میلان یا مینهسوتا به دنیا میآید از حقوق مساوی برخوردار نیستند؟ باید بپذیریم مفهوم دولت و دموکراسی در جهان، ابهامی بزرگ در خود دارد.»
قطعا جنبشهای خاصی برای احقاق حقوق مهاجرین شکل خواهد گرفت؛ همانطور که جنبشهای متفاوتی برای احیای حقوق زنان یا سیاهپوستان شکل گرفت. اما همیشه گروهی هستند که آزادی مهاجرین و حقوق آنها را انکار و نابود کنند.
عواقب سیاسی این نادیده گرفتن غرور انسان و مساوی بودنشان این است که مردم غرب دیگر اعتقادی به این مفاهیم نخواهند داشت و به قبیلهگرایی روی خواهند آورد. قبیلهگرایی منجر به جدایی خواهد شد. همان اتفاقی که در بریتانیای خارج شده از اتحادیه اروپا و کاتالونیای جدا شده از اسپانیا رخ داده است. حمید این جداییطلبی را در داستان خود در قالب مردی نشان میدهد که سرش از تن جدا شده اما همچنان بر پای خود ایستاده است و راه میرود.
قبیلهگرایی غرب را به سمت پاکستان رهنمون میسازد. کشوری با جمعیت گوناگون که هر روز بیش از پیش متلاشی و تقسیم به قبایلی میشوند که هر کدام خود را باهویتتر از دیگری میدانند. به عقیده حمید: «هر آنچه در پاکستان رخ داده، در اروپا و آمریکای شمالی نیز رخ خواهد داد. کشور من الگوی کشورهایی میشود که در حال حاضر معتقدند، بسیار آزاد و متمدن هستند.»
در داستان «از غرب خارج شوید» مهاجرت وسیع مردم به غرب منجر به اختلاف میشود. اما داستان حمید از آن دست قصههای پادآرمانشهری نیست که شهری جدید با فاکتورهای ناامیدانه خلق کرده باشد. نویسنده پاکستانی معتقد است شرایط موجود در کتاب جدیدش آینه تمامنمای حقیقت ماجرای مهاجرین در دوره کنونی است.
از دیدگاه حمید شوک اولیه موجود در داستان و برخورد انسانها با یکدیگر موجب میشود انسانیت به اَشکال مختلف متبلور شود و مهاجرت نه تنها نشان ناامیدی نیست، بلکه مفهوم امید به تغییر و آیندهای جدید را به همراه دارد. او میگوید: «امید داریم شهرهای جدیدی شکل بگیرد، مردم مهاجرت کنند، اتفاقات جدیدی رخ دهد، غذاهای بهتری طبخ شود، موسیقی ارتقا یابد و مردم بیش از پیش از زندگی لذت ببرند. شاید اگر بگوییم صد سال دیگر شهر ریو دو ژانیرو مانند کپنهاگ میشود مردم کپنهاگ فکر کنند به آنها توهین کردهایم، اما کسی چه میداند! شاید نوادگان مردم کپنهاگ چنین ایدهای نداشته باشند.»
نظر شما