بسیاری معتقدند نگارش کتاب کودک و نوجوان از اهمیت زیادی برخوردار نیست. این سؤال از همه نویسندگان جوان پرسیده میشود که کی قرار است یک کتاب واقعی بنویسید. قصد توهینی در این سوال وجود ندارد و فقط بنا بر پیشفرض سنتی خود این سوال را از نویسندگان این نوع ادبیات داستانی میپرسند.
فکر کنم متوجه منظور این دسته از منتقدان شده باشید؛ چون اگر آثار جوانان ارزشمند باشد نقدشان نیز در مجلات معتبر منتشر میشد!
بر اساس این شواهد بسیاری تصور میکنند نوشتن ادبیات داستانی جوانان مانند کارگاه آموزش داستاننویسی است. «نوشتن را از آنجا آغاز کنید و در نهایت روزی فرا میرسد که یک داستان واقعی بنویسید.»
«داگرتی» نویسنده ژانر جوانان میگوید: «مساله این است که این دیدگاه یکی از جالبترین و متنوعترین گونههای ادبیات داستانی را نادیده میگیرد. اما امروزه در این نوع ادبیات اتفاقات خوب زیادی رخ میدهد. من معتقدم رسانههای مشهور به این گروه داستانی ظلم میکنند چون مخاطبان زیادی از این آثار استقبال میکنند و بسیار پرطرفدار است.»
همانطور که نویسندهای به نام «سعید» میگوید: «از دید آنها ادبیات کودک فقط ادبیات کودک است و کتاب کودک فقط کتاب کودک است. اما همین کتابها بسیار بهتر فروش میرود.»
بنا بر گفته صنعت انتشار در سال 2014 فروش کتاب در ادبیات داستانی در حوزه جوانان فروش بهتری نسبت به حوزه بزرگسال دارد و رشد بسیار بالایی را در آمار و ارقام کسب کرده است. در سال 2014 فروش کتاب کودک و نوجوان 9 درصد افزایش یافته در حالی که فروش کتاب بزرگسال حدود 5 درصد کاهش داشته است. سال 2014 یک پوند از هر چهار پوند در صنعت نشر به حساب کتاب کودک و نوجوان به ثبت رسیده است.
«داگرتی» میگوید: «برای من و همقطارانم در این ژانر مهمترین مساله این است که تجربه کسب میکنیم و دنیای بزرگسال فرصتی برای تجربههای جدید ندارد. قوانین و قواعد، توانایی محدود کردن این گونه ادبی را ندارند؛ قوانینی که در دنیای بزرگسال در روند داستان ساخته میشود و در واقع هیچ قانون ثابتی وجود ندارد.
مثلاً کتاب اول من یک داستان جنایی-سیاسی بود. کتاب دومم داستانی فانتزی درباره کیمیاگران در دنیای جدید است و کتاب بعدی هم بسیار متفاوت از قبل خواهد بود.»
اما رسانهها فراموش کردهاند که مخاطبان اصلی این داستانها بزرگسالان هستند. داستان جوان برای بزرگسالان و نوجوانان در اواخر سنین نوجوانی نوشته میشود. هیچ نویسندهای موقعیت داستانش را فقط برای نوجوانان طراحی نمیکند و قصه این آثار لزوماً بچگانه نیست.
داستان «رومئو و ژولیت» قصه دو نوجوان عاشق است که در نهایت خود را به کشتن میدهند اما ما نوجوانان و بزرگسالان را مجبور میکنیم این کتاب را بخوانند.
نویسنده کتاب کودکان «داگرتی» در آخر میگوید: «خندهدار است! روزی که در حال نوشتن داستان «مدرسه شبانه» بودم نمیدانستم کتابم قرار است در قسمت کودکان کتابفروشیها خاک بخورد یا روزنامهها فقط به این دلیل که کودکان روزنامه نمیخوانند چیزی درباره آن ننویسند. 18 ماه پس از انتشار کتاب و ترجمه آن به 20 زبان دیگر در جمع 150 نوجوان بودم و قرار بود آنها را به خواندن کتاب ترغیب کنم. یکی از سؤالهایی که از من پرسیده شد این بود: «فکر میکنید در آینده بتوانید یک کتاب واقعی بنویسید؟!»
نظر شما