فکوهی در نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاهی که بود» گفت: دانشگاه ما در یک حرکت تدریجی روبهنابودی و خودکشی آرام است و این نظام با انواع داروهای مسکن مانند مقالات I.S.I شرکت در کنگرههای بینالمللی، افزایش بدون توجیه دانشجو و ... خود را تسکین میدهد.
فکوهی در این نشست تجربه زیسته خود را از فرایند استادشدن و استاد بودن توضیح داد و گفت: هرکدام از این دو تجربه زیسته 20 سال از زندگی من را به خود اختصاص داده است که بخشی از آن را در گفتگویی باعنوان از آن سالهای پرشور پاریس شرح دادهام البته در نظر دارم تا یک اتوبیوگرافی روانکاوانه هم از زندگی خودم بنویسم و در آن بیرحمانه خود را نقد کنم.
وی با اشاره به فرایند استادشدن خود ادامه داد: دغدغه حضور من در صحنه مسایل اجتماعی از ابتدای دوران نوجوانی وجود داشت من در خانواده متوسط روبهبالا زندگی میکردم و در دبیرستان هدف که آن زمان طبقه نخبگان در آن تحصیل میکردند درس میخواندم. در آن دوران تحصیل تنها در دو رشته ریاضی و طبیعی در این دو دبیرستان ممکن بود و من علیرغم مخالفت خانواده با وجود اینکه جزو شاگردان ممتاز بودم دوست داشتم که در رشته طبیعی تحصیل کنم چون دوستانم به این رشته رفته بودند من همیشه از مدرسه متنفر بودم و ساختار سرکوبگرایانه آن را دوست نداشتم.
فکوهی ادامه داد: بههرحال در چنین شرایطی صحبت از ادامه تحصیل در رشته ادبی برای خانواده من غیرممکن بود بههمین دلیل به انگلستان رفتم و در آنجا تلاش کردم تا پزشکی بخوانم اما وقتی با تشریح جسد یک موش و بوی تعفن آن روبرو شدم متوجه شدم که هیچگاه نمیتوانم یک پزشک شوم به همین دلیل به فرانسه رفتم و همانطور که میدانید آنجا مهد علوم اجتماعی است. در فرانسه هم تلاش زیادی کردم تا رشتهای بغیر از علوم اجتماعی بخوانم و خواسته خانواده را برآورده کنم.
این استاد دانشگاه تهران افزود: بههرحال در فرانسه رشته انسانشناسی را در مقطع کارشناسی ارشاد خواندم اما چون هیچ چشمآندازی نسبت به آن نداشتم بین گرفتن مدرک کارشناسی ارشد و دکترایم 8 سال وقفه افتاد پس از آن هم در شرایطی که 35 سالم بود با 2 فرزند تصمیم گرفتم برگردم به ایران. آن زمان تمام نامههایی که از ایران به من میرسید مبنی بر این بود که مرا از این تصمیم منصرف کند اما من هیچگاه دلم نخواسته زندگی آرام و ملایمی داشته باشم و این را ارزشی ندانستم.
فکوهی با بیان اینکه نیروی ضد همنوایی که در وجود من بود با همنوایی در دانشگاه سازگار نبود افزود: اگر تا پیش از این باید با خانوادهام میجنگیدم که به علوم اجتماعی برسم حالا باید با سیستم دانشگاهی مبارزه میکردم و بسیار جالب است که انتشار این کتاب همزمان با استاد تمام شدن من مصادف شد و در واقع این یک هدیه به سیستم دانشگاهی بود که نشان میدهد یک ضدهمنوا مانند من چقدر میتواند پیشرفت کند و به درجه استادی برسد و کتابش را درست جایی منتشر کند که وابسته به وزارت علوم است و همین کتاب سیستم دانشگاهی را نقد میکند!
این انسانشناس در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه دانشگاه ما در یک حرکت تدریجی روبهنابودی و خودکشی آرام است گفت: این نظام با انواع داروهای مسکن مانند مقالات I.S.I شرکت در کنگرههای بینالمللی، افزایش بدون توجیه دانشجو و ... خود را تسکین میدهد البته اینها به تنهایی مولفههای بدی نیست اما اگر در جایگاه خود بهدرستی عمل کند به هرحال نظام دانشگاهی ما نقش موتور بالارفتن سرمایههای فرهنگی در ایران را ایفا کرده است و آنگونه که بوردیو میگوید دانشگاه به یک میدان رقابت افراد برسر امتیازات مادی و غیرمادی تبدیل شده است.
فکوهی افزود: این کتاب یکی از آثاری است که مداخلهگریهای اجتماعی من را در خودش جمع کرده است اگرچه من آثار دیگری هم با سنت کلاسیک دانشگاهی نوشتهام اما بحث اصلی این است که ما باید اولویت و اولویتهای خود را تشخیص دهیم و ببینیم که آیا حضورمان در مجلات جامعهشناسی مهمتر است و یا جامعهای پر از آسیب و مسایل اجتماعی.
این استاد دانشگاه با انتقاد از فرایند استاد شدن که در نهایت به کارمند علمی ختم میشود گفت: منطق دانشگاه در ایران مداخلهگری اجتماعی را نمیپذیرد چون با همنوایی درونش در تضاد است. امروز ما در سیستم دانشگاهی با گفتمانهایی روبرو هستیم که توهمزده و توهمزا هستند. مکانیسمهایی که از آموزش جهانی حرف میزنند اما قادر به تشخیص اولویتهای خود نیستند.
فکوهی در بخش پایانی سخنانش با بیان اینکه دانشگاه ما براساس مدل دانشگاه اواخر قرن بیست و یک ساخته شده و هرموار است یادآور شد: امروز ما نیازمند دانشگاه استادمحور هستیم و هر استاد دانشگاه باید یک پروژه برای خودش تعریف کند و انستیتوهایی شکل بگیرد که این کار علمی را پیش ببرد. نقد تند اجتماعی تنها عاملی است که ممکن است بهبود ایجاد کند و شیوههای مسکنی بدترین ضربات را به ما میزنند چون آگاهی ما از بین میرود.
درک فکوهی از علوم انسانی متفاوت است
کاظمی در این نشست توضیحاتی را درباره این اثر ارایه کرد و گفت: این کتاب مشتمل بر مجموعه نوشتهها و مقالات فکوهی طی سالیانی است که استاد دانشگاه بوده و موضوعات آن نیز به مسایل مرتبط با دانشگاه برمیگردد. درکی که فکوهی در این کتاب از علوم انسانی ارایه میکند با درک سایر اساتید دانشگاهی متفاوت است او شرح میدهد که چگونه علوم انسانی باید رویکرد مداخلهگر در جامعه داشته باشد و به تغییر و مداخله فکر کنند. بنابراین در طول کتاب نیز ما به نحوی شاهد این مداخلهگری هستیم.
وی ادامه داد: این انسانشناس نه تنها به مسایل اجتماعی جامعه خود حساس بوده بلکه به مسایل دانشگاه نیز توجه کافی نشان داده است. در فصول اولیه کتاب وضعیت بیمارگونه علوم اجتماعی توسط مولف شرح داده میشود و به این مساله پرداخته میشود که بیماری علوم اجتماعی از کجا میآید.
این جامعه شناس گفت: فکوهی در پاسخ به این سوال بیان میکند در حالی که علوم اجتماعی قرار است به مسایل اجتماعی التیام ببخشد اکنون در تعهد خود به جامعه دور شده و نسبت به آن بیتوجهی میکند. تصوری که از دانشگاه به عنوان یک نهاد خنثی و بیطرف ارایه میشود توسط مولف زیر سوال میرود و رویکرد بوردیویی در کتاب مشهود است. بهاعتقاد بوردیو دانشگاه تبدیل به میدان قدرتی شده که نظام طرد را هم در درون خود دارد و از سوی دیگر به تعبیر فوکو برخی از افراد را در دانشگاه به صدر و برخی دیگر را به نازلترین سطح مینشاند.
به گفته کاظمی، این کتاب نگاه انتقادی به نهاد علم و دانشگاه دارد و معتقد است که دانشگاه یک نهاد بیطرف در جامعه نیست وضعیت داخل دانشگاه هم در این اثر نقد میشود و رقابتی که بر سر کرسیهای استادیاری و دانشیاری وجود دارد از سوی مولف کتاب زیر سوال میرود. فکوهی معتقد است دانشگاه چون بیش از درگیر مشکلات خودش شده تعهدش نسبت به جامعه را فراموش کرده است. عنوان کتاب هم «دانشگاهی که بود» تداعیکننده همین رسالت فراموش شده است.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش به فصل «در غیاب دانشگاه» اشاره کرد و گفت: فکوهی در این فصل به دانشگاهی که امروز وجود ندارد و غیبتش احساس میشود اشاره میکند و معتقد است دانشگاه آنچنان در مسایل خودش غرق شده که دغدغه جامعه را فراموش کرده است.
عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی در پایان اظهار امیدواری کرد که عشق به دانشگاه برگردد و این نهاد علمی به جامعه متعهد شود.
نظر شما