به عنوان نمونه، باید به دوران تجدید حیات فرهنگی غرب (نوزایی یا به تعبیر غربی آن: «رنسانس») اشاره کنم که چندان جایگاهی میان دانشجویان ندارد و این دوره از حیات فکری غرب، از استقبال لازم بین دانشگاهیان برخوردار نیست. دانشجویان فلسفه غرب در دانشگاهها بیشتر فلسفه عصر جدید میخوانند و کمی هم به فلسفه قرون وسطی و فلسفه روم باستان میپردازند. این در حالی است که فهم درست فلسفه غرب در گرو مطالعه درست و اساسی همه مکتبها در تمام دورههای فکری است. اگر فهم درستی از سیر فلسفه دوران نوزایی میان دانشجویان و دانشگاهیان وجود نداشته باشد، بهطور قطع شناخت متفکران دورههای بعد با مشکل مواجه خواهد شد.
من نام این پرش را «خلأ فکری» میگذارم. ما در قضاوت درباره تاریخ تحول فلسفه غرب دچار پرش شدهایم و خلأ بزرگی در این میان برای ما پدید آمده است؛ یعنی بدون این که دورهای را در فلسفه غرب درک کنیم، به دورهای دیگر پرداختهایم. کتاب «فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب: از دانته تا کامپانلا» از جمله آثاری است که برای پر کردن این خلأ نوشتهام تا نزد کسانی که علاقهمند مطالعه این دورهاند، کاربردی داشته باشد.
به نظر میرسد، تنظیم برنامه درسی دانشگاه در رشته فلسفه غرب ــ که گاه خود من نیز در آن دخالت داشتهام ــ میتواند دیگر دلیل نبود آشنایی با دورههایی مانند دوره تجدید حیات فرهنگی غرب باشد. در این برنامه، فلسفه باستان حرف اول را میزند و سپس قرون 16 تا 18 از دورههای مهم در تاریخ فلسفه غرب به شمار میآیند، زیرا فلسفه این دوره موتور محرکه علوم جدید بوده است. در نتیجه، گونهای خلأ در مطالعه فلسفه دوران نوزایی پدید آمده که نتیجه همان برنامهریزی دیروز است.
البته ناگفته نماند که متفکران دوره تجدید حیات فکری غرب (نوزایی)، هیچگاه خود را متفکر نمیدانستند و معتقد بودند که عارف و هنرمندند. به عنوان نمونه، داوینچی، در نوع خود یک متفکر به شمار میآید زیرا دارای اندیشه و جهانبینی است.
در قرن شانزدهم، «رافائل» تابلویی به دستور پاپ وقت کشید که نام آن را «مکتب آتن» گذاشت. در این تابلو چهرههای اکثر فلاسفه بدون توجه به دوره زندگی آنها کشیده شده است. افلاطون و ارسطو نیز در وسط این تابلو و بین سایر فلاسفه ترسیم شدهاند. «رافائل»، افلاطون را با چهره «داوینچی» کشیده که کتاب «تیمائوس» (طبیعت) را در دست دارد و ارسطو را با صورت «میکلانژ» ترسیم کرده که کتاب «اتیکا» (اخلاق) را در دست گرفته است.
تابلوی «مکتب آتن» مؤید این دیدگاه است که باید اندیشه فلاسفه گذشته را تا نمونههای امروز، به طور پیوسته بررسی کرد و هیچ یک از آنها را به ورطه فراموشی نسپرد. این بررسیهای پیوسته کمکی شایان به فهم فلسفه در دورههای قبل و بعد به دانشجویان میکنند.
امیدوارم این دوره فراموش شده ــ یعنی دوران تجدید حیات فرهنگی غرب (نوزایی) ــ در فضای دانشگاهی و فضای تألیف و نشر ایران، بازفهم و بازنگاری شود.
نظر شما