دو داستان از آنا ریشتر در کتاب «شاهدخت شریفه و والتر شجاع» از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر شد.
آنا ریشتر درباره «شاهدخت شریفه و والتر شجاع» میگوید: «این کتاب داستانی طولانی و سفر دراز پشت سر گذاشته است. سفری که از آلمان شروع شد و به مصر رسید و دوباره به نقطه آغازش یعنی آلمان برگشت. مصر در شمال قاره آفریقا واقع شده و مردم آنجا به زبان عربی صحبت میکنند. اسکندریه بزرگترین بندر مصر است. شهر مانهایم نیز بندر مهمی در کنار رود راین آلمان محسوب میشود. تقریباً به مدت یک سال هنرپیشههای تئاتر شهر اسکندریه و مانهایم با یکدیگر همکاری کردند و بر این نظر توافق داشتند که حرفهای مشترک زیادی برای گفتن هست، به ویژه که آنها از دو کشور با فرهنگهای کاملاً متفاوت گرد آمده بودند.
آنها میخواستند بدانند چگونه میشود دنیا را از منظر دیگری نگاه کرد، به همین دلیل، هر دو طرف داستانی از ادبیات کشور مقابل را موضوعی برای صحنه تئاتر انتخاب کردند. هنرپیشگان مصری اسطوره ویلهلم تل را انتخاب کردند که از آزادی سخن میگوید. چرا که مردم مصر در سالهای گذشته برای آزادی و عدالت، مانند ویلهلم و پسرش والتر، شجاعانه مبارزه کردند. داستانی که در آن والتر جوان با جسارت سیبی را روی سرش میگذارد که هدف تیر بلا گردد. هنرپیشگان مصری هم با توجه به مبارزات و تحولات سیاسی اخیر کشورشان این داستان را برگزیدند.
هنرپیشههای آلمانی هم یک افسانه عربی را انتخاب کردند که از پادشاهی صحبت میکند که همه زنان را از قلمرو و حکمفرماییاش اخراج میکند. این داستان همچنین از شاهدختی سخن میگوید که شجاعانه به شاه ثابت میکند که زندگی مشترک مردان و زنان بسیار زیباتر است. این افسانه عربی از عدالت و مساوات میان پسران و دختران سخن میگوید. برای هر دو گروه از هنرپیشگان بسیار جالب و پندآموز بود که با عینک دیگری به جهان نگریسته و این را موضوع را به روش صحنه تئاتر بیاورند. برای بینندگان هم تجربه خوب و جدیدی بود تا داستان مشهور را از زاویه دیگری ببیند.
هدف و خواست ما این است که کودکان و نوجوانان بیشتری با این داستانها آشنا شوند به همین دلیل تصمیم به چاپ و نشر این کتاب گرفتم. برای همین کار، به دنبال طرح و تصویرگری بودم که به همکاری یکدیگر این اثر را منتشر نماییم. بعد از مدتی با هنرمند گرامی آقای مهرداد زائری آشنا شدم که خود از کودکی به آلمان مهاجرت کرده است. شاید به همین جهت موقعیت داستانی والتر و شریفه را خوب درک میکند. او هر دو داستان را طراحی و نقاشی کرد.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «در همان روزها و در اطراف شهر، شکارچی ماهری به نام ویلهم با خانوادهاش زندگی میکرد. قانن جدید و مجازات سرپیچی از آن به گوش خانواده شکارچی هم رسیده بود و به همین خاطر پسر بزرگ این خانواده که والتر نام داشت، به برادرانش میگفت که خوشحال است آنها در شهر زندگی نمیکنند و در جنگل مانند پرندگان آزاد به هر سویی میروند و نیازی به تعظیم در برابر کلاه پادشاه هم ندارند.
پدر و مادر والتر که بعضی از روزها ناچار از سفر به شهر بودند از تصمیم جدید پادشاه و سختگیری فرماندار برای اجرایش نگران بودند و به همین خاطر هیچ وقت راضی نمیشدند پسرانشان تنهایی به شهر بروند.
در یکی از روزهای که ویلهم باید به شهر میرفت، والتر به او اصرار کراد که همراهیاش کند. پدر مخالف این اتفاق بود، اما وقتی با اصرار پسرش روبرو شد، اجازه داد تا او به همراهش برای خرید آذوقه به شهر بیاید.»
انتشارات کتاب نیستان، کتاب «شاهدخت شریفه و والتر شجاع» را با شمارگان هزار و 200 نسخه و قیمت 230 هزار ریال منتشر کرده است.
نظر شما