روایت داستانی زندگی شهید جعفر نجاتی در کتابی با عنوان «سیاره» از سوی نشر امینان منتشر شد.
داستان پیشرو، سعی در معرفی فضای فکری جوانان و همراهی خانوادهها داشته و اصراری بر بزرگنمایی و درشتنویسی ندارد. نوع نگارش داستان با زبان عامیانه و روند بازگویی قصه هم براساس باورپذیری و برقراری ارتباط شکل گرفته است.
موضوع محوری کتاب، زنی به نام سیاره بوده که مادر دو شهید به نامهای جعفر و حسین نجاتی است. کتاب، روایتگر داستان زندگی شهید جعفر نجاتی است، هرچند به زندگی و شهادت حسین هم اشاره دارد و یک فصل از کتاب هم به شهادت او اختصاص دارد.
این اثر، رمانی کوتاه و واقعی از زندگی جعفر نجاتی، شهید بیست سالهای است که در جنگ، یک پا و یک دستش را از دست داده و در آخرین اعزامش به جبهه شیمیایی میشود و روزهای پایانی عمرش را در بیمارستان سپری میکند و سرانجام روزی از فصل بهار به دیدار معبودش میشتابد. محوریت سیاره، مادر جعفر، فضا و قالب کار را با دیگر کتابهای خاطرات و زندگینامه در حوزه جنگ و دفاع مقدس متفاوت کرده و به دلیل نگارش ساده و روان و نزدیک به جامعه امروزی، سعی بر ارتباط موثر و ملموس با مخاطب دارد.
«تربیت در دامان مادر»، «شکلگیری شخصیت»، «حضور جانانه در جبهه و پشت جبهه»، «همچون کوه استوار»، «پرواز»، «شاهد و همراه» و «تصاویر» عناوین هفت فصل این کتاب بوده که به ترتیب روایتگر دوران «تولد و کودکی»، «نوجوانی»، «دفاع مقدس»، «شهادت حسین»، «شهادت» و «پس از شهادت» و در انتها تصاویر شهید جعفر نجاتی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «سه نفری به بخش مجروحان شیمیایی رسیدند. حسن به محض ورود به ساختمان به اتاق دوم رفت که امیر در آنجا بود و سیاره و اصغر به سمت انتهای سالن رفتند که بعد از یک پیچ، آخرین اتاق متعلق به جعفر بود. وقتی پیچ راهرو را پشت سر گذاشتند، تجمع چند نفر از همرزمان جعفر، در جلوی درب اتاقش که با صدای گریه همراه بود، قوت زانوهای سیاره را گرفت. قدمهای سیاره کند و ضربان قلبش تند شده بود. ناگهان از درون اتاق جعفر کسی فریاد کشید:
همرزم: جعفر پاشو با مرام، مارو تنها نذار!
سیاره با صورت زمین خورد و بیهوش شد. اصغر که کمی زودتر با دیدن این شرایط از سیاره فاصله گرفته بود، صدایی شنید؛
پرستار: این خانوم با کیه؟ یکی بیاد کمک کنه!
اصغر: این خواهرمه، مادر همون جانبازی که تو اون اتاقه.
پرستار: آخی بمیرم براش، حالا فهمیدم چرا بیهوش شد. لطفا کمک کنید بیارینش توی این اتاق.
سیاره را بر روی تختی گذاشتند و پرستار برای به هوش آوردنش اقداماتی کرد. سیاره به هوش آمد و خیلی سریع از تخت پایین آمد و به سمت اتاق جعفر رفت. همرزمان و رفقای او کنار رفتند تا سیاره وارد اتاق شود. همه اتاق را ترک میکنند تا مادر در کنار پیکر فرزندش، آرام گیرد. اصغر مراقب حال خواهرش است. سیاره ملحفه روی صورت او را کنار میزند و ابتدا فقط دقایقی را اشک میریزد. سپس با او حرف میزند.
سیاره: بالام لای لای، جعفریم لای لای، پسرم بخواب، دیگه راحت شدی، آقاتو دیدی؟ سلام مامان و رسوندی؟ جعفر راست گفتیها، درختمون شکوفه داد! ولی زندگیم خزون شد مامان، دیگه سیاره مرد!!»
کتاب «سیاره» در 160 صفحه با شمارگان سه هزار و 500 نسخه به بهای 10 هزار تومان از سوی نشر امینان راهی بازار نشر شده است.
نظرات