بلاک در این اثر 16 نفر از همکارانش را دعوت کرده تا در نوشتن داستان بر اساس آثار هنری که خودشان انتخاب کردهاند به او بپیوندند. این کتاب ادامه تلاش پیشین او به نام «در آفتاب یا در سایه: مجموعه داستان الهامگرفته از نقاشیهای ادوارد هاپر» در همین زمینه است.
جالبترین جنبه این کتاب محدوده نگرش نویسندگان است. برخی مانند جاناتان سنتلوفر از مضامین نقاشی بهره میگیرند؛ لحظاتی که در ذهن و حافظه شخصیتها پدیدار میشود. اما بقیه یک اثر هنری خاص را با روایات خود ترکیب میکنند. داستانها در این کتاب به سمت نمایشنامههای پرخطر تغییر جهت میدهند؛ بلاک جنایینویس است و داستانش در این کتاب هم به همان مسیر کشیده شده است. مرگ پای ثابت اکثر داستانهاست و میتوان گفت تقریبا در تمام داستانهای این مجموعه جای دارد؛ جنگ، تجاوز، خشونت یا فساد هم همینطور و این میتواند یکنواختی خستهکنندهای را به خواننده تحمیل کند. شاید گروه متنوعتری از نویسندگان میتوانستند مجموعه گستردهتر و رضایتبخشتری را بسازند.
به نظر میرسد یکی از مشکلات اساسی کتاب، فقدان تخیل در ساختار کتابی است که پایه و اساس آن قدرت تخیل است. بخش عمده آثار هنری انتخابشده توسط مردانی شکل گرفته که در قرن 19 و 20 میلادی در غرب زندگی میکردند. بلاک و نویسندگان این کتاب همگی سفیدپوستاند و کمتر از نیمی از آنها زن هستند (که یکی از آنها هم دختر لارنس بلاک است) و قهرمانهای زن داستان تمایل دارند نقش قربانی یا دیوانه را داشته باشند. شاید نقطه قوت این کتاب که ندانسته شکل گرفته این باشد که به ما یادآوری میکند، چقدر در بهروز کردن قواعد بد هستیم.
نظر شما