سومین شب از نشستهای شبانه در فروشگاه مرکزی شهر کتاب به دیدار و گفتگو با سینماگران اختصاص داشت. رسول صدرعاملی و مرضیه برومند، به نمایندگی از اهالی سینما به نقل خاطرههایی جذاب و شنیدنی، درباره کتاب، ادبیات و هنر پرداختند.
برای از دست دادنها گریه نمیکنم
در ابتداي اين نشست، مرضيه برومند، كارگردان و تهيه كننده سینما و تلویزیون، صحبتهایش را با ذکر خاطرهای شیرین از شهر کتاب مرکزی آغاز کرد: شهر كتاب مركزي براي من يادآور يك خاطره بسيار زيباست. به یاد دارم وقتي گروه موزیک «پالت» اولين آلبومش را اينجا رونمايي كرد، موسيقي «خونه مادربزرگه» را نواخت. اجرای دلنشینی که باعث شد من هاي هاي گريه كنم. من براي آدمها يا از دست دادنها خيلي گريه نميكنم، اما وقتي چيزي به روح و روانم چنگ مياندازد، نميتوانم در برابر اشكهايم مقاومت كنم.
رسول صدرعاملي هم با این جملات وارد این گپوگفت صمیمی شد: خوشحالم كه امشب لابهلاي كتابها نشستهايم. اگرچه من نويسنده نشدم، اما هرچه دارم از كتاب دارم و هنوز هم ترديد ندارم كه با وجود هجوم شديد تكنولوژي، اگر كتاب بخوانيد و قصه گوش كنيد، لحظههايتان پر از خلاقيت، شعر و رويا خواهد بود.
اين كارگردان همچنين اظهار کرد: به همين دليل است كه همواره به درخواست آقاي فيروزان، براي حضور در كتابفروشي، پاسخ مثبت ميدهم؛ چون ميدانم ايشان باوجود شمارگان پايين كتابها، تعداد نسبتا كم كتابخوانها و سلطه انواع رسانههاي اجتماعي با قابلیتهای متعدد تصویری، صوتی، نوشتاری و... از كتاب و كتاب خواندن پاسداري ميكند.
برای خرید کتاب جیب همه را میزدم
در ادامه برومند، در همراهی با صدرعاملی، بار دیگر خاطرهای را نقل کرد: اين صحبت آقاي صدرعاملي مرا ياد خاطرهاي دور انداخت. يادم ميآيد 14-13 بودم كه با سوسن تسليمي همكلاس شدم. او چون مادرش بازيگر بود، به بازيگري و تئاتر علاقه داشت و طبيعتا كتاب هم ميخواند. اما خانواده من مثل خانواده سوسن، هنري نبودند. من بچه حاجي بودم و اصلا نميدانم چرا اينجوري شدم! ولي به هر حال خانواده و به خصوص پدرم، كتابخوان بودند و در خانه كتابخانه داشتیم. من هم از اين فرصت براي مطالعه استفاده ميكردم. اما كتاب خواندنم با قاعده و برنامه و همراه با آگاهي نبود.
این کارگردان آثار شاخص عروسکی ادامه داد: به هر حال كلاس هشتم-نهم دبيرستان بوديم كه خانمي به نام منظر هاشمي سياهپوش، دبير شيمي ما شد و كتابخانه مدرسه را ديد. او با دقت كتابها را ارزيابي كرد و گفت اين كتابخانه نيست. شما بايد به كتابهاي بیشتری دسترسی داشته باشید، بنابراین براي اين كار بايد پول جمع كنيد. من هم در محله ميدان كلانتري و سمت دروازه دولاب زندگي ميكردم و خيلي هم شر و شيطان بودم. از فرداي آن روز، خودم را به آب و آتش زدم كه براي كتاب خريدن، پول جمع كنم. جيب همه را ميزدم! پدرم، مادرم، بچههايي كه ميخواستند از بوفه خوراكي بخرند...
برومند در ادامه گفت: بالاخره با پولهاي جمعشده به خيابان شاهآباد آن زمان و راسته كتابفروشان رفتیم، آنجا بود كه عالم كتاب را ديدم. وقتي خانم هاشمي كتابهاي خوب را براي ما انتخاب كرد و خريد و كتابخانه شكل گرفت، گفت هركس نمره شيمي ميخواهد، بايد كتاب بخواند و درباره كتابي كه خوانده صحبت كند. از آن زمان به بعد، جهان عجيبي در برابرم شكل گرفت و سراغ نويسندههاي بزرگي چون رومن رولان، شولوخوف، سارتر، كامو و... رفتم. اما كمي بعد، يكي از بچهها راپرت خانم هاشمي را به مديريت داد و بعد هم ايشان را اخراج كردند؛ ولي خانم هاشمي هميشه در ياد و خاطره من بود و ذهنم را درگير كرده بود.
وي افزود: زمان گذشت و من دانشجو شدم. يك بار كه در تالار مولوي كاري را اجرا ميكرديم، دوستانم به من گفتند كه يك خانمي در سالن نشسته و گريه ميكند و ميخواهد تو را ببيند. وقتي كه به سالن رفتم، خانم هاشمي را ديدم، مرا در آغوش گرفت و گريه كرد. حالا هم غيرممكن است محفل و مجلسي، راجع به كتاب باشد و ياد خانم هاشمي نيفتم. برومند در حالي كه اشك در چشم داشت، گفت: اميدوارم زنده باشد و از همه ميخواهم به احترام اين دبير فوقالعاده من، چند لحظه بايستند.
تنهایی الزاما چیز بدی نیست
كارگردان «ديشب باباتو ديدم آيدا»، کلامش با کلام برومند همسو شد و چون او به گذشته بازگشت: من در محله عجيب و غريبي بزرگ شدم. محلهای که از سویی پاتوق خلافکاران بود و از سوی دیگر فوتبالیستهای معروفی زاده محل ما بودند. حالا به این جماعت و این فضا مطب دكتر غلامحسين ساعدي، نویسنده بزرگ معاصر، را هم اضافه کنید! بزرگمردی که هفتهاي دو روز، بیماران را به صورت مجانی ملاقات و درمان میکرد.
این کارگردان آثار متفاوت سینمای کشورمان، درمورد نویسنده مورد علاقهاش گفت: نویسنده محبوب من جومپا لاهيري، نويسندهای بنگالي است. او در لندن به دنيا آمده و در دانشگاه هاروارد آمريكا درس خوانده است. قدرت قلم و مهارت نوشتاری او به حدی است که خواننده، در مواجهه با آثارش، تصور ميكند همه چيز در اطراف خودش دارد اتفاق ميافتد. آثار این نویسنده به ذهن و دنياي زنان بسيار نزديك است.
صدرعاملي همچنين گفت: در راه كه ميآمدم، ياد این شعر سهراب افتادم «بالش من پر آواز پر چلچلههاست». ناخودآگاه به اين فكر افتادم كه اين شعر چهقدر زيبا و پر از تصوير و قصه است. این شعر مخاطبش را به جهان لايتناهي ميبرد. براي همين هم ميخواهم به جوانان بگويم كه قدر تنهاييتان را بدانيد و به جاي شكايت كردن از آن، از فرصتي كه داريد براي خواندن، نوشتن، موسيقي گوش كردن و ... استفاده كنيد؛ لذت ببريد و جهان فوقالعاده اطرافتان را تجريه كنيد. به نظر من تنهايي، الزاما چيز بدي نيست و ارزشمندترين آدمهاي جهان، كساني بودهاند كه قدر اين تنهاييشان را دانسته و از آن استفاده كردهاند.
کارگردان «دختری با کفشهای کتانی»، در بخش ديگري از سخنانش اظهار داشت: بهترين روزها و شبهاي زندگي من در كودكي و نوجواني، در ماه رمضان گذشت. چون تازه از ساعت 10 شب به بعد، ميتوانستم به دورهميها، پاتوقهاي فرهنگي و فضاهاي جذاب اين چنینی بروم.
لذت انتشار اولین مطلب در مجله فردوسی
صدرعاملي در پاسخ به اين سوال كه اولين مطلبش را در كدام رسانه نوشته است، گفت: يادم است فروغ فرخزاد، تازه فيلم «این خانه سياه است» را ساخته بود و من ميدانستم فیلم در جزامخانهاي ساخته شده است. آنجا رفتم و گزارشي درباره آن جزامخانه نوشتم و براي مجله فردوسي، روشنفكريترين مجله آن زمان، پست كردم. برایم غیرقابل باور بود که بعد از 11 روز گزارشم در این مجله منتشر شد. اين اتفاق برايم بسيار مسرتبخش و جذاب بود و سرآغازی شد برای همکاریم با مطبوعات؛ به طوریکه بعدها به روزنامه اطلاعات رفتم.
وي ادامه داد: بعد از چند سال كار در روزنامه، در رشته جامعهشناسي در فرانسه بورسيه گرفتم. بعد از اينكه امام خميني (ره) به نوفل لوشاتو آمد، به دلیل اینکه همچنان كارمند روزنامه بودم، براي پوشش اخبار سه ماه متمادی به محل سکونت امام مراجعه میکردم. و بعد، با همان پرواز امام، به تهران آمدم و پس از مدتي، فيلمي ساختم به نام «خونبارش».
دوست نداشتم فیلمساز بشوم
مرضیه برومند هم، در ادامه این نشست، درباره ورودش به دنياي سينما و فيلمسازي گفت: من اصلا دوست نداشتم فيلم بسازم، دوست داشتم تئاتر بازي كنم، به خصوص كه در آن زمان، فيلم اهميت چندانی نداشت و بيشتر تولیدات سینمایی فيلمفارسي بود؛ در حالي كه تئاتر در همان زمان، بسیار حرفهای، جذاب و هنری پیگیری میشد.
اين گپ و گفت تا ساعت 11 و 30 دقيقه ادامه پيدا كرد و هر دو كارگردان درباره موضوعاتی چون كتابهاي مورد علاقهشان، نخستين كتابهايي كه خوانده بودند، خاطراتشان از سينما و... گفتگو كردند در پايان نيز، این دو هنرمند مردمی، گپوگفتی صمیمانه با حاضران در این نشست داشتند و به گرمی پذیرای علاقهمندانشان بودند.
دیدار با سینماگران، از جمله برنامههای شهر کتاب مرکزی در نخستین هفته ماه مبارک رمضان است که با هدف تغییر ذائقه تفریحی و فرهنگی مردم و در کنار برنامهها و نشستهای دیگری همچون داستانخوانی، شاهنامهخوانی و پردهخوانی برای این ایام برنامهریزی شده است.
علاقهمندان میتوانند برای شرکت در این نشستها از ساعت 22 تا 23 و 30 به فروشگاه مرکزی شهر کتاب به نشانی خیابان شریعتی، بالاتر از خیابان مطهری، نرسیده به خیابان معلم، نبش کوچه کلاته مراجعه کنند.
نظر شما