جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۰
داستان‌های عامه‌پسند؛ جاده‌ای رو به ادبیات جدی

این روزها داستان‌های عامه‌پسند به دیوار کوتاه ادبیات ما تبدیل شده است و هرکس که داستان و کتابش نمی‌فروشد، توی سر این ژانر یتیم شده می‌زند و مقصر اصلی را او می‌داند و حتی برخی دوستان معتقدند که اختلاس سه هزار میلیاردی نیز کار این ژانر و نویسندگانش بوده است!

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- شهاب دارابیان: علم مدیریت معتقد است که برای رسیدن به موفقیت پله‌های ترقی را باید یکی‌یکی طی کرد چراکه در غیر این صورت این احتمال وجود دارد که چنان با مُخ به زمین بخوریم که نفهمیم چطور روی پله خیالی پا گذاشتیم و چگونه به این وضع دچار شدیم. اینکه این ادبیات نوشتاری چقدر برای یک یادداشت ادبی مناسب است، نمی‌دانم اما این را می‌دانم که تبدیل شدن به یک مخاطب جدی کتاب نیاز به زمان دارد و نمی‌توان از کسی که در کل عمر مبارکش 10 کتاب هم مطالعه نکرده، انتظار داشت که به یکباره به هدف بزند، سراغ شاهکارهای ادبی برود و از خواندن آن‌ها لذت ببرد.

به اعتقاد من ادبیات زیر‌مجموعه‌ای از هنر است ‌و حتی شاید بتوان گفت که ادبیات مادر همه هنرهاست. اگر نظر شما مخالف این نظر است، برای من اثبات کنید که چگونه می‌توان کتاب نخواند، ایده و تصویر نگرفت و بعد در سینما، تئاتر، نقاشی و موسیقی موفق شد؛ به چنین دلایلی به‌هیچ عنوان نباید از نقش غیرقابل انکار ادبیات غافل شد. حال این سوال پیش می‌آید که چطور یک فردی که تا دیروز دست رفاقت به این یار مهربان نداده است، می‌تواند به یک فرد کتابخوان تبدیل شود؟

من فکر نمی‌کنم کسی را بتوان پیدا کرد که بگوید من یک راست به سراغ کتاب‌های درجه یک ادبی رفتم و چنان محو ادبیات شدم که دیگر نتواستم ادبیات را کنار بگذارم. اگر شما نیز مثل سایر دوستان مدافع حقوق ادبیات جدی هستید، بیایید کمی ادبیات را جدی بگیریم و قبول کنیم که کتابخوانی یک شغل است؛ آن هم از نوع حرفه‌ای؛ بنابراین برای موفقیت و از همه مهم‌تر درک ارزش یک اثر باید پله‌پله حرکت کرد.

اجازه دهید کمی مساله را بیشتر باز کنم؛ به خاطر دارم در یکی از گروه‌های تلگرامی درباره آثار برتر «عیدانه کتاب» که همگی متعلق به جوجو مویز و خاویر کرمنت بود بحث شد و همه شاکی بودند که چرا مردم ما شاهکاری مثل «حکومت نظامی» خوسه دونوسو را نمی‌خوانند و به سراغ این کتاب‌ها می‌روند؟ به نظرم چنین سوال‌هایی نیاز به جواب ندارد؛ چراکه به خاطر دارم وقتی کتاب «حکومت نظامی» را با ترجمه بی‌نظیر عبدالله کوثری می‌خواندم از خودم سوال می‌کردم که آیا سایر افراد هم به اندازه من از خواندن این کتاب و شنیدن داستان جامعه شیلی در دوران خفقان‌آور دیکتاتوری پینوشه، لذت می‌برند؟ خُب معلوم است که این طور نیست؛ زیرا من هم ممکن است با دیدن نقاشی «دختر با ماندولین» که پابلو پیکاسو با هنرمندی هرچه تمام و به سبک کوبیسم کشیده، لذت نبرم و شاید اگر بخواهم راستش را بگویم هیچ وقت مفهوم این سبک از نقاشی را نفهمیدم.

در کل حرف من این است که ما نباید نگران توجه مردم به داستان‌های عامه‌پسند و عدم توجه آنها به ادبیات جدی باشیم؛ چراکه ادبیات جدی مخاطبانش را غربال می‌کند و اگر فردی علاقه‌مند به کتاب و کتابخوانی باشد و در دنیای پرمشغله امروز وقتی برای کتاب خواندن داشته باشد، شک نکنید که راه خودش را پیدا خواهد کرد و کم‌کم متوجه می‌شود که باید به سراغ چه کتاب‌هایی برود. البته وضعیت در حوزه‌های شعر، موزیک و سینما نیز به همین شکل است و اگر طرفدار حرفه‌ای هنر باشید، حتماً تجربه کرده‌اید که وقتی یک موزیک یا فیلم برنده اسکار که از نظر ما بی‌نظیر است را برای دوستان‌مان پخش می‌کنیم؛ معمولاً با استقبال سرد آنها مواجه می‌شویم.

همه این‌ها را گفتم که اعتراف کنم، من نیز مانند خیلی از دوستان کتابخوان، ادبیات را با آثار «ر.اعتمادی»، «فهمیه رحیمی» و «م.مودب‌پور»‌ آغاز کردم و امروز حق ندارم که انتقاد کنم و بگویم که مردم باید به ادبیات جدی روی بیاورند و کتاب‌های ساده و عامه‌پسند را نخوانند. از دیدگاه من داستان‌های عامه‌پسند جاده‌ای برای رسیدن به ادبیات جدی است و البته این را هم می‌دانم که در این بین ممکن است عده‌ای ماشین ادبیات‌شان خراب شود و در این جاده‌گیر کنند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها