دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۰
آقاخانی: اهالی تئاتر امروز جزایری دور از هم هستند / کتاب نمایشنامه «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» رونمایی می‌شود

ایوب آقاخانی معتقد است، در جامعه تئاتر امروز، اطلاعی از کارهایی که در درام‌نویسی در همسایگی‌مان انجام می‌شود، نداریم و شبیه به جزایر جدا از همی شده‌ایم که از حال‌ و روز یکدیگر خبر نداریم. با این‌که هنر امروز، از نظر نگره هنری مترقی‌تر، بایسته‌تر و قابل دفاع‌تر است، اما نبود ارتباط بین اهالی تئاتر باعث شده که جریان این هنر در قیاس با امروز موفق‌تر به‌نظر برسد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: برای پیگیری پرونده وضعیت و چالش‌های نمایشنامه‌نویسی در ایران، قرار بود به سراغ ایوب آقاخانی برویم تا از نظرگاه یک استاد دانشگاه، نویسنده و کارگردان هنر نمایش این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم که مطلع شدیم، وی امروز (5مهرماه) پیش از این‌که نمایشش «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» را به روی صحنه ببرد، قرار است از بیست و هشتمین کتابش که نمایشنامه همین تئاتر است، رونمایی کند. به همین بهانه با او درباره کتابش، نمایشنامه و همین‌طور وضعیت و چالش‌های نمایشنامه‌نویسی در ایران گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرح آن‌را در ادامه می‌خوانید.

لطفاً درباره کار جدیدی که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده‌اید، برایمان توضیح دهید...

«زنانی که به بزها خیره شده‌اند» نام نمایشی است که این روزها در تالار  استاد ناظرزاده کرمانی اجرا می‌کنیم. در این نمایش، بهاره رهنما، نگار فروزنده و من بازی می‌کنیم و صدای آقای ناصر طهماسب هم ما را همراهی می‌کند.  

ظاهراً قرار است امروز بعدازظهر هم قبل از اجرای نمایش، از تازه‌ترین اثر مکتوبتان در زمینه نمایشنامه رونمایی کنید...

بله. بیست و هشتمین کتاب من «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» که نمایشنامه همین اجراست و به‌تازگی از سوی  نشر «سیراف» منتشر شده، امروز (5 مهرماه) با حضور چهره‌های فرهنگی و هنری رونمایی خواهد شد. این نکته را هم باید اضافه کنم که محتوای کتاب دقیقاً متن اجرایی است که در حال حاضر روی صحنه است.

با توجه به این‌که موضوع پرونده ما در خبرگزاری ایبنا، وضعیت و چالش‌های نمایشنامه‌نویسی در ایران است، به سراغ سؤالاتی هم در این بخش برویم. برخی از فعلان عرصه تئاتر، معتقدند که برخلاف دهه 40 و 50 امروز شاهد جریانی پویا و منسجم در نمایشنامه‌نویسی ایران نیستیم. شما با این گزاره موافقید؟

بله، اما احتمالاً نه به دلیلی که بسیاری دهه 40 و 50 را دوران طلایی در تئاتر ایران می‌دانند. من معتقدم که در آن دروان همگرایی میان اهالی تئاتر از جمله نمایش‌نویسی پویاتر بود و در نتیجه جریان نمایشنامه‌نویسی هم منسجم‌تر از امروز بود. امروز اما جریان نمایشنامه‌نویسی در ایران انفصالی و جدای از هم است؛ به این معنا که وقتی ایوب آقاخانی به‌عنوان یکی از اعضای نسل میانی تئاتر، نمایشنامه می‌نویسد، تجربه‌اش هیچ ارتباطی به نسل پیش و پس از خود ندارد.  همین نگاه باعث می‌شود که فعالیت هر یک از ما در عرصه نمایشنامه‌نویسی به نسل مجاور خودمان کمکی نکند.

لطفاً درباره همگرایی که میان اهالی قلم در گذشته وجود داشت، توضیح دهید...

در دوران گذشته، همه فعالان در عرصه هنر تئاتر از کارهای هم مطلع بودند و همین آگاهی باعث می‌شد که تجربیات انجام‌ شده توسط یک نویسنده را دوست قلم‌ به‌دست دیگر تکرار نکند، بلکه آن تجربه را پشت سر گذاشته تلقی می‌کرد و بر پشت آن سوار می‌شد و روبه‌ جلو حرکت می‌کرد. ما امروز اطلاعی از کارهایی که در درام‌نویسی در همسایگی‌مان انجام می‌شود، نداریم و شبیه به جزایر جدا از همی شده‌ایم که از حال‌ و روز یکدیگر خبر نداریم. به سمت هم حرکت نمی‌کنیم و از هم دور نمی‌شویم. تفاوت میان نمایشنامه‌نویسی در دهه 40 با امروز همین است و باعث می‌شود، جریان نمایشنامه‌نویسی در آن دوره در مقایسه با امروز موفق‌تر جلوه کند، در حالی‌که نگره هنری کنونی مترقی‌تر، بایسته‌تر و قابل دفاع‌تر است.
 
بسیاری از نویسندگان در زمینه نمایشنامه امروز با گروه‌های نوپایی که در سالن‌های کوچک در گوشه‌گوشه تهران روی صحنه می‌روند، همکاری می‌کنند تا شاید در این رهگذر دیده شوند و بتوانند خودشان را به بدنه اصلی تئاتر متصل کنند. فارغ از توفیق یا عدم توفیق فکر نمی‌کنید، فعالیت‌هایی همچون انتشار آثار در زمینه نمایشنامه‌نویسی این گروه را در تحقق هدفشان بیشتر یاری کند؟

مهم‌ترین چیزی که در این میان ایراد دارد، سیستم آموزشی است. متأسفم که این‌را می‌گویم اما ما با سودجویی و منفعت‌طلبی سیستم آموزشی‌مان را عملا به یک دکان دونبش تبدیل کرده‌ایم. در بسیاری از این فضاها آن‌قدر که دریافت شهریه از هنرجو یا دانشجو اهمیت دارد، آموزش درست و سختگیری در فارغ‌التحصیل کردن دانشجویان اهمیت ندارد. من عمیقا معتقدم همین سیستم می‌تواند به‌کار خود ادامه دهد، اما اینقدر سهل و ساده آدم‌ها را فارغ‌التحصیل شده و مدعی به جامعه حرفه‌ای نفرستد. وقتی این سخت‌گیری‌ها رخ دهد و از سوی دیگر سیستم آموزشی سرویس دادن به فارغ‌التحصیل‌هایش را به‌عنوان یک وظیفه برای خودش تعریف کند، مطمئناً راه‌ها برای تجربه کردن این گروه (نمی‌گویم بدنه اصلی) فراهم خواهد شد.

با توجه به صحبت‌های شما، مهم‌ترین اشکال در زمینه نمایشنامه در کشور ما چیست؟

به‌نظر من، فارغ‌التحصیلان ما در بدنه تئاتر حرفه‌ای در پی کسب تجربه‌های اولیه خودشان در این راه برمی‌آیند و مشخص است که شکست خواهند خورد. نظام آموزشی و بعد از آن نظام ورود به بازار حرفه‌ای آنقدر مخدوش، مسخره و مضحک است که بدون تردید اتفاق در حال افتادن، اصلاً قابل دفاع نیست. چرا وقتی من نمایشی را در تئاتر شهر اجرا می‌کنم، در سالن مجاور باید دانشجوی زیر متوسط خودم را که تازه در حال مشق کردن تئاتر است، در حال کار ببینم؟

به‌نظر شما چه اتفاقاتی در جریان چنین حضورهایی در عرصه هنر نمایش خواهد افتاد؟

این اتفاق هم تماشاگر مرا فراری می‌دهد و هم قطعاً برای او تجربه خوبی نخواهد بود، چون این افراد خیلی سریع با خودشان می‌گویند که با معلمشان دیوار به‌ دیوار اجرا کرده‌اند؛ دیگر اصلاً پله‌ای وجود ندارد، در حالی‌که همه ما به لحاظ روانی نیاز داریم که طی کردن پله‌ها را احساس کنیم. چرا باید ما از لحظه اول اشتغال به تحصیل وارد جاهایی شویم که جای پیشکسوتان است. برای من به‌عنوان فارغ‌التحصیل، نوآموز و هنرجو باید جایی تعریف شود تا محل کسب تجربه دانش‌آموختگان این عرصه باشد. این وظیفه به گردن سیستم آموزشی و در رأس آن، وزارت علوم است. اگر رشته تئاتر برایشان مهم نیست که نباید این‌همه هنرجو بپذیرند و اگر هم برایشان مهم است، باید چاره‌ای بیندیشند. باید از فارغ‌التحصیلان استفاده و به آن‌ها امکان تجربه داده شود. هنرجویان و فارغ‌التحصیلان نباید در دام دلالانی گرفتار شوند که به بهانه اجاره سالن برای اجرا یا انتشار کتاب، پول‌های سنگینی را از آن‌ها طلب می‌کنند.

دقیق‌تر توضیح دهید...

واضح است. دختران و پسران علاقه‌مند به نمایشنامه‌نویسی، کارگردانی یا بازیگری میلیون‌ها تومان پول خرج می‌کنند تا به قول شما بتوانند به بدنه اصلی تئاتر اضافه شوند اما سنگینی این مبالغ، احتمال شکست خوردن را بالاتر می‌برد. به‌نظر من، شرایط نسل کنونی در عرصه تئاتر در مقایسه با نسل ما تلخ‌تر است، چون ما اگر در آن دوره امکان ارائه کارمان در عرصه تئاتر را پیدا می‌کردیم و شکست هم می‌خوردیم، تنها یک شکست معنوی بود، اما امروز هم مخاطب، کارِ جوان موردبحث ما را دوست نداشته و شکست معنوی خورده و هم مبلغی را که هزینه کرده از دست‌ داده و دیگر به او باز نخواهد گشت و در نتیجه شکست مادی را هم به‌صورت همزمان تجربه خواهد کرد.

و این احساس شکست به چه می‌انجامد؟

وقتی این اتفاق بیفتد دلزدگی در نهاد آن دانشجوی تازه فارغ‌التحصیل شده رشد می‌کند و باعث می‌شود به پیشکسوت خودش با عقده نگاه کند. به‌جای اینکه تجربه و تلاش را عامل موفقیت امروز استاد خودش بداند، با خودش فکر می‌کند من باید اینجا بایستم و یک نفر با یک کار درجه‌ دو ( البته ازنظر خود او) کارش را ( چه در زمینه کتاب و چه به‌عنوان بخشی از اجرای یک نمایش) ارائه دهد و به موفقیت برسد. در نتیجه او دیگر یک هنرجوی نرمال نیست و تبدیل به یک انسان عقده‌ای شده که قرار است با کمپلکس‌های فراوان وارد بازار شود. اگر دقت کرده باشید، دریافته‌اید که رشد کارهای مختلف در زمینه هنر نمایش در سال‌های اخیر با رشد تنش‌ها و درگیری‌های پیرامونشان توأم شده و کارها در آرامش جلو نمی‌رود. به اعتقاد من هیچ‌چیز در این جریان بر روال و سبیل درستش پیش نمی‌رود و در مسیر نامعقولی در حال حرکت است.

شما همه فضاهای آموزشی را به لحاظ کیفی مورد انتقاد قرار می‌دهید، یا دانشگاه‌های خاصی را؟

دانشگاه آزاد یا سوره سالیانه تعداد زیادی دانشجو در رشته تئاتر می‌پذیرند، در حالی‌که بازار کار برای این تعداد جمعیت در جامعه ما وجود ندارد، اما برای این دانشگاه‌ها این مسئله مهم نیست؛ برای این مؤسسات مهم دریافت شهریه است. بنابه همین دلیل حدود یک سال است که من تدریس در مؤسسات آموزشی غیردولتی را رها کرده‌ام و به این طریق می‌خواهم اعتراض خودم را به این دانشگاه‌ها اعلام کنم. چرا باید دانشجو سر کلاسی بنشیند که معلمش از او کمتر می‌داند؟ به فهرست کسانی که در آموزش عالی تدریس می‌کنند، نگاه کنید. با احترام به پیشکسوت‌ها و افراد جوان باسواد و تجربه، بیشتر آدم‌های نصفه و نیمه دورهم جمع شده‌اند و دارند مسند معلمی را اشغال می‌کنند.

منظورتان از آدم‌های نصفه و نیمه چیست؟

منظورم کسانی است که در کارنامه خودشان هیچ تجربه‌ای در زمینه اجرایی ندارند. این افراد در حالی‌که تاکنون نمایشنامه‌ای ننوشته‌اند، دارند نمایشنامه‌نویسی تدریس می‌کنند و کسانی که تاکنون در هیچ کاری تجربه کارگردانی را نداشته‌اند، کارگردانی درس می‌دهند. آیا این ماجرا مضحک نیست؟ آیا این افراد با دانشجویانشان فرقی دارند؟ دانشجو باید از کسی که نسبت به خودش بیشتر می‌داند، درس بیاموزد. تجربه باید در کنار مدرک درسی باشد. ممکن است برخی بگویند کتاب‌های زیادی خوانده‌اند، اما تا زمانی که وارد گود نشوید، متوجه نخواهید شد که آن‌همه کتاب درباره چه صحبت می‌کرده‌اند.

شما به بخش آموزش به‌عنوان بخش محوری درباره معضلات و مشکلات نمایشنامه‌نویسی در ایران اشاره کردید. آیا این تأکید به آن معناست که ما در بخش‌های دیگر مشکلی نداریم؟

نه. من در این گفت‌وگو به نظام آموزشی تأکید داشتم، چون معتقدم سیستم آموزشی سهم عمده‌ای در چالش‌های موجود در جریان نمایشنامه‌نویسی و به‌طورکلی نمایش دارد و جدیت در اصلاح این بخش می‌تواند به اصلاح مشکلات عرصه نمایش کمک کند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها