انتشارات ویدا کتاب «افسانههای مردمی نروژ» اثر پتر کریستن آسبیورنسن و یورگن مو را با ترجمه احمدرضا عسگری رنانی، برای نوجوانان منتشر کرد.
رنانی معتقد است که افسانه فقط برای کودکان نیست و در ابتدای این کتاب نوشته است: «بسیاری چنین تصور دارند که افسانه فقط برای کودکان است. چنین اندیشهای در مورد افسانههای مردمی صحیح نیست. چه، این افسانهها بیانگر آروزها و نشانگر شرایط اجتماعی مردم عادی است و بیش از همه از ژرفترین لایههای ضمیر ناخودآگاه قومی سرچشمه میگیرد. این افسانهها به پالایش احساس سرخوردگی و فروماندگی تودههای مردم کمک میکند و به آنها در تحمل شرایط نامطلوب زندگی یاری میرساند. بنابراین بین افسانههایی که برای کودکان نوشته میشود. مثل آثار هانس کریستن اندرسن به افسانههای مردمی از ریشه تفاوت است و کاربردهای این دو نیز با یکدیگر فرق دارد، اما در این که افسانهها گذشته از خاستگاه و شکل واسپاریشان، جزئی جداییناپذیر از سرشت بشر است، هیچ شکی نیست.»
در آغاز کتاب «افسانههای مردمی نروژ»، توضیحاتی درباره پتر کریستن آسبیورنسن، از گردآورندگان این کتاب و چگونگی نگارش این اثر ارائه شده است. پتر کریستن آسبیورنسن در سال 1812 در کیرستیانیا که امروز اسلو نام دارد، متولد شد. وی پسری سرزنده و شاداب بود که از درس و مدرسه چندان خشنود نبود. با اینکه کریستن در شهر متولد و بزرگ شده بود، ولی از همان اول کودکی به افسانهها و فرهنگ روستاییان نروژ علاقه زیادی نشان میداد. خویشاوندان خانواده آسبیورنسن که هنوز در روستا زندگی میکردند، معمولاً به دیدار آنها میآمدند و کریستن با گوش سپردن به آنها، از همان دوران کودکی با افسانههای روستایی آشنا شد. با این که این افسانهها بهصورت شفاهی در طول صدها سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود، اما تا آن زمان نویسندگان و علاقمندان به ادبیات به آنها توجهی نکرده بودند. وی با کمک یورگن مو، افسانهها را بازسازی کرده و بهصورت یک مجموعه منتشر کرد. در سال 1850، آسبیورنسن، کار گردآوری افسانهها و حکایتهای مردمی را به پایان رساند و باقی عمرش را صرف کاوش در طبیعت کرد و سپس در سال 1885 چشم از جهان فروبست.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «پس از طی راه دور و درازی به دژ شاهزاده غولان رسیدند. در آنجا از پسر شاه چنان پذیراییای شد که همانند نداشت. شاهزاده غولان نمیدانست چگونه لطف و تلاش شاهزاده جوان را که فرماندار سنگدل را کشته و او را به شاهی رسانده بود، جبران کند. شاهزاده غولان خیلی مایل بود که دختر خود را به همسری پسر درآورد و نیمی از کشور خود را نیز به او بدهد، اما پسر چنان شیفته دختر جوانتر شاه شده بود که آرام و قرار نداشت و دم به دم میخواست به کشتی بازگردد و به سفرش ادامه دهد.
غول از او خواست که مدتی دیگر آنجا بماند و گفت که آنها باید هفت سال کشتی برانند تا به سرزمین خود برسند. همچنین سخنان مرغ رخ را تأیید کرد و گفت: از جانب دختر خیال آسودهدار. او شمشیر برهنهای کنار تختخوابش دارد. اگر سخن مرا باور نداری، زمانی که کشتی از نزدیکی این جا رد میشود، به عرشه برو و اوضاع و احوال را از نزدیک ببین و شمشیر را نیز با خود بیاور. در هر حال من میخواهم آن را باز پس گیرم...»
کتاب «افسانههای مردمی نروژ» در قالب ۱۴۲ صفحه، با شمارگارن یکهزار و 100 نسخه، به بهای ۱۴ هزار تومان به تازگی از سوی انتشارات ویدا راهی بازار کتاب شده است.
نظر شما