اصغر شیرازی، نویسنده کتاب «ایرانیت، ملیت، قومیت» درباره برخی آشوبهای شکل گرفته در دوره احمدشاه قاجار نوشته است: «در این دوره شاهد کشیدهشدن رنگ ناسیونالیسم بر دو حرکت ایرانگریزانه به رهبری یکخان و یک شیخ در شمال و جنوب غربی ایران بودیم که در نظر مرکزگرایان چیزی جز ادامه یاغیگریهای پیشتر نبودند.»
کتاب از پنج فصل تشکیل شده که سرفصلهای آن عبارتند از «پیشینههای ایرانیت، ملیت و قومیت در دوران پیشمدرن»، «ایرانگرایی، ملتگرایی و قومگرایی در سالهای 1200 شمسی تا انقلاب مشروطیت»، «ملتگرایی و موانع آن در انقلاب مشروطیت (1285- 1293)»، «از ایرانگرایی ملی به ایرانگرایی آمرانه. از جنگ جهانی اول تا برآمدن رضاخان» و «ایرانگرایی حکومتی آمرانه رضاشاهی».
ایده ملت و ملتگرایی فراقومی بود
در مقدمه کتاب آمده است: «آنچه موضوع این کتاب را تشکیل میدهد، تاریخ پیدایش مفهوم ایران و مدلول سرزمینی، قومی و سیاسی آن، به عنوان پیشزمینه شناخت گونههایی از ناسیونالیسم ایرانی و بررسی شاخصهای اصلی گرایشهای ایرانگرا، ملتگرا و قومگرایانه در ایران جدید تا آغاز جنگ دوم جهانی و سقوط دولت رضاشاه است.»
«پیشینههای ایرانیت، ملیت و قومیت در دوران پیشمدرن» موضوع فصل اول کتاب است که کوشش برای یافتن پاسخ به مسأله پیشینه ایرانیت، قومیت و ملیت در ایران پیشمدرن است. در این کوشش با اشاره به نام ایران میخوانیم: «هویت ملی ایرانی که گامهای مقدماتی تکوین آن در اواخر قرن نوزدهم میلادی برداشته شد، دارای پیشینه تاریخی درازمدتی است که به صورت قومی، سیاسی، سرزمینی و فرهنگی از دیرباز بهصورت مقطع و پیوسته و متحول وجود داشته است. گرچه ایران به مثابه نام رسمی کشور تا دو قرن پس از حمله اعراب و سپس در دوره حکومت سلجوقیان تصریحی نداشت، اما خاطره آن پایدار بود. برخی از حکومتهای محلی آن را در فاصله این دو دوره دوباره به یاد آوردند.»(ص127)
فصل دوم با نام «ایرانگرایی، ملتگرایی و قومگرایی در سالهای 1200 شمسی تا انقلاب مشروطیت» پس از مروری بر وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای 1200 شمسی به بررسی و سنجش گرایشهای نظری مختلف ایرانگرایی (ملتگرایی، قومگرایی، ایرانگرایی دولتی و اسلامی) و ایرانگریزی قومی و قبیلهای میپردازد و با نگاهی به فعالیتهای سیاسی و سیاسی ـ فرهنگی در آستانه انقلاب مشروطیت خاتمه مییابد.
در این مجال مولف در شرح فضای ناسیونالیسم مینویسد: «ایده ملت و ملتگرایی فراقومی بود، به این معنی که طراحان آن کموبیش همه اتباع ایران را منظور داشتند. واقعیت چند قومی بودن این ملت در نوشتار آنها هنوز انعکاس آشکاری نداشت. توجه آنها معطوف به ایران در کلیت آن بود. این در حالی بود که فضای آکنده از ناسیونالیسم در اروپا، منطقه و ایران میرفت تا در ذهن نخبگان برخی از قومها و ایلهای غیرفارس نیز رسوخ کند و تمایل آنها به برافراشتن پرچم گونههای قومی ناسیونالیسم را برانگیزد. نگاه غالب ناسیونالیستهای مرکزگرا به اغلب ناآرامیها و شورشهایی که از برخی از طایفههای کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن و غیره سر میزد، منفی بود.»(ص340)
شکلگیری ناسیونالیسمهایی در غیاب ملت و حضور ایل!
«ملتگرایی و موانع آن در انقلاب مشروطیت (1285- 1293)» در فصل سوم به ادامه بررسی این گرایشها و فعالیتها در محیط تاریخی انقلاب مشروطیت و فرجام آن اختصاص دارد. یکی از پرسشهای اصلی این فصل به میزان تأثیر انقلاب در گسترش آگاهیهای ملی و تشکیل ملت میپردازد. مولف با توجه به موضوع درباره آشوبهای داخلی با داعیه ایرانگرایی آورده است: «بهنظر میرسد که آنچه توجه بیشتر ساکنان ایالات و ولایات پیرامونی کشور را جلب میکرد، تقسیم قدرت در میان مرکز و انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. در این دوره شاهد کشیده شدن رنگ ناسیونالیسم بر دو حرکت ایرانگریزانه به رهبری یک خان و یک شیخ در شمال و جنوب غربی ایران بودیم که در نظر مرکزگرایان چیزی جز ادامه یاغیگریهای پیشتر نبودند. شورشهای دیگر از این نوع و با اهمیت کمتر یا از نوع یاغیانه محض در گوشه و کنار کشور رواج داشتند.»(ص520)
«از ایرانگرایی ملی به ایرانگرایی آمرانه. از جنگ جهانی اول تا برآمدن رضاخان» در فصل چهارم کتاب جای گرفته است که موضوع اصلی بررسی تأثیر عوامل بیرونی (مداخلات دولتهای استعارگر بریتانیا، روسیه و پانترکیسم)، شورشهای تجزیهطلبانه و مرکزگریزانه و به طور کلی وضعیت آشفته ایران در جنگ و سالهای منتهی به کودتای 1299 بر تقویت گرایشهای اقتدارطلبی، تمرکزگرایی، یکسانسازی قومی و در نتیجه تضعیف روند ملتگرایی است.
در این میان با اشاره به شکلگیری ناسیونالیست قومی در برخی مناطق ایران آمده است: «در این دوره شاهد رشد جنبشهای تازهای از قومگرایی ایرانگریز مدعی ناسیونالیسم، بهخصوص در میان برخی از طایفههای کردی و ترکمنی هستیم. ناسیونالیسمهایی که در غیاب ملت و حضور ایل و طایفه بهوجود آمدند. همانطور که ناسیونالیسم ایرانی بهعلت کمبود شرایط زیربنایی تشکیل ملت، پدیدهای مقدم بر وجود ملت بود و به سبب همین واقعیت خصلت دموکراتیک آن نیز دچار عقبگرد شد، به مراتب بسیار بیشتری «ناسیونالیسم»های قومی نیز به علت ضعف پیشینه و پیداری در زمینه نظامهای قبیلهای بیشتر قومگرا یا حتی ایلگرا بودند. ناسیونالیسمهای قومی در هر حال واقعیاتی در حالت ظهور بودند.»(ص631)
زبان فارسی؛ واسطه تفاهم میان قومهای ساکن ایران
عنوان فصل پنجم کتاب «ایرانگرایی حکومتی آمرانه رضاشاهی» است، در این صفحات پاسخ موافق کودتا و استبداد رضاشاهی به دعوت این سه گرایش و سرکوب ظرفیتهای ملتگرایی مطالبی هستند که در کنار اصلاحات مدرنیستی این دوره محتوای اصلی واپسین فصل کتاب را دربرمیگیرند. از طرفی توجه به زبان فارسی در این میان یکی از موضوعات مهمی است که مورد توجه قرار گرفته است.
برای همین در رابطه با اعمال فشار پهلوی نخست بر فارسیسازی اقوام غیرفارسی زبان میخوانیم: «زبان فارسی که تا آن زمان بنا بر پیشینه طولانی تاریخی بدون هیچ دخالتی از طرف دولتها و بدون هیچ ممنوعیتی برای آموزش تدریس به زبانهای دیگر زبان فرهنگی، نوشتاری و واسطه تفاهم میان قومهای ساکن ایران شده بود، اکنون میرفت تا با اعمال این ممنوعیت به محمل زور و موضوع نفرت و عامل جدایی تبدیل شود.»(ص749)
کتاب «ایرانیت، ملیت، قومیت» تالیف اصغر شیرازی در 758 صفحه، شمارگان 770 نسخه و به بهای 50 هزار تومان از سوی نشر جهان کتاب به چاپ رسیده است.
نظر شما