در بخشی از این ماهنامه که به «افسانه شکسپیر و شرکا» اختصاص دارد به تاریخچه مشهورترین کتابفروشی پاریس پرداخته شده است؛ کتابفروشیای که سیلویا بیچ پایهگذار آن بود که بین سالهای 1919 تا 1941 پاتوقی برای نویسندگانی که در پاریس زندگی میکردند بود. البته سالها پس از آن جرج ویتمن به یاد کتابفروشی بیچ، کتابفروشی خودش را «شکسپیر و شرکا» نامید. کتابفروشی دوم هنوز در خیابان بوشری در منطقه 5 پاریس پابرجاست.
انتشار کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته جرمی مرسر که خاطرات او از روزهایی است که در کتابفروشی ویتمن گذرانده، دلیل اصلی پرداختن به خاطرات سیلویا بیچ، پایهگذار این کتابفروشی در این شماره از ماهنامه «شهر کتاب» بود که احمد اخوت ضمن پرداختن به این موضوع، بخشهایی از خاطرات بیچ را که تا کنون به فارسی ترجمه نشده ارائه کرده است.
اخوت در یادداشت خود آورده: «... نویسندگان زیادی (به خصوص آمریکائیان هنرمند مهاجری که در پاریس زندگی میکردند، کسانی که گرترود استاین اسمشان را «نسل گم شده» گذاشته بود) در ارتباط با شکسپیر و شرکا بودند. به درستی عدهای اسمش را «کتابفروشی فرهنگی» گذاشته بودند. جایی که مسلماً فقط یک فروشگاه نبود و بیشتر فرهنگ برایش اهمیت داشت، نه چیز دیگر. کتاب امانت میداد و کتابفروشی هم میکرد.
مدیر این باشگاه کتاب، سیلویا بیچ، در اوایل سال 1954 به فکر افتاد خاطراتش را از شکسپیر و شرکا بنویسد. او خاطراتش را به یاد و خاطره دوستش آدرین مونیه تقدیم کرد. در سال 1956 انتشارات فیبر اند فیبر که در آن دوران زیر نظر تی. اس. الیوت اداره میشد و او ویراستار ارشد بود، کتاب سیلویا را منتشر کرد. البته بعدها موسسههای دیگر هم این کتاب را انتشار دادند...»
همچنین در بخشهایی از خاطرات سیلویا بیچ از کتابفروشی «شکسپیر و شرکا» با ترجمه احمد اخوت میخوانیم: «به جای اینکه تاریخ مشخصی را برای افتتاح کتابفروشیام اعلام کنم، تصمیم گرفتم هر وقت همه چیز آماده شد، بدون اطلاع قبلی این کار را انجام دهم. سرانجام روز افتتاح فرا رسید و همه کتابهایی که توانسته بودم تهیه کنم در قفسهها گذاشته بودم. حالا ملت میتوانستند بی آنکه به نردبانها و سطلهای رنگ برخورد کنند، برای خودشان در کتابفروشی بچرخند و کتابها را زیر و رو کنند. شکسپیر و شرکا درهایش را گشود، دقیقاً در روز 19 نوامبر 1919. از ماه آگوست دنبال تهیه و تدارک کتابفروشی بودم. در انتظار این روز افتتاح. در ویترین کتابفروشی آثار ولینعمتهایم را چیدم، کتابهای بزرگانی چون چاسر، تی. اس. الیوت، جویس و مانند اینها. کتاب مورد علاقه آدرین «سه مرد در یک قایق» را هم گذاشتم. در محوطه داخلی کتابفروشی جایی را به مجلهها و روزنامهها اختصاص داده بودم...
تعداد زیادی از دوستان منتظر روز افتتاح شکسپیر و شرکا بودند و خیلی سریع خبر همه جا پیچید که زمانش فرا رسیده. با این همه انتظار نداشتم که روز افتتاح سر و کله کسی پیدا شود و من اصلاً کسی را ببینم. به مخیلهام هم خطور نمیکرد که دوستی پیدا بشود. هنوز درست کرکره مغازه کوچولو را بالا نکشیده بودیم- شبها مغازه در پناه این کرکره به خواب میرفت و کار بالا کشیدن را گارسن کافه کناریمان انجام میداد – که سر و کله اولین دوستمان پیدا شد. از این لحظه به بعد آنها بیشتر از بیست سال به من فرصت ندادند که به چیز دیگری جز کتابفروشیام فکر کنم.
همانطور که خودم پیشبینی میکردم، در پاریس کرایه دادن کتاب به مراتب آسانتر از فروختنش بود. از نویسندگان انگلیسی زبان تنها کتابهای ارزان قیمت کنراد یا کتب انتشارات چاجنیدز خریدار داشت...»
هفتمین شماره از ماهنامه «شهر کتاب» در 224 صفحه و با قیمت 10 هزار تومان منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
نظر شما