انتشارات فرای علم، مجموعه 10 جلدی «خواندنیها کم نیست» نوشته رابرت فیشر را با ترجمه و بازآفرینی جمعی از مترجمان ازجمله داریوش هفت برادران، اسمیرا سلیمی، فاطمه صفری و معصومه سمیعی برای کودکان منتشر کرد.
این مجموعه در راستای اهداف آزمون بینالمللی پرلز که هر 5 سال یک بار توسط انجمن بینالمللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی (IEA) برگزار میشود، طراحی و تولید شده است. داستانهای این مجموعه با توجه به مسائل بومی و فرهنگی و با در نظر گرفتن نیازها و علایق کودکان در فضایی شکل گرفته که قصد دارد با تکیه بر متون فولکلور ملل مختلف، کودکان را با ادبیات آشنا کرده و به آنها بیاموزد که هرچه پیرامون ماست، میتواند باعث ایجاد جرقهای در ذهن، جهت کسب تجربه و پیشرفت باشد.
در بخشی از مقدمه این مجموعه میخوانیم: «امروزه خواندن، یکی از مهمترین دغدغههای کارشناسان و دستاندرکاران آموزش در تمام دنیاست چراکه اگر فردی توانایی مطلوب در خواندن مطالب نداشته باشد، درک درستی از آن نخواهد داشت و در نهایت در بهکارگیری اطلاعاتش در جامعه دچار مشکل خواهد شد. مطالعه و خواندن، در ارتباطات و ارتقای سطح مهارتهای اجتماعی افراد کاملاً مؤثر است و حتی کودکان نیز از این امر مستثنی نیستند. در دنیای امروز کودکی که کتاب میخواند در مقایسه با همسالانش تفاوتهای بسیاری دارد. او از دانش و سطح آگاهی بالاتری برخوردار شده، اعتماد به نفس بیشتری مییابد و در نتیجه میتواند اصولیترین روشها را در برخورد با افراد و رویدادهای زندگی انتخاب کند. در حقیقت میتوان گفت که تمام افراد جامعه برای برخورد با مشکلات، سازگاری خود با جامعه و در نهایت پرداخت هزینههای کمتر در مواجهه با مسائل روزمره زندگی، نیازمند کسب تجربیات بیشتری هستند و این امر میسر نمیشود مگر با خواندن و آگاهی از تجربیات دیگران...»
«درخت سحرآمیز و دو داستان دیگر»، «رویای درختها و دو داستان دیگر»، «قاضی عادل و دو داستان دیگر»، «ویلیام تل و دو داستان دیگر»، «درخت مراد و دو داستان دیگر» و «انگشتر آرزو و دو داستان دیگر» برخی از عنوانهای این مجموعه 10 جلدی است.
در بخشی از کتاب «درخت سحرآمیز و دو داستان دیگر» میخوانیم: «کمکم جاده داشت شلوغ میشد. همهجور آدمی از کنار گاری میوهفروش رد میشد. مردان و زنان و کودکانی هریک به نسبت سنگینی جیبشان در برابر این میوههای آبدار و شیرین عکسالعمل متفاوتی داشتند. بعضیها پول داشتند و گلابی میخریدند و در حالی که آن را گاز میزدند از مرد دور میشدند و بعضی هر چه دستشان در جیبشان فرو میرفت، انگار چاه بدبختی و نداریشان عمیقتر میشد. تشنه و حسرتزده میایستادند و به میوههایی که بیخیال زیر سایه چتر لمیده بودند، خیره میشدند. قند، اما در دل مرد میوهفروش آب میشد. با جمعیتی که در حال عبور از آنجا بودند این امیدواری وجود داشت که تا غروب فقط او و گاریاش باقی بمانند...»
در بخشی از کتاب «قاضی عادل» نیز میخوانیم: «پادشاه محکم پایش را به زمین کوبید و در حالی که صورتش از حسادت سرخ شده بود، با صدای بلند گفت: «درست است! باید آن شیاد را بیابیم و به همه نشان دهیم که در این سرزمین، کسی از من عادلتر نیست!» با شنیدن این حرف همهمهای در قصر بلند شد. هر کس عقیدهای داشت تا اینکه وزیر اعظم گفت: «قربان، وزیر خزانه درست میگوید باید تحقیق کرد اما بررسی درستی یا نادرستی این گفته فقط با خود شماست. هیچکس به عادل بودن سرورم شک ندارد و شما بهتر از هر کسی میتوانید درباره عدل و انصاف دیگران قضاوت کنید.» باکاس تا این حرف را شنید از جا بلند شد: «آفرین وزیر! برای همین است که تو وزیر اعظم ما شدی. این است راهحل معمای ما. بله، هیچکس نمیتواند!»
در بخشی از کتاب «ویلیام تل» نیز میخوانیم: «با شنیدن نام ویلیام خوشدست انگار که جانی دوباره به شهر مرده دمیده باشند، صدای فریاد مردم بلندتر شد. نگهبانان دستپاچه شده بودند. در همین هنگام گسلر که به همراه مشاورش برای سرکشی در شهر از قلعه بیرون آمده بود، با عصبانیت به طرف جمعیت تاخت. نگهبانان فرصت خوبی پیدا کرده بودند. به صف مردم هجوم بردند و بلافاصله ویلیام و پسرش را دستگیر کردند. با دستگیری آنها اوضاع کمی آرام شد. گسلر از اسب پایین آمد و با شنیدن ماجرا از سربازان، صورتش مانند آتش سرخ شد. او بهخوبی میدانست گستاخی این شکارچی شجاع کار دستش خواهد داد. به همین دلیل تصمیم گرفت با نقشهای بیرحمانه ویلیام را جلوی دیگران تنبیه کند. اما چهطور خودش هم نمیدانست...»
انتشارات فرای علم، مجموعه 10 جلدی «خواندنیها کم نیست» را با شمارگان دو هزار نسخه برای هر جلد منتشر کرده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به نشانی زیر مراجعه کنید:
نظر شما