کتاب «سه نامه و یک قصه و چند داستان دیگر» مجموعه هجده داستان از نویسندگان مختلف است که نیما م. اشرفی آنها را گردآوری و ترجمه کرده است. نویسندگان و تاریخ نشر داستانهای این کتاب به قرار زیر است: بیدپای (سیصد سال پیش از میلاد)، الیور گلداسمیت (1770)، ریکاردو پالما (1872)، آلفونس دوده (1873)، آگوست استریندبرگ (1884)، آمبروس بیرس (1893)، کاترین منسفیلد (1910)، ارسکین کالدول (1933)، جیمز هانلی (1936)، آنجلیکا گیبز (1940)، برندن جیل (1941)، السه زانتنیف (؟)، دوروتی پارکر (1941)، اوراسیو کیروگا (1947)، ای. بی. وایت (1951)، فرانک اوکانر (1951)، فیلیپ کی. دیک (1951) و دیوید فاستر والاس (1988).
به گفته مترجم، بازه زمانی داستانهای منتخب از حدود سیصد سال پیش از میلاد مسیح تا دهه هشتاد میلادی را در بر میگیرد. اغلبِ داستانهای منتخب، رئالیستی هستند، بهجز دو داستان آخر که با در نظر گرفتن درونمایهشان میتوان آنها را در زمره داستانهای پستمدرن دانست. تکتک داستانهای این کتاب شکلی از روایت هستند که معطوف به یک ایده محوریاند، تاثیر واحدی در مخاطب باقی میگذارند و خواندنشان یک ساعت وقت میگیرد. در نتیجه، با در نظر گرفتن تعاریف کلاسیک، تمام داستانهای این کتاب را میتوان در زمره داستان کوتاه در نظر گرفت.
پیشتر به قلم این مترجم کتاب «خورشید نیمهشب» نوشته یونسبو از سوی این نشر منتشر شده است.
رمان «خورشید نیمهشب» در واقع قسمت دوم رمان «خون بر برف» با برگردان همین مترجم، اما از لحاظ موضوعی مستقل از آن است. تنها اشتراک این دو رمان شخصیتهای «فیشرمن» و «هافمن»، سردمداران قاچاق و توزیع مواد مخدر در نروژ هستند. رمان «خورشید نیمهشب» درباره مردی است که از دست فیشرمن، سردمدار قاچاقچیان و توزیعکنندگان مواد مخدر در نروژ، فرار میکند و از شمالیترین نقطه کشور نروژ، روستایی در ناحیه فینمارک سر در میآورد، مکانی کمجمعیت که در فصل تابستان خورشید هیچگاه غروب نمیکند. راویِ ضدقهرمان (یون) با زنی جوان (لیا) و پسر دهسالهاش (کنوت) آشنا میشود و در کلبهای بیرون از روستا ساکن میشود و شب و روز در انتظار سر رسیدن آدمهای فیشرمن میماند.
«خورشید نیمهشب» را میتوان در زمره ژانر جنایی دانست، اما عشق هم نقش مهمی در آن ایفا میکند. در این رمان خواننده از طریق پی بردن به ذهنیات ضدقهرمانِ فراری و آشنایی با مواجهه اگزیستانسیالیستی او با مسائلی چون زندگی، عشق، مرگ، مذهب، ناکامی، یأس، رستگاری و... سر ذوق میآید و تعلیق را در فاصله خالی مابین خطوط صفحات کتاب، یعنی در نبود کنشی هیجانانگیز احساس میکند. به تعبیری نسبو در این رمان حتی یک کلمه بیشتر از آنچه باید، به کار نمیبرد؛ با این حال در این رمانِ سرراست، خواننده هر لحظه منتظر خطری در کمین است. نسبو با اختیار زاویه دید اولشخص و تأکید بر شخصیتپردازی، توانسته به نثری ناب و بیپیرایه و گاه طنزآمیز دست پیدا کند و بهگونهای مکنونات شخصیت اصلی را برای مخاطب بشکافد که این رمان همردیف با داستانهای دلهرهآور (تریلر) روانشناختی قرار بگیرد. سه شخصیت در مرکز این رمان قرار دارند: شخصیت اصلی، یون، که از اُسلو گریخته است، لیا که مادری مذهبی و خادم کلیساست و کنوت که پسر دهساله لیا و کودکی تخس است. صحنهپردازی داستان بهخوبی و با جزییات کافی انجام شده است و افراد قوم سامی (بومیان اسکاندیناوی) و کلیسای لاستادیانیها (فرقهای مسیحی) بهزیبایی به تصویر کشیده شدهاند. توصیفهای نسبو از مناظر و شخصیتها و همچنین استفاده از دیالوگهای مینیمال و مونولوگهای درونی بلند باعث شده این اثر را با فیلمهای نوآر دهه 40 و 50 میلادی و فیلمهای کوئنتین تارانتینو، و از لحاظ درونمایه با فیلم نور زمستانی (Winter Light) ساخته اینگمار برگمان مقایسه کنند.
یونسبو در سال 1960 در کشور نروژ به دنیا آمد. در نوجوانی در لیگ فوتبال نروژ بازی میکرد، اما به دلیل آسیبدیدگی زانویش مجبور شد فوتبال را در هجدهسالگی کنار بگذارد. بعد از سه سال انجام خدمت سربازی در شمالیترین نقطه نروژ، به دانشکده اقتصاد و بازرگانیِ شهر برگِن رفت و همانجا با دوستانش یک گروه موسیقی راک تشکیل داد و در کنار کارگزاری بورس، به گیتارنوازی و ترانهنویسی مشغول شد. پس از آن با برادرش، کِنوت، گروه موسیقی دیگری تشکیل داد و دومین آلبومشان به صدر جدول پرفروشترین آلبومهای موسیقی نروژ رسید و اینگونه نسبو ستاره موسیقی پاپ شد.
اولین تجربه جدیِ نسبو در نوشتن، زمانی بود که یک انتشارات به او پیشنهاد داد خاطرات خود را از تجربیات گروه موسیقیشان بنویسد. درعوض، او شروع کرد به نوشتن پیرنگ اولین رمانش: خفاش (The Bat). این رمان پاییز 1997 منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و جایزه بهترین کتاب جنایی نروژ و همچنین بهترین کتاب جنایی اسکاندیناوی را از آن خود کرد. وی با نوشتن بیش از بیست اثر شاخص، تا به حال نامزد و برنده چندین جایزه معتبر بینالمللی از جمله جایزه ادگار (2010)، جایزه کتاب کودکان آرک (2007) و جایزه پیر گینت (2013) شده است. معروفترین اثر وی مجموعه کارآگاهیجناییِ هری هول (Harry Hole) است و در حال حاضر (سال 2016) فیلمی به نام آدمبرفی (The Snowman) به کارگردانی توماس آلفردسِن، بر اساس یکی از رمانهای همین مجموعه در حال تولید است. خصلت سینمایی رمانهای نسبو پیشتر نیز باعث شده بود رمان کارگماران (Headhunters) در سال 2011 به فیلم ترجمه شود. بسیاری وی را از بهترین رماننویسان ژانر پلیسیجنایی و نوآر حال حاضر دنیا میدانند و آثار وی تا کنون به بیش از پنجاه زبان مختلف ترجمه شده است.
نظر شما