رمان «سال سی»، دومین اثر و اولین رمان احمد ابوالفتحی، نویسنده و روزنامهنگار جوان، چگونه خلق شد و این رمان چه جهانی را به مخاطب نشان میدهد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش گفتوگویی با او انجام دادهایم.
خبرگزاری کتاب ایران دربارۀ جهان داستانی این رمان و چگونگی پیدایش آن، گفتوگویی با نویسندۀ آن انجام داده است که در ادامه میخوانید؛
بگذارید از عنوان رمان آغاز کنیم. «سال سی»؛ نسبت این عنوان با رمان چیست و چگونه این نسبت در رمان نمود مییابد؟
عنوان «سال سی» از چند جهت با رمان ارتباط برقرار میکند. از یکسو این عنوان بهخاطر نسبت این اثر با شاهنامه و همچنین روایتهایی که از زندگی ابوالقاسم فردوسی به ما رسیده است، انتخاب شد و از سوی دیگر به دلیل پیوندی که اثر با وقایع مرتبط با نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد برقرار میکند. اما اینها لایههای بیرونی تناسب عنوان با اثر است. فراتر از این نسبتهای ظاهری، شاید مخاطب بتواند ارتباطهای مضمونی میان این اثر و بیتی از شاهنامه که عنوان برمبنای آن انتخاب شده هم پیدا کند.
اثر اول شما، مجموعه داستان «پلها»، داستانهایی را در برمیگرفت که میتوان گفت تقریبا تمام آنها بینامتنیتی قوی با برخی متون ادبی و نسبتی با تاریخِ ادبی و اجتماعی ایران معاصر برقرار میکردند، از پاسخ پرسش اول اینگونه برمیآید که این اثر هم با همان رویکرد نوشته شده است. آیا غیر از این نسبتی بین «سال سی» و «پلها» برقرار است؟
«سال سی»، ادامۀ همان نوع نگاه به ادبیات است که در «پلها» مشاهده کردید. همان حساسیت نسبت به تاریخ و فرهنگ که در داستانهایی از مجموعۀ پلها مثل «شیریان» و «گرفتگی» وجود داشت، در «سال سی» هم وجود دارد. از اساس بهگمانم «سال سی» برآمده از همان دغدغهای است که منجر به نوشته شدن داستان «شیریان» شد. یعنی مسئلۀ خانواده و زوال آن. بعد از اتمام «سال سی» حس کردم این اثر میتواند بخش دوم یک سهگانه یا چندگانه محسوب شود که بخش اول آن شیریان است. سهگانهای که میتواند «تریلوژی خاندان» نام بگیرد. فراتر از این نسبتهای مضمونی و حساسیتهای محتوایی، «سال سی» به نوعی برآیند تجربیات فرمی من در «پلها» هم محسوب میشود. در برنامهای که برای خودم تعریف کردهام، داستان کوتاه محل تجربههای فرمی و زبانی و محمل تلاش برای بداعتورزی است و ترجیح میدهم رمانهایم کمتر از داستانهای کوتاه، فرمگرا و زبانورز باشند. صدالبته منظورم این نیست که رمانهایم و از جمله «سال سی» کاملاً فارغ از دغدغههای فرمی و زبانی هستند، ولی دایره مخاطبی که برای رمانهایم تعریف میکنم وسیعتر از دایره مخاطبی است که مایلم برای داستانهای کوتاه تعریف کنم. بر این مبنا اگر در داستانهای مجموعه «پلها» گاه اولویت با یک تجربۀ خاص فرمی یا زبانی بوده است، در رمان «سال سی» اولویت با ارائۀ پرکشش روایت و قصهگویی است.
نوشتن مجموعه داستان «پلها» دشوارتر بود یا نوشتن «سال سی»؟
شکل دادن به یک قصۀ تودرتو و پر از جزئیات، از نوعی که من تلاش داشتم در «سال سی» ارائه بدهم، نیازمند دقت و محاسبه و رعایت نظمی بود که برای من تا حدودی تازگی داشت. از این منظر «سال سی» هم پیچیدگیهای خاص خودش را داشت. پیچیدگیهایی از آن جنس که به هنگام نوشتن داستانهای کوتاه کمتر تجربهشان کرده بودم. داستان کوتاه برای من تا حد بسیاری محل کشف بود و به همین خاطر چندان دغدغۀ پیچیده کردن قصه را نداشتم. همین باعث میشد که دربارۀ انتهای کار اطمینان بیشتری داشته باشم. چالش داستان کوتاه برایم با یک جرقه قابل حل بود. کافی بود پی ببرم برای رسیدن به مقصد از چه مسیری باید گذشت. اما در «سال سی» مسیر را تا حدودی میدانستم، مسئلۀ اساسی این بود که با چه سرعتی در مسیر برانم و کی ویراژ بدهم و چه وقت لایی بکشم، تا بتوانم سلامت به مقصد برسم. هر کدام از این دو وضعیت، پیچیدگیها و دشواریهایی دارد. من هر دو وضعیت را دوست دارم.
نوشتن «سال سی» چه قدر طول کشید؟ و چه قدر در طول نوشتن این رمان، از ایدۀ اولیۀ خودتان فاصله گرفتید؟
نوشتنش حدود یک سال زمان برد. چند ماه کند پیش رفت و در چند ماه پایانی پرسرعت نوشتم. انگار که قلق وسیلۀ نقلیه دستم آمده بود. در انتهای کار آنچه رخ داد، وفاداری نسبی قابلقبولی به ایدۀ اولیه داشت. آنچه انرژی میگرفت و کار را سخت میکرد، چالشهایی بود که در میانۀ کار برای خودم ایجاد میکردم. سعی کردم به این چالشها نه نگویم و به راهحلهای دمدستی برای پشتسر گذاشتن آنها تن ندهم. شاید پرسرعت شدن روند نوشتن در ماههای پایانی به این دلیل بود که توانسته بودم راه معقول و قابلقبولی برای پشتسر گذاشتن چالش اصلی پیدا کنم. چالشی که اگر راهحل پیدا نمیکرد، رمان نابود میشد.
میتوانید دربارۀ این چالش اصلی بیشتر توضیح دهید؟
چالش اصلی به وضعیت شخصیت میرزاسعید مقیم در رمان مربوط بود. شکل دادن به منطق روایی زندگیِ پس از مرگ این شخصیت پرچالش بود ولی در میانههای کار به این نتیجه رسیدم که راهحل مناسبی برای پشتسر گذاشتن این چالش پیدا کردهام. توضیح بیشتر از این باعث لو رفتن داستان میشود.
در بخشهایی از رمان روایت به سبک نقالی ارائه میشود. کارکرد این شگرد در روایت چیست؟
میرزاسعید که روایت، حول عملکرد او در طول زندگیاش شکل میگیرد، از نوجوانی نقالی میکرده. در بخش دوم رمان لازم بود صدای میرزاسعید هم در کنار دیگر راویان شنیده شود و بهنظرم رسید بهترین راه برای به صدا درآمدن میرزاسعید، نقالی است. در بخش دوم «سال سی»، نقلهای مختلفی مکتوب شده؛ نقل نبرد رستم با رستم. نقل شهریور سال 1320 و نقل بیست و هشتم مرداد سال 1332. این هم یک تجربۀ فرمی چالشبرانگیز بود.
پیش از این گفتید که «سال سی» را بخشی از یک تریلوژی میبینید، آیا اکنون نوشتن بخش سوم این تریلوژی را آغاز کردهاید؟
رمانی که در حال حاضر مشغول نوشتنش هستم، به آن ایدۀ تریلوژی یا شاید هم چندگانهای برمبنای مفهوم زوال خانواده ارتباط ندارد. هر چند از جهاتی به «سالسی» مربوط است. از جمله اینکه خاستگاه این رمان هم شهر نهاوند است و این رمان هم به نوعی با تاریخ پیوند دارد. هیچ تصوری از اینکه چه وقت دوباره به سراغ مسئله زوال خانواده برمیگردم، ندارم اما طرح بلندپروازانهای دارم که اگر توش و توان نوشتنش فراهم شود میتواند سهگانهای که با یک داستان کوتاه شروع میشود و با یک رمان ادامه پیدا میکند را، به پایان برساند.
بین انتشار «پلها» و «سال سی»، سه سال فاصلۀ زمانی وجود داشت. رمان بعدی را چه زمانی منتشر خواهید کرد؟
واقعیت این است که نوشتن «سال سی» پیش از انتشار «پلها» به پایان رسیده بود، اما مسائل مختلف باعث شد که سه سال در انتظار انتشار باقی بماند. امیدوارم رمان تازهام تا این میزان دچار انتشار دیررس نشود. هر چند مسئلۀ اساسی در حال حاضر این است که از پس چالشهایی که در مسیر نوشتن «ایشان» برای خودم ایجاد کردهام، بربیایم. تا وقتی نوشتن اثر تمام نشده نباید به انتشارش فکر کرد.
سپاس از حضورتان در این گفتگو
سپاس از خبرگزاری کتاب ایران که به داستان ایرانی معاصر توجه دارد.
نظر شما