شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰
حامدی: جامعه ما حافظه تاریخی ندارد / در کشور 80 میلیونی هزار نفر مخاطب برای یک کتاب نداریم

محمدحسن حامدی، مدیر موسسه انتشاراتی «پیکره» در گفت‌و‌گو با ایبنا گفت: «محل دفن بسیاری از بزرگ‌ترین هنرمندانمان را نمی‌دانیم. احتمالاً وصال شیرازی را همه می‌شناسند و شاید برخی بدانند که مدفن او در شاه‌چراغ بوده، اما چه کسی از جای دقیق مقبره او خبر دارد؟ این نکته برای ما قابل تأمل است. در مقابل، در کشوری همچون ترکیه رویکرد مردم را در مواجهه با شخصیت‌های بزرگ‌شان ببینید. آنها برای شخصیت‌های فرهنگی خود جلسات تحلیل و بررسی می‌گذارند و با ساخت محصولات فرهنگی در جهت معرفی آن شخصیت‌ها به جهان همت می‌کنند.»

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- علی نامجو: اگر قرار باشد تمامی دستاوردهای یک تمدن را طوری نابود کنند که آب از آب تکان نخورد، کافی است مردمش را بدون آن‌که بدانند برای این‌کار استخدام کنند. مردمی که شاید فراموش کرده‌اند، ضعیف‌ترین جوهرها از قوی‌ترین حافظه‌ها، قدرتمندتر است. همین بی‌توجهی می‌تواند حافظه یک ملت را پیش از آنکه در کتاب‌ها ضبط شود، از ذهن مردمش پاک کند و پس از آن نابودی این ملت را به عهده مردمان خودش، بگذارد. این جملات حرف دل بسیاری از دل‌سوختگان فرهنگ و هنر سرزمین ایران بوده، اما متأسفانه در سال‌های اخیر کمتر کسی خریدار آن است. خبرگزاری کتاب ایران، پرونده‌ای را برای بررسی وضعیت و مشکلات موجود در حوزه نشر کتاب‌های هنرهای تجسمی گشوده و در آن به سراغ دست‌اندرکاران نشر در این حوزه رفته است. محمدحسن حامدی، مدیر موسسه انتشاراتی «پیکره» و مدیرمسئول مجله «تندیس» نخستین طرف گفت‌وگوی ما در این‌باره است. وی در این مجال به‌تفصیل دلایل کم‌فروغی نشر در حوزه هنرهای تجسمی را از دیدگاه یک ناشر تخصصی بررسی کرده است. برای اطلاع از مشروح این گپ و گفت با ما همراه باشید.

به‌عنوان مدیر یک موسسه انتشاراتی در حوزه هنرهای تجسمی ارزیابی شما از فعالیت در این حوزه چه به لحاظ مالی و چه از نظر معنوی چگونه است؟
 
ما برای حضور در نمایشگاه کتاب امسال هشت عنوان کتاب جدید منتشر کردیم. علاوه‌ بر این طی سه ماه قبل از آن هم چند کتاب دیگر را روانه بازار نشر کرده بودیم، اما با تمام زحمت‌ها و صرف هزینه‌ای بالغ بر ۶۰ میلیون تومان به لحاظ اقتصادی نه تنها هیچ نفعی در نمایشگاه عاید نشر «پیکره» نشد، بلکه یک‌چهارم این مبلغ هم فروش نداشتیم؛ بنابراین وضعیت مالی که نیاز به تشریح بیش از این ندارد. سه کتاب به نام‌های «عبدالله خان»، «علیرضا عباسی» و «مهدی تائب» از جمله کتاب‌های اخیر ما در سری کتاب‌های «گلستان هنر» هستند و «۹۰ سال نوآوری در هنر تجسمی ایران» به قلم دکتر جواد مجابی را در ماه گذشته در موزه هنرهای معاصر رونمایی کردیم. دو کتاب مهم دیگری که از سوی انتشارات «پیکره» روانه بازار نشر شد «اسطوره به روایت تصویر» و «نقاشی دیواری در دوره قاجار» تألیف ویلم فلور بودند که به ترتیب به قلم دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور  و علیرضا بهارلو ترجمه و منتشر شدند. کتاب «مرقع دلگشا» نوشته مهدی نورمحمدی نیز از کارهای جدید نشر «پیکره» است که به زندگی ملک محمد قزوینی، شیخ علی سکاک و محمدعلی خیاریجی از پیشگامان خط تزیینی و گلزار می‌پردازد. کتاب شعر «ردپای تو شکل قلب من است»  اثری از وحید شریفیان هم کار جدیدی است که به تازگی روانه بازار نشر شده است. ناگفته نماند که چند ماه قبل دو کتاب «نگاه کن» و «سطر سوم» در حیطه خوشنویسی با آثاری از استاد مجتبی ملک‌زاده منتشر و عرضه کرده بودیم.
 
با توجه به عناوین زیادی که در این مدت کوتاه منتشر کرده‌اید و با این توضیح که از وضعیت بازار کتاب چندان راضی به‌نظر نمی‌رسید، مشکلات و موانع به شما اجازه این همه فعالیت را می‌دهد؟

ما نشریه «تندیس» را هم منتشر می‌کنیم. با توجه به شرایط نامناسب مادی در حوزه نشر اگر بتوانیم از نشریه «تندیس» درآمدی داشته باشیم، آن‌را برای قوت بخشیدن به «پیکره» هزینه خواهیم کرد. باید اعتراف کنم که اندک کتاب‌هایی بوده‌اند که هزینه خودشان را جبران کرده‌اند. اما با این وجود تا توانی هست دست از این تلاش برنخواهیم داشت، چون فعالیت در حوزه فرهنگی و به‌ویژه هنر ایران، دِینی هست که به گردنمان احساس می‌کنیم.
 
نگاه شما در انتشارات کتاب‌، جذابیت عناوین برای مخاطب عمومی است یا بیشتر فایده تخصصی را در نظر دارید؟ در میان تازه‌های نشر در انتشارات پیکره نام هنرمندانی به چشم می‌خورد که حتی بسیاری از هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی هم، قبل از انتشار کتابی از سوی شما، اطلاعات چندانی از آن شخصیت‌ها در اختیار نداشتند.
 
 قطعاً در جهت ادا کردن همان دِین، گام گذاشتن در عرصه هنرهای تجسمی به شیوه تخصصی و البته جذاب برای مخاطب، هدفی است که ما در نشر «پیکره» دنبال می‌کنیم. عبدالله خان یا علیرضا عباسی از شاخص‌ترین هنرمندان تاریخ ایران هستند، اما پیش از این کتابی درباره آن‌ها منتشر نشده بود. متأسفانه جمعیت کتاب‌خوان جامعه ایران کمتر از گذشته شده و این مشکل در حوزه هنرهای تجسمی بیش از دیگر ژانرهای کتاب به‌چشم می‌آید.

راه چاره برای بهبود وضعیت نشر در حوزه هنرهای تجسمی از نظر شما کدام است؟

توقع این است که کتابخانه‌ ملی به این کتاب‌های مهم توجه نشان بدهد، اما به دلیل بودجه کم گویا توان خرید کتاب را ندارند و یا از طرفی کارشناسان آن‌ها درک درستی از هنرهای تجسمی نداشته و این کتاب‌ها را کم‌اهمیت و غیرمهم می‌دانند. ما در نشر «پیکره» واقعاً نمی‌دانیم که کاغذ چه موقع ارزان می‌شود و یا چه زمانی باید با چاپخانه‌ها کار کنیم که سرشان شلوغ نباشد و ما از این رهگذر زیان مالی کمتری را متحمل شویم؛ فقط دغدغه کار هست. به‌طور مثال کتاب «شمایل نگاران قاجار» از سال ۴۰ تا امروز ترجمه نشده بود، اما بنا به دلیل همان رسالت و وظیفه این کتاب را منتشر کردیم. آفکر می‌کنم بسیار زشت است خارجی‌ها امثال این کتاب‌ها را بنویسند اما ما به‌عنوان یک ایرانی حتی به ترجمه آن‌ها اقدام نکنیم. همان‌طور که گفتم از این حوزه درآمدی حاصل نمی‌شود، اما تلاش ما این بوده که کار را جلو ببریم و جایی هم که پول نداشته‌ایم از کسانی خواسته‌ایم که با خرید تعدادی از نسخه‌های کتاب‌ها، ما را در انتشار آن عنوان یاری کنند. نمی‌دانم باید چه بگویم اما باید از خودمان بپرسیم، واقعاً چه اتفاقی دارد زیر پوست این مملکت می‌افتد که در این کشور 80 میلیونی حتی هزار نفر مخاطب برای یک کتاب نداریم.

برخی از منتقدان هنری با ارائه آمار و ارقام خبر از انتشار کتاب‌های ترجمه شده در عرصه هنرهای تجسمی در حجمی چند برابری در مقایسه با کتاب‌های تألیفی این حوزه می‌دهند. شما به‌عنوان ناشر تخصصی این حوزه این نظر را قبول دارید؟ اگر موافقید، دلیلش چیست؟

بله؛ من هم با این نظر موافقم. در کشور ما، میل و ولعی برای شناخت هنرمندان خارجی و شخصیت‌های بین‌المللی که در سطح جهان تثبیت شده‌اند، وجود دارد و همین هم سبب اقبال از سوی بازار است. متأسفانه سیستم هنر در ایران کم‌کم به سمت سرمایه‌داری پیش می‌رود. آدم‌های مختلف به دنبال شناخت شخصیت‌های موفق و پرفروش دنیا هستند؛ لذا فهم معاصر برای بسیاری افراد از این منظر اهمیت دارد و همین عوامل باعث می‌شود تا به گذشته خودمان رجوع نکنیم. تاریخ هنر جهان در ایران بیشتر مورد اقبال است تا زندگی و هنر شخصی به نام عبدالله خان. البته اوضاع این‌گونه هم نیست که همه کتاب‌های خارجی در بازار نشر با اقبال روبه‌رو باشند، این کتاب‌ها هم دیگر تجدیدچاپ نمی‌شوند. دانش هنر تجسمی به سمت هنرهای معاصر حرکت می‌کند تا به دستاوردهای عملی برسد و تبدیل به دستمایه‌ای برای تداوم کار هنرمندان شود. البته این وسط مشکلی این است که جامعه ما حافظه تاریخی ندارد. به‌طور مثال محل دفن بسیاری از بزرگ‌ترین هنرمندانمان را نمی‌دانیم. احتمالاً وصال شیرازی را همه می‌شناسند و شاید برخی بدانند که مدفن او در شاه‌چراغ بوده اما چه کسی از جای دقیق مقبره او خبر دارد؟ این نکته برای ما قابل تأمل است. در مقابل، در کشوری همچون ترکیه رویکرد مردم را در مواجهه با شخصیت‌های بزرگشان ببینید. آن‌ها برای شخصیت‌های فرهنگی خود جلسات تحلیل و بررسی می‌گذارند و با ساخت محصولات فرهنگی در جهت معرفی آن شخصیت‌ها به جهان همت می‌کنند. ما درباره انسان‌های تأثیرگذار در تاریخ هنر ایران اطلاعات اندکی در اختیار داریم. با این توضیح و به دلیل محدودیت اطلاعات، پژوهش درباره این شخصیت‌ها کار بسیار سختی است.
 
یعنی نبود منابع برای تحقیق و پژوهش را به‌عنوان یکی از دلایل عدم تمایل نویسندگان به نگارش کتاب‌های تألیفی با موضوع  هنرهای تجسمی در ایران، می‌دانید؟

بله. مواد و متریال تاریخی در این موارد کم است. آثاری بسیاری تا امروز نابود و یا از کشور خارج شده‌اند. در جلسه نقد و بررسی کتابی که برای عبدالرشید دیلمی چاپ کردیم، یکی از منتقدان می‌گفت که چرا حجم متنی این کتاب فقط یک‌هزار و 800 کلمه است. در پاسخ گفتم که گردآوری تصاویر برای تهیه یک کتاب، در کشور ما کار سختی هست و کار پژوهشی هم فقط معطوف به متن نیست؛ با این توضیح تصور کنید که برای تکمیل تصاویر کتابتان به خارج کردن یک تصویر از کاخ گلستان احتیاج داشته باشید. شما به‌عنوان محقق، برای در اختیار گرفتن تصاویری که در موزه‌های کشورمان هستند با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌شوید و نیازمند طی کردن روال پیچیده اداری هستید و در مقابل نام هر هنرمند خارجی را که در اینترنت جستجو کنید، آثارش با بالاترین کیفیت در اختیارتان قرار خواهد گرفت. طبیعی است که تهیه کتاب تألیفی در حوزه هنرهای تجسمی در ایران اصلاً قابل مقایسه با کشورهای خارجی نباشد. ما آن‌قدر با فقر اطلاعات مواجه هستیم که هر دستاوردی در این کارزار برای ما مغتنم است.

در این بین گاهی با ترجمه‌های ضعیفی روبه‌رو می‌شویم که خواننده کتاب‌های هنرهای تجسمی را به تعجب وامی‌دارد. گاهی این آثار به قدری ضعیف ترجمه شده که میل و رغبتی برای ادامه مطالعه کتاب در خواننده باقی نمی‌گذارد...

اتفاقاً چند روز پیش دوست هنرمندم آقای صداقت کیش، کتابی آورده بود و اصرار داشت روی آن نقدی بنویسد، چون معتقد بود این کتاب به شکل مذبوحانه ترجمه شده و باید جلو ادامه انتشار و حتی خواندنش را گرفت. به‌نظر من در چنین کتاب‌هایی یا مترجم تسلط کافی نداشته و یا این‌که کار را به دانشجویان مبتدی سپرده و نام خودش را روی جلد کتاب گذاشته است. ناگفته نماند که آن کتاب آن‌قدر وقیحانه ترجمه شده بود که جای تأسف داشت.

آیا ترجمه‌های ضعیف در کاهش مخاطب کتاب‌های تخصصی همچون آثار ویژه هنرهای تجسمی تأثیر تخریبی بالایی دارد؟

بله، قطعاً.  وقتی در مجله ما که فقط دو هفته روی کیوسک می‌ماند یک غلط پیدا می‌شود، آن مدت از خجالت خوابمان نمی‌برد، اما نمی‌دانم چطور می‌شود کتابی با اهمیت به قلم «ارنست کامبریج» با این تعداد غلط املایی و معنایی و ویرایشی منتشر شود. به‌نظر من نبودن چنین کتابی خیلی بهتر است، چون مخاطب چنین کتابی در ایران نهایتاً ۵۰۰ نفر است و وقتی یک کتاب پراهمیت با این میزان اشتباه منتشر شود، همین یک‌بار کافی است که مخاطبان آن کتاب پر ایراد را تهیه کنند و دیگر احتیاج به نسخه دیگری از آن کتاب نداشته باشند.

شما از کمبود منابع برای تهیه کتاب‌های تألیفی در عرصه هنرهای تجسمی سخن گفتید. با این توضیح راه چاره را چه می‌دانید؟ باید دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم؟
 
نه، به هیچ عنوان. هنر ما آن‌قدر جذابیت دارد که می‌توان فیلم‌های مستند زیادی درباره‌اش ساخت. شخصا چند بار با سازمان صدا و سیما مکاتبه کرده‌ام تا با معرفی یک تهیه‌کننده امکانی فراهم شود فیلم‌های ۲۰ و ۳۰ دقیقه‌ای درباره شخصیت‌هایی مانند کمال‌الدین بهزاد و سلطان محمد و دیگران بسازیم، اما دوستان صدا و سیمایی به من می‌گویند برو برای کارت حامی پیدا کن تا پول ساخت را بدهد، در مقابل ما برای پخش از تو پولی دریافت نمی‌کنیم. آنان می‌گویند همین که فیلم شما روی آنتن برود، باید پول بدهید. در مقابل کافی است به رفتار مسئولان فرهنگی در خارج از کشور فقط در مورد یک اثر به نام «لبخند ژکوند» دقت کنید؛ حداقل هر 6 ماه یک‌بار درباره این تابلو حرفی به میان می‌آید. آن‌ها به بهانه‌های مختلف سعی می‌کنند بحث درباره این تابلو را در صدر اخبار هنری نگاه دارند، اما ما نه تنها در مقابل هنرمان هیچ کاری نمی‌کنیم، بلکه به فعالان در این عرصه کم لطفی هم می‌کنیم. یکی دیگر از مشکلات عمده ما در حوزه هنر مشکلاتی است که در پخش با آن مواجهیم. با تمام مشکلات موجود، من باور نمی‌کنم که در این مملکت ۸۰ میلیونی هزار  نفر کتاب‌خوان در این حوزه نداشته باشیم. به‌نظر من، مافیایی به نام «پخش کتاب» جلوی توزیع عادلانه کتاب را می‌گیرد و برای این سخنم مثال‌های زیادی دارم. در سال ۹۳ کتابی با عنوان «صنایع کهن در دوره قاجار» نوشته ویلم فلور را منتشر کردیم که کتاب بسیار مهمی هست اما با توجه به آنچه گفتم (مافیای پخش) به‌طور سالم در بازار نشر توزیع نشد و متأسفانه امروز باید بگویم که این کتاب مرده است. طبیعی است که وقتی کتاب روند سلامت توزیع را طی نکند، بعد از مدتی می‌میرد. وقتی کتابی در بازار تمام می‌شود، از سوی توزیع‌کنندگان با ما تماس نمی‌گیرند تا کمبود را تأمین کنیم.

پیشنهاد شما در این‌باره چیست؟

امروز اگر به هر کدام از شعبه‌های «شهر کتاب» بروید، مجموعاً پنج عنوان از کتاب‌های نشر «پیکره» را در آنجا پیدا نخواهید کرد. کاش امکانی فراهم می‌آمد تا کتاب‌ها را عادلانه توزیع کنند. چرا باید در مملکتی که ۸۳ میلیون نفر جمعیت دارد و حداقل ۳۰ هزار هنرجوی خط در آن مشغول به آموزش است و حدود پنج هزار استاد در این حوزه فعالیت می‌کند، کتاب «محمدحسین شیرازی» که جزو قله‌های خط نستعلیق است، در یک‌هزار نسخه منتشر شود، در حالی‌که ۶۰۰ نسخه از آن همچنان در انبار مانده است. با این توضیحات، هرچقدر یک ناشر کتاب‌های باکیفیت و خوب منتشر کند، تا زمانی‌که آن کتاب شناخته نشود و فضای کافی برای معرفی و توزیع درست آن فراهم نباشد، امیدی به ادامه کار در حوزه کتاب خصوصاً نشر تجسمی نیست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها