رمان «برای اینکه در محله گم نشوی» اثر پاتریک مودیانو در یک نگاه
داستانی متوسط از برنده نوبل ادبی 2014/ نویسندهای پیر و دلمرده که باج نمیدهد
عناصر قصهپردازی در رمان «برای اینکه در محله گم نشوی» نوشته پاتریک مودیانو نویسنده برنده نوبل ادبیات 2014 کمرنگ است یا دستکم از خلال ترجمه چنین به نظر میرسد که مودیانو در این رمانش چندان داستانسرا نیست.
«تقریباً هیچ. مثل گزیدگی حشره که ابتدا خیلی سطحی میانگاریدش. دستکم این را برای خاطر جمع شدن، آهسته به خودتان میگویید. حدود ساعت چهار بعد از ظهر، تلفن ژان دراژن در آپارتمانی که «دفتر کار» مینامید، زنگ زد. ژان روی کاناپهای که پای آفتاب بود چرت میزد و زنگ غیر عادی مدتی طولانی قطع نمیشد. چه اصراری است؟ شاید آن طرف خط قطع کردن را فراموش کرده است. بالاخره بلند شد و خودش را تا پای پنجرهها کشید؛ جایی که آفتاب تند میتابید.
«میخواهم با آقای ژان دراژن صحبت کنم.»
نرم و تهدیدآمیز؛ این اولین حسش از صدا بود.
«آقای دراژن؟ صدایم را میشنوید؟»
دراژن خواست قطع کند. اما که چی؟ زنگها از سر میگرفتند و هرگز قطع نمیشدند و قطعاً بدون کشیدن سیم تلفن...
«خودم هستم.»
«موضوع دفترچه تلفن شماست، آقا.»»
داستان به رغم این به اصطلاح ضربه، کششی برای خواننده حرفهای پیدا نمیکند. آقای دراژن که ظاهراً نویسندهای است که در دوران کهنسالی به سر میبرد هیچگونه دلواپسی برای یافتن دفترچه تلفنی که آن را در ایستگاه قطار گم کرده و اسامی و شماره تلفنها نیز در آن چندان به روز نیستند، ندارد.
به هر حال او با «ژان اوتولینی» که به همراه دختری –که از اوتولینی خیلی جوانتر به نظر میرسد- در یکی از کافههای خیابان «لارکاد» قرار میگذارند. نویسنده پیر هنگام ملاقات این زن و مرد حتی از جایش تکان نمیخورد. اوتولینی حرفهای مبهمی میزند مبنی بر اینکه نامی در دفترچه تلفن نویسنده توجه او را جلب کرده است، میخواهد بداند «ترستل» در دفترچه تلفن این نویسنده کیست.
داستان ادامه پیدا میکند. زن جوان که ابتدا کم حرف به نظر میرسد در ادامه رمان ظاهراً بر خلاف ظاهرش پر جنب و جوش جلوه میکند و دست به حرکتهای مشکوک و به هر تقدیر مبهم میزند. اوتولینی خود را نویسنده و روزنامهنگار و کارمند یک دفتر انتشاراتی معرفی میکند که بنا به جستوجوی نویسنده پیر چنین مؤسسهای در هیچ نقطهای از فرانسه وجود ندارد. اوتولینی میگوید که نام «ترستل» در رمان «تابستان سیاه» نویسنده آمده است و از او درباره این نام توضیحاتی میخواهد.
آنچه در رمان روشنکننده است این است که نویسنده کهنسال حتی علاقهای به داشتن و خواندن آن داستان کذایی خود ندارد و از به یاد آوردن چنین نامی در رمانش که سالها پیش آن را نوشته دچار کسالتی مفرط میشود. در ادامه رمان میخوانیم:
«هرگز، حتی در طول تابستانهای دوران جوانیاش، زندگی چنین عاری از اغتشاش به نظر نرسیده بود، آن طور که از آغاز آن تابستان بود. اما تابستان، همه چیز در آن حالت بیتکلیفی است-یک «فصل متافیزیک»- قبلا موریس کاوین، استاد فلسفهاش این را گفته بود. خنده دار است نام «کاوین» را به یاد میآورد و نمیدانست ترستل کیست.»
در ادامه رمان «برای اینکه در محله گم نشوی» اشخاص دیگری وارد داستان میشوند که باعث میشوند تصویرهایی در ذهن نویسنده، همزمان با مرور «اسناد»ی که توسط «شانتال گریپی» -دختر جوانی که روز اول در کافه همراه اوتولینی بود- رنگ بگیرد اما رمان را از ابهام خارج نمیکند. نویسنده پیر ملاقاتهایی با شانتال –که معلوم میشود نام اصلیاش را تغییر داده- دارد. آنچه برای خواننده روشنی بخش است این است که اوتولینی بر خلاف ادعایی که دارد و میخواهد مقالهای بنویسد و خودش دستی به قلم دارد، در نوعی ماجرای شبه جنایی به دنبال نام قاتلی است که حدود پنج دهه پیش احتمالاً مرتکب قتل شده است. خواننده رمان به کنایه در مییابد که او -بدون توجه به روحیات غریب فعلی نویسنده دل مُرده- لابد میخواهد از آن رماننویس به ته خط رسیده باجخواهی کند.
در واقع اوتولینی بیکاره همیشه نیازمند پول است. این رمان ملالانگیز بالاخره با القای بیتفاوتی نویسنده نسبت به مجموعه زندگی پایان مییابد و صرفاً بعضی خاطرات که به چند اسم بی اهمیت ختم میشود در ذهن او به ارتعاش در میآید. مخلص کلام، هیچ اتفاقی رماننویس پیر را از رخوت و احساس بیهودگی حاصل از گذراندن سالها ناکامی کتمان شده و انزوای خواسته و ناخواسته بیرون نمیکشد و به اصطلاح برای او که در ابتدای رمان زیر آفتاب و روی کاناپه خواب بوده به اصطلاح آب از آب تکان نمیخورد. گویا درونمایه رمان عبور از خواب به خواب است!
به نظر میرسد ترجمه رمان «برای اینکه در محله گم نشوی» با چشمپوشی از بی اعتنایی مترجم به سادهترین قواعد دستوری زبان فارسی، چند لغزش املایی، از جمله نوشتن «مشما» به جای واژه درست «مشمع» و چند کژتابی زبانی دیگر، کاری بوده است دشوار که البته باید اهل فن با تأمل دقیق بر متن اصلی در این باره نظر دهند. قدر مسلم «برای اینکه در محله گم نشوی» داستانی نیست که برای خواننده عام و حتی برای خوانندگان حرفهای ادبیات گیرایی داشته باشد. شاید مودیانو در این اثر خواسته به نوعی از انگارههای داستانهای جنایی بهره ببرد و در عین حال بنا به مد روز رمانی مثلاً پسامدرنیستی بنویسد اما داوری در این مورد که چهقدر در این کار موفق یا ناکام بوده، بر عهده خواننده فرهیخته و مخاطبان و منتقدان حقیقی و حرفهای ادبیات داستانی است.
رمان «برای اینکه در محله گم نشوی» در شمارگان هزار و 100 نسخه به قیمت 9 هزار تومان با ترجمه لیلا سبحانی بهار امسال(1394) از سوی نشر ثالث راهی بازار کتاب شده است.
نظر شما