شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰
روایت «حمام‌های خاموش» از لنگ پیچ کردن درخت قاراقارچ

‏فرشته بهرامی در کتاب «حمام‌های خاموش» آیین‌ها و باورهای مردم درباره حمام‌های عمومی بافت تاریخی شهر قزوین را که حالا از کار افتاده‌اند، بازگو کرده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «حمام‌های خاموش» تالیف فرشته بهرامی به مرور آئین‌ها و باورهای مردم درباره حمام‌های قزوین پرداخته است.

کتاب در یازده فصل با این سرفصل‌ها تنظیم شده است. «همه فضاهای یک حمام»، «کارکنان حمام»، «آب حمام»، «بوق حمام»، «حمام تعطیل است»، «حمام زنانه است یا مردانه»، «به مرد حرام»، «به زن، حرام»، «حمام‌های مناسبتی»، «جن و پری‌های حمام» و «حمام‌های شهر قزوین» نام فصل‌های کتاب را تشکیل می‌دهند.

خزینه مرمری که زیرش گنج دارد!
فصل نخست «همه فضاهای یک حمام» به توصیف بخشی از حمام پرداخته که در تشریح خزینه آمده است: «ته‌گرمخانه، چند تا پله گذاشته بودند که می‌رسید به یک ورودی محرابی شکل و تنگ به اسم خزینه یا خزانه. پله‌ها، همه از سنگ سیاه بودند، تک و توک پیش می‌آمد که مرمر باشند، مثل حمام بلور، حاج میرحسین و صفا. از حبیب قاسمی شنیدم اگر پله‌های جلوی در خزینه، مرمر بود بدان که زیرش گنج دارد. رد خور ندارد. اصلا علامتش همین است؛ سنگ مرمر.»(ص16)

«کارکنان حمام» در فصل دوم جای گرفته که در سطوری از آن درباره خوراکی‌های دم حمام می‌خوانیم: «عصر نشده، عدسی‌پزها، یک مشت عدس می‌ریختند توی دیزی‌های سفالی لعاب‌دار که بهش می‌گفتند «دیزی ساقالو»، آب و نمک اضافه می‌کردند، درش را می‌گذاشتند و دورش را گل می‌گرفتند، می‌چیدند توی مجمعه، می‌گذاشتند روی سرشان و می‌آوردند توی تونک، می‌سپردند به پهن‌سوزان تا آنها را بگذارد توی خاکستر چاله و دورشان آتش بچیند. صبح می‌آمدند چندتا خوراک را برای پهن‌سوزان و حمامی و کارگرهایش می‌گذاشتند، پول آتش را می‌دادند و بقیه دیزی‌ها را می‌گذاشتند توی مجمعه، می‌بردند روی چرخ، جلوی در حمام، یا سر گذار وامی‌ایستادند. راه گذر، پا سست می‌کرد، عدس می‌خرید و همان جا می‌خورد و می‌رفت.»(ص40)

فصل سوم با عنوان «آب حمام» که همراه با اصطلاحات قدیمی است و در عین حال مولف به زندگی روزمره مردم هم سرک کشیده و آورده است: «آب یک فرسخ راه می‌آمد، می‌رسید شهر، می‌افتاد توی جوب‌های سربسته و سرباز. هر دویست قدم سر جوب‌ها را باز می‌گذاشتند و یک دریچه می‌انداختند سرش و به آن می‌گفتند «قمیر» یا «چاچه». در چاچه‌ها را باز می‌کردند می‌رفتند تو تا مسیر آب را عوض کنند یا آشغالش را بگیرند. جوب‌هایی که به مغز شهر نزدیک می‌شدند؛ روباز بودند. بعضی زن‌ها، رخت چرک خانوارشان را نمی‌بردند رخت‌شورخانه. می‌آوردند لب جوب، چوبک یا صابون می‌زدند و آب می‌کشیدند.» (ص45)

زمان قدیم شهر خواب داشت
«بوق حمام» عنوان فصل چهارم است که با نوستالژی از شهر دیروز و امروز چنین می‌گوید: «هر روز، نیم ساعت مانده به صلاه صبح، حمامی یا کارگرش، یک کدامشان، فانوس برمی‌داشتند و راه می‌افتادند و می‌رفتند در حمام را باز می‌کردند و می‌رفتند پشت بام، روی بلندترین جا، (گنبدهای جامه‌کن یا چهارحوض یا اصلا روی بام سردر حمام) وای می‌ایستادند و بوق می‌زدند و دور می‌چرخیدند تا صداش همه جا را بگیرد. به قول محمد معروفخانی، زمان قدیم شهر خواب داشت، مثل حالا نبود که این همه ماشین ریخته شود توی کوچه محله و صدا به صدا نرسد. از طرفی هوای دم صبح رقیق بود و صدا پخش می‌شد.» (ص51)

مولف در فصل پنجم «حمام تعطیل است» به شرح دلایلی می‌پردازد که چرا یک حمام تعطیل می‌شود و در این رابطه با ذکر روزهای تعطیلی حمام می‌نویسد: «بعد از ترمیم، حمام متصل کار می‌کرد و آتش حمام در تمام سال روشن بود به جز سه روز؛ بیست و یکم ماه رمضان، روز عاشورا و اول عید نوروز. بعضی از حمام ها روز عاشورا در حمام شان را برای قمه‌زن‌ها باز می‌گذاشتند.»(ص59)

«حمام زنانه است یا مردانه» در فصل ششم گنجانده شده که در سطوری از آن می‌خوانیم: «غروب نشده، اوستای مردانه می‌آمد حمام را تحویل می‌گرفت و تا آخر شب می‌ماند. ماه رمضان‌ها وضع می‌کرد از شب اول (نیت) موقع افطار تا سحر می‌آمدند حمام، از سحر دوره زنانه می‌شد تا وقتی که آفتاب بزند. بعد حمام تعطیل می‌شد تا لحظه‌ای که اذان بگویند و روزه‌اشان را بشکنند. جمعه بیشتر حمام‌ها، مردانه بود، چه توی ماه رمضان و چه در بقیه سال.(ص 66)
 
در همین قسمت درباره تشخیص نوبت زنانه یا مردانه حمام آمده است: «معمولا جلوی در حمام یک درخت بود، بهش می‌گفتند قاراقارچ. دور تنه درخت، یک لنگ می‌بستند، یعنی اولا حمام باز است، دوما نوبت مردهاست که بیایند حمام.»(ص67)
 
پاشنه‌پاهاشان قادلاقه می‌بست
فصل هفتم «به مرد حرام» نام دارد و به اقوام معدودی می‌پردازد که در قزوین ساکن شدند و به حمام می‌رفتند. درباره چرایی حضور کردها در قزوین آورده است: «حال و روز اقلیت‌ها به کلی فرق می‌کرد، مثلا عُمری‌ها توی رختکن معلوم بودند، چادرنشین‌های کردزبان اهل تسنن بودند که رضاشاه پهلوی، آنها را از ماکو کوچ داده بود، آورده بود قزوین، پایین بازار توی کاروانسرای حاج چروک، دیوار به دیوار حمام جلودار اسکان داده بود و به قول خودش، آنها را تخته‌قاپو کرده بود.»(ص78)
 
فصل هشتم «حمام به زن حرام» سخن از یک ضرب‌المثل قدیمی است که چرا قزوینی‌ها را سر زبان انداخت. یکی از حمامدارهای قدیمی در وجه تسمیه این ضرب‌المثل چنین می‌گوید: «هر چند سنگ‌پا به اسم قزوینی‌ها تمام شده است و تا کسی پررویی می‌کند می‌گویند رو که نیست سنگ پای قزوین است، اما حسین سلیمانی معتقد است چون بیشتر قزوینی‌ها باغدار بودند و صحراکار معمولا پابرهنه می‌گشتند، پاشنه‌پاهاشان قادلاقه یا کرمه می‌بست و با سنگ پا برطرف می‌شد. به همین خاطر سنگ‌پا توی حمام‌ها و شهر قزوین فراوان بود و گرنه، معدن سنگ پا توی همدان است نه قزوین.»(ص111)
 
«حمام‌های مناسبتی» در فصل نهم تشریح شده که در این زمینه با اشاره به حمام زاهو آمده است: «قابله توی کفش زاهو یک مشت اسفند می‌ریخت و پیاز چاقو را می‌داد دستش. بزرگ‌تر جلوی در وای می‌ایستادند. زاهو باهاشان دیدن می‌کرد یعنی ماچ و بوسه می‌کرد و از سر ادب می‌گفت: اجازه می‌فرمایید؟ بعد مهمان‌ها زاهو را پیش می‌کردند و می‌رفتند حمام. زاهو جلوی در حمام چاقو را برمی‌داشت پیاز را می‌گذاشت زیرپایش و له می‌کرد، لگد می‌زد و از روش رد می‌شد و از دالان می‌رفت پایین.»(ص138)
 
حمام سرچشمه مخصوص رفت و آمد مسیحی‌ها
فصل دهم «جن و پری‌های حمام» یکی از فصل‌های پرتب و تاب کتاب است که به شرح روایت‌های تاریخ شفاهی حمامداران قدیمی از حضور اشباح اختصاص دارد. یکی از آنها در شرح وجود اجنه می‌گوید: «یوسف آذربایجانی خیلی از شب‌ها توی حمام خوابیده است چون به قول زنش عصمت‌خانم تا هفت پشتش خشت حمام را چپده‌اند. خودش می‌گفت: «ماه رمضان بود کبل‌محمد به من گفت برو سر دودکش‌های حمامه را بذار. آمدم بالا دیدم یک نفر دم در حمام واستاده ست و یک لنگ انداخته ست دور گردنش. گفتم با کی کار داری؟ گفت با خودم! آمدم پایین، کبل‌محمد گفت به نظرت میاد! چیزی نیست! گفتم لنگ دور گردنش بود، در رفت پرید، توی حمام.»(ص 150)
 
«حمام‌های شهر قزوین» عنوان فصل پایانی کتاب است که به شرح مختصر حمام‌های قدیمی قزوین پرداخته که در سطوری از آن می‌خوانیم: «ایراندخت خانم قبل از اینکه عروس بشود و بیاید محله پنبه‌ریسه، خبر نداشت اینجا حمامی دارد به نام سرچشمه که فقط مسیحی‌ها و بهایی‌ها توی آن رفت و آمد می‌کنند. امد اینجا و با خانواده محمدحسین ضرابی، صاحب حمام سرچشمه، همسایه شد. حمام، یک در آنطرفتر از خانه شان بود اما پرهیز میکردند و آنجا نمیرفتند.»(ص215)

کتاب «حمام‌های خاموش» تالیف فرشته بهرامی در 296 صفحه، شمارگان پانصد و 50 نسخه و به بهای 21 هزار تومان از سوی نشر آموت وارد بازار کتاب شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها