ناشران بسیاری هستند که ترجیح میدهند اولین اثر نویسندهای معروف را تا پس از مرگ او منتشر نکنند و پس از فوت نویسنده روی ذهن خوانندگان خود تأثیر بگذارند. «ترومن کاپوتی» نویسنده آثار مطرحی چون «صبحانه در تیفانی» و «در کمال خونسری» از جمله نویسندگانی است که از نوجوانی بارقههای استعداد در او وجود داشت ولی آثارش اولیهاش تاکنون از دیدها پنهان مانده بود.
یک انتشارات سوئیسی که در جستجوی رمانی ناتمام از این نویسنده بود 14 داستان کوتاه در مجموعه آثار او یافت که قبل از 20 سالگی نویسنده به نگارش درآمده بود. البته بعضی از این داستانها در مجله مدرسه او چاپ شده بود. ویراستاران این داستانهای کوتاه قبل از انتشار این کتاب اعلام کردند که این مجموعه نشان از استعدادی در اوان نوجوانی دارد.
«ترومن کاپوتی» بیشتر عمرش جز اقلیت جامعه بود. در آثارش از شخصیتهایی شبیه به شخصیت داستانهای چارلز دیکنز مانند کارگران، مجرمین، و زنان مجرد، و کوکان بیش فعّال استفاده کرد. در داستان «دوشیزه بل رانکین» یک دختر مسن از فروختن نهال درختی خاص که او را به یاد عشقهای از دسترفتهاش میاندازد امتناع میکند.
در «لوسی» داستان آشپز آفریقایی-آمریکایی را روایت میکند که در آغاز کارش بسیار موفق است و سپس در نیویورک کارش دچار رکود میشود و سختیهای بسیاری را تحمل میکند که البته نشان از مشکلات خود نویسنده در سن 9 سالگی دارد.
با وجود تنهایی و انتظار زیاد در شخصیتهای «ترومن کاپوتی» از نظر نویسنده، خشونت بهترین را راهحل است؛ راه حلی که شخصیت اجتماعی خود او را نیز آشکار میکند. نمونههای این ویژگی در مجموعه 14 داستان کوتاه او که اخیراً یافته شده مشهود است. شخصیت «خانم گرین» در داستان «ارواح خانوادگی» در نظر بگیرید که نقشه قتل همسرش را میکشد.
«میل استور» بهترین داستان مجموعه است که نویسنده با تمرکز روی چاقی شخصیت داستانش تنهایی او را به تصویر میکشد. زن جنوبی کارگر پشت پیشخان « به راه رفتن علاقهای ندارد.» البته این نظر نویسنده نیست و نشان از بیرحمی او نسبت به شخصیت داستانش ندارد بلکه خود شخصیت از خلال روایت به این مساله اشاره کرده و نشان از خشونت خودش دارد. یادآوری ماجراجوییهای عاشقانه این زن نیز با تکنیک مشابهی صورت میگیرد. دختری وارد فروشگاه میشود و چشمانش شخصیت اصلی داستان را به یاد فردی دیگر میاندازد و خواننده این جمله را میخواند: «چشمان لعنتی این بچه خیلی شبیه چشمان اوست.»
انرژی و خودداری که «کاپوتی» جوان قادر بود در داستانش منعکس کند و آن را مرتبط با زندگی شخصی و اجتماعی دنیا بداند نشان از نوشتن شاهکاری در آینده دارد. «در کمال خونسردی» داستان واقعی چند قتل در دهکدهای کوچک در «کانزاس» است. در صحنهای یکی از شخصیتها شجاعانه سم ماری که دختر کوچک داستان را نیش زده، میمکد و جان دختر را نجات میدهد.
بخشهایی در این مجموعه هست که خواننده متوجه میشود نویسنده یک نوجوان است. مثلاً «هیلدا» داستان دختری است که استادش میخواهد از او سوءاستفاده کند ولی او ساعت استاد را سرقت میکند و احساس باهوش بودن میکند.
چه داستانهای کوتاه این مجموعه چاپ شود یا نه موضوع مهمی نیست. اما ناشران باید بدانند که در این داستانها نکاتی وجود دارد که نویسندگان و استعدادهای جوان را تشویق به نوشتن میکند و حتی ممکن است راه زندگیشان را روشن کند.
نظر شما