توفیق گلیزاده، مولف کتاب «اندیشمندان پداگوژی، از عصر روشنفکری تا امروز» با اشاره به تاثیر روسو در تاریخ آموزش گفت: روسو با نوشتن «اِمیل» پیش از هرچیز، از او چهره یک پداگوژ را نشانهگذاری کرد. وی در این راستا به نظریهپردازیِ نوینی میپردازد که تازشی است علیه نگرش و کردار تاریخی گذشته و پیشینیان.
چرا سراغ پداگوژی رفتید؟
میدانید که آموزش در واقع محوریترین کار تحول و تکامل جامعه است، یعنی هیچ جامعهای بدون آموزش نمیتواند خود را دچار دگرگونی و تحول و پس از آن پیشرفت کند. به همین دلیل طبیعی است که آموزش همواره ذهن انسانها را به خودش مشغول کرده و تا به امروز از آموزشهای ساده تا پیچیده همواره انسان را درگیر خود کرده است اما چرا آموزش را در زمینه اروپایی آن و دنیای نو اروپا خواستم پژوهش کنم، به علت پرسشی که در ذهنم بود که جامعه اروپا تحول را از کجا آغاز کرد؟ میدانیم تمدنهای بشری در سیر تکامل خودشان تاثیرات مختلفی از گذشته تا به امروز به جا گذاشتند. ما امروز با یک تمدنی در جهان مواجه هستیم که تقریبا میتوان گفت فراگیر و همهگیر شده است و با توجه به شرایطی که امروز داریم اگر بتوانیم این اصطلاح دهکده جهانی را به کار ببریم باید بگویم بسیار در جوامع جهانی به هم نزدیک شدیم و از این رو تحولاتی که در هر جایی رخ میدهد که بیشک تاثیرات خودش را در جامعه همجوار و همسطح و اگر قدرتمند باشد در سطح جهانی برجا خواهد گذاشت. به همین دلیل فکر کردم سیر این تحول را که با آموزش، پرورش و تربیت همراه بوده، دنبال کنم تا دریابم اروپا از کجا و به شکلی تحول را آغاز کرده که تاثیر بزرگی بر آن گذاشته است. به این دلیل به تدوین کتاب تاریخ پداگوژی پرداختم و به اندیشمندان اروپا رسیدم و تاثیرگذارترین افراد را پژوهش و بررسی و در اینجا گرد آوردم.
هدف از ارائه این پژوهش نشان دادن فرازهای مهمی از فرایند پیدایش و تکامل آموزش و پرورش اروپا و متفکران آن است. آگاهی از چنین پدیده دورانساز و آشنایی با برخی از دستاندرکاران این تحولِ مهم تاریخ بشری، ما را تا اندازهای با «چَم و خَم» این راه رفته شده آشنا میسازد. در همین راستا پی میبریم که جامعههای اروپایی با چه پشتوانههای آموزشی و پرورشی، و پیش از همه نظریهپردازی در این زمینه، به جایگاه امروزیِ خود دست یافتهاند. از سوی دیگر، چه اندیشمندانی چنین راه پیچیده و ناهمواری را، نه تنها برای جامعه خود، بلکه برای همه انسانها، در سراسر این کره خاکی هموار کردند. بیتردید، هیچ جامعهای در جهان نمیتواند بدون بهرهوری از دستاوردهای این متفکران به سطح درخور توجهی از دانش و فن و رفاه برسد. این نوشته تنها اشارهای است کوتاه به راهی طولانی و پُرچم و خمی که سه سده از عمر آن میگذرد.
درباره اصطلاح پداگوژی توضیح بیشتری ارائه کنید؟
واژه پِد (Pad) با ریشه یونانی در پیوند با رختخواب و «کودک»، در واژههایی چون پداگوژ (Padagog) و آموزه مداوای کودکان (Padiatrie)، آمده است. در این زمینه نامهای یونانیِ پالس (Pals)، با پایدوس (Paido) کودک، «پسر بچه» خویشاوند است. در یونانی فعلی نیز از آن ساخته شده است. Paideuein، به معنای «کودکی را تربیت کردن»، پروراندن و آموزش دادن و همچنین درس دادن. پداگوژ نیز با بهرهگیری از همین زمینه ساخته شده است و چنین معنا میشود: آموزگار، تربیتکننده و دانشمند امور تربیتی». شکل یونانیِ آن با همان واژه یاد شده است. بخش دوم این واژه، agogos، به معنای «راهبر، رهبر و از پیشرونده» آمده است. در زبان ترکیِ ترکیه پداگوژ را (آموزگار رهبر) مینامند.
معنای نخستینِ این واژه، برده خانگی (پِداگوژ) یا «لَهلَه» است که کودکان را از خانه به مدرسه و از مدرسه به خانه میآورد. این تنها وظیفه او نبود، بلکه او نقش کنترلکننده هم داشت. رفتار کودک در راه و شیوه راه رفتن و طرز نشستن او در کلاس درس و محافظت از کودک نیز بخشی از وظایف برده «پداگوژ» بود. بهویژه محافظت از کودک سبب ویژهای هم داشت. زیرا بنابر دادهها، علاقه به پسر بچهها در این دوران در آتن رواج داشته است و یکی از نگرانیهای خانوادهها، این موضوع بود. از این رو، همراهی کردن کودک امری ضروری بود.
واژه پداگوژ (پداگوگ) از سده پانزدهم به زبان آلمانی راه یافت و به ویژه آموزگار خصوصی معنا شد. در سده هجدهم پداگوژی، «علوم تربیتی و همچنین «هنر تربیت» از آن برگرفته شد و گسترش یافت. آنگونه که پیداست اشاره کوتاهی به تاریخ پیدایش واژه پداگوژی، یا «آموزش و پرورش»، ما را به دوران باستانی یونان میرساند.
مهمترین دوره پداگوژی که در اروپا طی شده، مربوط به چه زمانی است و چه مشکلاتی پیش روی این موضوع قرار داشته است؟
تاریخ آموزش در اروپا، حدود سه مرحله مهم را گذرانده تا به امروز رسیده است. دوران باستان، سدههای میانه و مسیحی شدن اروپا، دوران نوین مراحلی است که آموزش پشتسر گذاشته است. در واقع دوران باستان که از یونان باستان آغاز شده، اندیشمندان بزرگی را در دنیای علم و فلسفه به جهان عرضه داشته که نمیشد بدون نگاه به این اندیشمندان کار خیلی بزرگی کرد. در واقع دنیایی که ما امروز به عنوان دنیای مدرن میشناسیم با مراجعه به جهان باستان یک بازنگری و بازتعریفی از انسان تلاش کرد به دست دهد. پس از دوران باستان و اواخر طی شدن دوران مسیحیت دو گونه بازگشت به گذشته انجام گرفت یکی در حوزه دین و دیگری در حوزه علم. در واقع در این دو مرحله به گذشته یک رجعتی شد و در این زمینه گذشتگانی مانند ارسطو، افلاطون، فیلسوفان و اندیشمندان دیگر در آن جهان دوباره به این دنیای آغاز مدرنیسم آورده شدند و از آنها استفادههای فراوانی شد. در بخش اصلاح دینی تکاپوهایی دیده میشود که مارتین لوتر آغازگر این مساله بود. در این زمان اصلاحات دینی منجر به پروتستانیسم منجر شده و اصلاحات آموزشی به اصلاحات نوین منتهی شد.
دانشگاه چه تاثیری در جامعه نوین به جای گذاشته است؟
دانشگاه (یونیورسیته) از واژه یونیورسال برگرفته شده، که این خود نیز ریشه در لاتین دارد، و یونیورسِل و یونیوزوم را هم در برمیگیرد؛ به معنایِ کلی، فراگیر یا مجموعه است از این رو، دانشگاه مجموع مواد آموزشی، استادان و دانشجویان را معنا میدهد و از نگاه کُمِنیوس بالاترین مرحلهای است که یک دانشپژوه به آن راه مییابد. اهمیتِ این نهاد در آن است که همه مراحل سپری شده را کامل میکند. کسانی که خواهان راه یافته به آن هستند باید از یک آزمایشِ گزینش بگذرند. او در این نهاد وجود استادانی (پروفسور) را ضروری میداند که بتوانند از ذخیره هنر و دانش خود دانشجویان را آموزش بدهند. کوششهایی را که کُمِنیوس به کار بُرد تا نگرشهای خود را پیش ببرد، میتوان در دو راستا (زمینه) و یک هدف اصلیِ (نهایی) زیر دید: «دینی»، «آموزشی»و مجموعه آنها در خدمت هدفی نهایی که هر انسانی باید آن را پیگیری کند.
در قسمتی از کتاب به ژان ژاکروسو اشاره کردید، روسو چه نقشی در آموزش دارد؟
نام روسو در زمینه و چارچوب ایدههای فلسفه سیاسی پرآوازه شد و در همین گستره به عنوان نظریهپرداز قراردادها به شمار آمد. او از نوجوانی کشش ویژهای به طبیعت و انسان و رابطه و پیوند این دو یافت و اثرهایی در این زمینهها بهجا گذاشت. گرایش ویژه وی به طبیعت نه چون گرایش ساده یک روستایی وابسته به طبیعت، بکله دارای چنان نگاه افراطی و احساسی بود که زندگی وحشیان را فراتر و ارزشمندتر از دستکاری طبیعت و چیرگی بر آن و در نتیجه آشفته کردن و درهم ریختن نظم آن و تمدن برآمده از آن میدانست.
اما نوشتن اثر «اِمیل» پیش از هرچیز، از او چهره یک پداگوژ را نشانهگذاری کرد. اثری که او در آن به یک پیوند سهگانه انسان، طبیعت و جامعه دست زد و تاثیر نیک و بد آنها را در هم به بحث گذاشت. او در این راستا به نظریهپردازیِ نوینی میپردازد که تازشی است علیه نگرش و کردار تاریخی گذشته و پیشینیان.
تِز او در این زمینه هنگامی برجستگی خود را نشان داد که به عنوان پاسخی ارائه شد که پرسش آن را در آکادمی دیژن (Dijon) به مسابقه گذاشه بود: «آیا بازتولیدِ دانشمندان و هنرمندان به پاکیزه کردن (ارزشهای) اخلاق انجامیده است؟ روسو با پاسخِ سخت خود جایزه این آکادمی را میبرد. او پاسخ میدهد: «انسان به گونهای طبیعی (طبیعتا) خوب است، اما تنها نهادها هستند که او را به بد میگردانند. انسان را باید تربیت کرد، تنها باید بر پایه طبیعت او رفتار کرد.»
رابطه جنگ و صلح در آموزش به چه شکل است؟
در نگاه نخست، شاید رابطه تربیت یا آموزش و پرورش با صلح اندکی دشوار به نظر برسد. هر یک از آنها دارای پیچیدگیها و ویژگیهایی است که تصور این رابطه را سست میکند، در این میان ماریا مونتسوری معتقد است که کودک از آغاز زندگی به اهمیت امنیت و صلح پی میبرد و همواره میخواهد که در محیطی پر از صلح و آرامش پرورش یابد. اما در این میان باید دید جنگ و خشونت چه تاثیری بر آموزش دارد. نگاهی به تحولات سیاسی و اجتماعی اروپا در رشد فاشیسم و نازیسم و هراس از شنیدن نعرههای جنگطلبانه نشان میدهد که مونتسوری نیز نمیتواند از این شرایط روی گرداند و به ایراد سخنرانیهایی در رابطه با صلح و پیوند آن با آموزش و پرورش میپردازد.
گستره مساله تا جایی است که او نامزد دریافت صلح نوبل میشود. در سالهای بیست میلادی، که فاشیسم و نازیسم در نطفه و سرگرم رشد و تحول خود بودند و توتالیتاریسم هنوز به نیروی توانمند خود ست نیافته بود، موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا، که هنوز دو سال بود بر سر کار آمده بود، مونتسوری را برای ارایه کار خود میپذیرد و با نسخههای کارهای آموزشی او آشنا میشود. از آن پس، طرح مونتسوری در مدارس ایتالیا به اجراء در میآید. به بیان دیگر، رهبر فاشیست ایتالیا، برخلاف سالهای بعد و روی کار آمدن نازیسم آلمان، از پداگوژی مونتسوری پشتیبانی میکند. روزهای آرامش به زودی با طوفان سهمگین فاشیسم و نازیسم در اروپا و جهان به پایان میرسند. در این میان موسولینی و هیتلر همپیمانانِ یکدیگر شدهاند و به همه چیز از بعد ایدئولوژی و تعریف او از انسان نوین پرداختهاند که فاشیسم و نازیسم خود را با آن تغذیه میکنند. آموزش در چنین نظامی نمیتوانست الگوی تئوری مونتسوری را ارایه کند.
نظر شما