رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در آیین افتتاح فروشگاه کتاب اندیشه گفت: یکی از مسائلی که از آن غافل هستیم و حتی گاه به آن حمله میکنیم و نقطهضعف محققان و مؤلفان قلمداد میکنیم، سنت تعلیقهزنی، حاشیهنگاری و شرحنویسی به جای تألیف مستقل و تولید آثار جدید است.
مشروح سخنرانی آیتالله علی اکبر رشاد به شرح زیر است: «از یک تحقیق ممکن است نتایج و برایندهای مختلفی اعم از سخنرانی، مقاله، کتاب و نیز ارائه پیشنهادهای گره گشا و نظریه جدید به دست آید، اما این برون دادها و برایندها ثمرات اصلی یا تنها ثمرات یک تحقیق نیستند، بلکه مهمترین برایند یک تحقیق، تکون شخصیت شخص مؤلف است. امروز این نکته در بین جامعهشناسان و معرفتشناسان محل بحث و مورد نزاع جدی است که آیا «اثر»، «شخصیت» را خلق میکند و یا شخصیت اثر را؟ فردوسی شاهنامه را خلق کرده است یا شاهنامه فردوسی را ساخته است؟ شاید این افراط و تفریط و یکسویهنگری است که گفته شود: همیشه اثر، شخصیت را می سازد و یا این شخصیت است که اثر را پدید می آورد. زیرا گاهی شخصیت از آن حد از سختگی و کمال برخوردار است که اثر تظاهر وجودی شخصیت به شمار می رود و چیزی بر شخصیت او اضافه نمی کند؛ ولی باید اذعان کرد که: نوعاً غلبه با روند ساخت شخصیت به واسطه اثر است و اگر اثر، محصول یک تحقیق جدی باشد، این تحقیق خواهد بود که شخصیت مؤلف را میسازد.
اگر کسی در فرایند یک تحقیق جدی و مطالعه اساسی، اثری را تولید کرده باشد، شخصیت او دیگر بار تولد یافته است. این سخن، علاوه بر مبانی جامعه شناختی، پدیده شناسی اثر به لحاظ مبانی معرفت شناختی با مقتضی قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول نیز سازگار است. به هر حال، اقلی از معقول به صورت وجود کتبی در قالب کتاب عرضه می شود. همه آنچه که در کتاب تدوین و مطرح می شود، در نفس مؤلف حتماً متبلور است و شاید چندین برابر بیش از آنچه که در قالب کتاب عرضه میشود، در ذهن و زبان و نفس مؤلف ذخیره می شود. پس غالباً اینگونه است که اثر شخصیت مؤثر را میسازد.
سنتهای فراوانی در فرهنگ علمی مسلمانان و بهخصوص حوزههای علمیه شیعی وجود دارد که بسیار معنی دارند و اگر بر روی آنها مطالعه جامعهشناختی، معرفت شناختی، اخلاقی و حقوقی دقیقی صورت گیرد، اهمیت شگرف آنها مشخص و آشکار میشود. برخی از این سنتهای معرفتشناسانه برای در امان ماندن از آفت گسست معرفتی و یا از دست رس خارج شدن یافتههای بزرگان است، مانند سنت تعلیقهزنی، حاشیهنگاری و شرح نویسی بر آثار بزرگان و آثار فاخر، به جای تألیف مستقل و تولید آثار جدید و برخی دیگر اجتماعی ـ فرهنگی مانند استفاده از عنوان اثر برای نام خانوادگی به قصد نمایاندن ارزش اجتماعی و علمی اثر، بعضی دیگر اخلاقی مانند رعایت فضل تقدم مؤلفان پیشگام و پیشکسوت و برخی حقوقی مثلاً احترام به مالکیت فکری و اجتناب از سرقت ادبی است.
در گذشته سنتی در دنیای علمی حوزوی ما بوده که امروزه این سنت فرهنگی و اجتماعی عمیق و ارزشمند مغفول واقع شده است و آن اینکه گاهی یک تیره و طایفهای از تبار یک مؤلف، تا چندین نسل به نام یک کتاب او نامیده میشدند. این سنت فرهنگی نشان از ارزش عمیق و حرمت آثار علمی دارد؛ یک اثر علمی هویت مؤلف و نسل او را میساخت؛ برای مثال مؤلف «الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة»، تألیف محمد حسین بن محمد رحیم (عبد الرحیم) ایوان کیفی ورامینی اصفهانی (متوفای بین ۱۲۵۴ تا ۱۲۶۱ قمری) . خود به صاحب الفصول نامبردار شده، نسل پسری و دختری او هم به «آل صاحب فصول» شناخته می شوند. نام خانوادگی آنها «صاحب فصول» است! برادر بزرگترش مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی ـ که البته اهل تهران و درواقع ورامینیِ تهرانی است ـ مؤلف «هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین» که شرح مبسوطی بر کتاب معالم شیخ حسن بن شهید است، به مناسبت نام اثرش به شارح محقق یا صاحب هدایه نامبردار است و فرزندان او تا چندین نسل اکثرا به «مسترشدی» معروفاند.
همینطور مرحوم آخوند خراسانی را «صاحب کفایه» میگویند و فرزندان ایشان را نیز کفایی مینامند. مرحوم فقیه فحل علامه شیخ محمدحسن نجفی صاحب کتاب عظیم جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام به صاحب جواهر و نسل او جواهری نامیده شده اند. در واقع یک اثر تنها هویت فرد مؤلف را نمیسازد بلکه برای چندین نسل بعد او نیز هویت ساز میشود. این سنت یک فرهنگ رایج و شایع بوده و نشاندهنده اهمیت آثار علمی و تألیفات است.
یکی دیگر از مسائلی که از آن غافل هستیم و حتی گاه به آن حمله میکنیم و نقطهضعف محققان و مؤلفان قلمداد میکنیم، سنت تعلیقهزنی، حاشیهنگاری و شرح نویسی به جای تألیف مستقل و تولید آثار جدید است. ممکن است بعضی از ما حتی به این رویه نگاهی منفی داشته باشیم که چرا متن تولید نمیکنیم و چرا اینقدر شرح نویسی و حاشیهنگاری؟، چرا اینقدر تعلیقهزنی؟ و چرا از متون قدیم عبور نمیکنیم. باید گفت که این روشها و رفتارها یکسلسله مبانی معرفتی، فرهنگی و ادبی، حقوقی و اخلاقی دارد و به نحوی ارزشگذاری به آثار گذشتگان و رعایت حقوق سلف قلمداد میشود یا رعایت اخلاق و اعتراف به حق اخلاقی «فضل تقدم» آنها است.
امروز میبینیم که فرد کتاب دیگری را میگیرد و یک مقدار مطلب به آن اضافه میکند و به نام خودش چاپ میکند و در هیچجا نیز اشاره نمیکند از چه منبعی استفاده کرده است، ولی در گذشته سنت به اینصورت بوده که میگفتند صاحب اثر زحمت کشیده و مثلاً «شرایع الاسلام» را نوشته است. اولاً متن شرایع بسیار مهذب و منقح و سخته وپخته است، وقتی که محقق این کتاب را مینوشته اینگونه نبوده که قلم را به دست بگیرد و همینطور جلو برود، بلکه روی واژهواژه آن فکر کرده و حتی گاهی تغییری بسیار ساده در حد جابهجاکردن یک حرف، مفهوم کلی متن فقهی را تغییر می دهد. نتیجتاً افراد دیگر بر کتاب شرایع شرح می نویسند، پاورقی و تعلیقه می زنند و به این شکل اهمیت و ارزش آن متن را حفظ میکند.
در آثار قدما نقل مستقیم بسیار زیاد است
همچنین میبینیم که در آثار قدما نقل مستقیم بسیار زیاد است، ولی امروز نقل مستقیم را عیب میدانیم. در گذشته نقل مستقیم به این جهت صورت می پذیرفته که مؤلف می گفته اگر بخواهم یک نظر را تقریر کنیم، بهتر از این تقریری که موجود است نمی شود، مثلاً ابنسینا یک نظر را تقریر کرده و صدرالمتألهین در کتاب اسفار، یکدفعه چهار صفحه از متن شفا را عیناً وارد می کند، زیرا می بیند که برای ارائه یک نظر و مطلب رساتر و دقیق تر از آن نمی توان نوشت و صاحب هدایة المسترشدین یعنی مرحوم محمدتقی ورامینی تهرانی اصفهانی، شرح بر معالم زده، انصافاً بسیار قویتر از خود معالم است و تسلط علمی ایشان بسیار بالاتر از اوست، آیا ایشان نمی توانست یک متن مستقل بنویسد؟ او قادر بوده و حتی احساس من این است که حتی خیلی قوی تر از صاحب معالم بوده است، ولی برای رعایت فضل تقدم نسبت به صاحب معالم چنین کرده است.
همینطور شرح لمعه ده جلد است، درحالی که خود لمعه یک کتاب کوچک و کمحجم است، آیا شهید ثانی نمی توانست به جای اینکه اثر خود را شرح لمعه بنامد ادعا کند که یک اثر جدید نگاشته است؟ یک نفر هنگامی که در زندان است و متوجه می شود قرار است بهزودی اعدام شود، یک دوره فقه شیعه را از حفظ می نویسد. چرا شهید ثانی متن لمعه را حفظ میکند؟ شرح آن که بیست برابر متن است و بسیار استدلالی تر و مستندتر است؛ ولی شهید ثانی می خواهد فضل تقدم و ارزش و قداست مرحوم شهید اول را حفظ کند.
نتیجه این عمل شهید ثانی نیز این می شود که در تاریخ شیعه کمتر کتابی به اندازه لمعه و شرح لمعه برکت داشته است، زیرا چند صد سال و چندین و چند نسل آشنایی با فقه اهلبیت علیهمالسلام را با این دو کتاب که اثر این دو شهید است شروع میکنند. به هر حال اثر، هویت است و گذشتگان ما سعی می کردند که این هویت گم نشود.
گرته برداری در حوزهها
همینطور بازنویسیهایی که انجام میشد نیز به همینگونه بود. برای مثال المحجة البیضاء که یک محدث شیعی، اهل معرفت و حکمت، فقیه، شاعر و ادیب همانند فیض اثر یک سنی را بازنویسی میکند و در آن کتاب اعلام و تأکید میکند که این کتاب بازسازی همان اثر غزالی است. ایشان میتوانست از نو بنویسد و برای او نیز کاری نداشت. تعداد احادیثی که مرحوم فیض در المحجة آوردهاند بسیار بیشتر از احادیثی است که غزالی در کتاب احیاءالعلوم آورده و کتاب احیاءالعلوم بیشتر به قصص صوفیه و عرفا پرداخته است.
طی دو سه دهه اخیر چهرههایی در دانشگاهها و احیاناً حوزهها پیدا شده اند که کارشان شده گرته برداری آثار برون مرزی و بومیسازی سخنان بیگانگان و تحویل آن به عنوان نظر نو و نظریه پردازی به طبقات جوان و بلکه تحصیل کردگان دانشگاهی کم سواد و کم اطلاع. این عناصر پرادعای بی مایه که آستانه توان علمی و هنر پژوهشی شان همین حد است که مدعیات دیگران را نشخوار کنند، متأسفانه در آشفته بازار کنونی دانش و دانشگاههای ما برای خود دفتر و دکانی به هم زدهاند و این همه را جز از راه نقض حقوق مؤلفان و متفکران دیار غرب و سوء استفاده از جهل و بی اطلاعی مخاطبان خود فراچنگ نمی آورند! این جماعت در حقیقت مترجمانی اند که نه به شیوه ترجمه معلوم المتن، بلکه به شیوه برگردان آثار و آراء مکتوم المتن به سرقت و فروش کالای کلمات زندگی میگذرانند.
آثار و آراء این حضرات چنان تقلیدی و گرته بردارانه است که گاه می توان آنها را به دفترخانه ثبت اسناد برد و با تطبیق با اصل خارجیشان مهر «کپی برابر با صل» بر روی جلد آنها زد!
متأسفانه اخلاق علم و فرهنگ تحقیق و خلوص و تواضع و قدرشناسی و رعایت حقوق در میان اوساط اهل تحقیق و اصحاب فرهنگ از بین رفته است. کتاب یا مقاله مینویسند بعد ادعا میکنند که قبل از ما هیچکس چنین حرفی را نزده است. نوعاً همه مقالات نیز همینگونه است، ولی مشخص نیست که با این همه ادعا پس چرا علم در جامعه ما پیش نمیرود! و چرا این همه قحطی سخن نو؟»
نظر شما