آخرين جلسه كارگاهي «شناخت شعر معاصر از مشروطه تا امروز» در سال 93 برگزار شد
سهیل محمودي: عشقي در لالهزار با هزار مصيبت شبيه شكسپير شد/شاعران ما چيزي از غرب نميدانستند
سهيل محمودي گفت: شاعران ما در عصر مشروطه چيزي زيادي از تفكر و انديشه غرب نميدانستند. در واقع نخستين كتابي كه ما را با غرب آشنا كرد كتاب «سير حكمت در اروپا» نوشته محمدعلي فروغي است كه پس از قاجار نوشته و منتشر شده. شاعري كه بيش از همه با فرهنگ غرب آشنا شد شاعري فارسي زبان و غير ايراني به نام اقبال لاهوري بود.
وي افزود: البته اين را هم ميدانيم كه در ايران كسي با خواندن «كاپيتال» ماركس و مانيفستهاي انگلس ماركسيست نميشود. بلكه با خواندن «مادر» و «سه رفيق» ماكسيم گوركي ماركسيست ميشد. شاعران ما جز علامه اقبال نميدانستند كه كانت و هگل يعني چه. او آنها را ميفهميد و ديگران با يك لايه اوليه اين مطالب آشنا بودند. درست مانند همان شكلي كه سالها پيش ايرانيان با ديدن عكس يك دختر درباره او تصميم ميگرفتند كه با او ازدواج كنند يا نه!
شاعر «فصلي از عاشقانهها» ادامه داد: علايق اين شاعران به انديشههاي سوسياليستي و آنارشيستي همين قدر است. به طور مثال عشقي بيتي دارد كه خيلي سطحي است. تفكرات داروين در حوزه خلقت يكباره كره زمين و خلقت تدريجي و تبادل انواع و انتخاب اصلح كه در علوم مطرح ميشود در اين شعر خودش را نشان ميدهد. در واقع اينها همه فرضيه است و ماركسيستهاي جهان براي كوبيدن كليسا از آن به خوبي استفاده كردند و كليسا هم پايش را در يك كفش كرده بود كه خلقت انسان يكباره بوده است نه خلقت تدريجي.
محمودي يادآور شد: متفكران ارجمندي آمدند بگويند كه پذيرش خلقت تدريجي نافي سخنان قرآن كريم نيست. دكتر يدالله سحابي كتابي دارد به نام خلقت انسان كه اين مباحث به غايت فني را در آنجا مطرح كرده است. رشته او نيز زيستشناسي بود و بخش دوم كتاب نيز درباره زيستشناسي منطبق با قرآن است. مبانياي در تاريخ علم بايد سپري شود تا داروين آن فرضيه را بدهد. ماركسيستها اسم فلسفهشان را فلسفه علمي گذاشتند در حالي كه خود اين نامگذاري مساله دارد. علم مبتني بر متغيرهاست، در حالي كه فلسفه ميخواهد از قطعيت حرف بزند. در واقع چيزي به نام فلسفه علمي نميتوانيم داشته باشيم كه ماركسيستها درباره آن صحبت ميكنند.
اين شاعر توضيح داد: ميرزاده عشقي غزلي دارد كه يك بيتش اين است و ميگويد: «قصه آدم و حوا همه وهم است و دروغ/نسل ميمونم و افسانه بود از خاكم». من در همان زمان نوجواني كه اين شعر را ميخواندم به اين شعر ميخنديدم. در واقع اين برخوردي بسيار سطحي با فرضيهاي علمي است. البته عشقي از آنهاست كه دوست دارد به كائنات دهن كجي كند. او دوست دارد يك جورهايي اداي الحاديها را درآورد. از همين جا ميتوان وارد شخصيت عشقي شد، شاعري كه در همدان به دنيا آمده و 12 سال از مشروطيت بزرگتر است و آرام آرام وارد حوادث اجتماعي ميشود.
صاحب كتاب «اولين روز بهار» اضافه كرد: ما در تاريخ نكتهاي داريم كه مهم است و اسمش دولت در مهاجرت است. همزمان با جنگ جهاني اول تعدادي از ايران خارج ميشوند و ميگويند اگر حكومت ايران ساقط شد و انگليس و روس آن را ساقط كردند ما دولتي داشته باشيم كه تصميم بگيرد. البته آنها مخالف دولت وثوقالدوله و قوام و ديگران بودند. آنها از كرمانشاه به عثماني ميروند و بعد هم سر از استانبول درميآورند. يكي از اشخاص كابينه در سايه و در تبعيد سيدحسن مدرس است. اين كابينه كابينهاي در سايه است. آنها وقتي ميخواستند به عثماني بروند ميرزاده عشقي را هم با خودشان ميبرند. احتمالاً ميرزاده عشقي نكتههايي ابتدايي درباره ادبيات فرانسه ميدانست و زبان فرانسه بلد بود و نه ادبيات فرانسه. يعني چيزهايي در حدود اينكه به فرض به درد اين بخورد كه دو دست كت و شلوار در شانزهليزه بخرد!
اين پژوهشگر ادبيات معاصر و ادبيات كلاسيك يادآور شد: ميرزاده عشقي با اين گروه ميرود و فضاي عثماني را ميبيند. فضاي عثماني خيلي تأثيرگذار بوده. عثماني نيز در اين بين خيلي تأثيرگذار است. ما واژه مشروطيت و آرمانهاي آن را از عثماني گرفتيم و بعد در ايران آن را پياده كرديم. ميرزاده عشقي با بخشي از فكر جديد آشنا ميشود. البته او با لايهاي سطحي از آن فكر جديد آشنا ميشود نه عمق آن. عثمانيها هم با همين مباحث آشنا ميشوند اما با لايههايي زيرين. عشقي و عارف قزويني و حيدرخان عمواوغلي كه يك هفته درباره آن صحبت كرديم با لايهاي با اين آرمانها آشنا ميشوند.
محمودي گفت: ميرزاده عشقي تلاشي براي نوگرايي دارد و تلاشش صرفاً در ادبيات نيست و ميخواهد در سياست هم نوگرا باشد. به عكسهاي ميرزاده عشقي نگاه كنيد ببينيد كه او چهقدر دوست داشت شبيه به ويليام شكسپير باشد. او مطبوعهاي به نام روزنامه قرن بيستم منتشر ميكرد كه قيمتش ده شاهي بود. كاريكاتورها و چاپ و عكسها بسيار ابتدايي بود و همه حروف در هم و برهم بود. از عنوان روزنامه نيز مشخص است كه ميرزاده چهقدر دوست دارد نوگرا باشد. هواي نوجويي در اين جوان هست و آن موقع 21 يا 22 سال سن دارد. البته او پيش از اين نيز عشقينامه را در همدان منتشر ميكند كه در واقع چهار صفحه كوچك بود. او آن روزنامه را نيز با آقامنشي منتشر نميكرد در حالي كه همان زمان روزنامههايي با آقا منشي منتشر ميشد مثل روزنامه «شفق سرخ» علي دشتي.
وي اضافه كرد: روزنامه نوبهار نيز جزو روزنامههايي بود كه با آقا منشي منتشر ميشد. البته آنها از رانتهايي هم استفاده مي كردند اما ميرزاده عشقي رانتي نداشت كه از آن استفاده كند. او جواني يك لا قبا و رمانتيك بود. رمانتيك به اين معنا كه همانگونه كه گفتم عشقش اين است كه مثلاً شبيه به شكسپير باشد. مدل مو و مدل سبيل او شبيه به شاعر و نمايشنامهنويس انگليسي است. معلوم است كه او با هزار مصيبت اين عكس را در لالهزار گرفته است. بد نيست بگويم كه اميري فيروزكوهي كه از خانواده اشراف بود در مقدمه كتابش ميگويد وقتي بچه بودم كسي كه خادم ما بود سربينه حمام مرد چاقي را به ما نشان داد و گفت اين مرد را كه ميبينيد نسيم شمال است. يك بار هم با لَلهام به لالهزار رفتم تا در آنجا قدم بزنيم ديدم در يك كافه دو نفر نشستهاند و همه جوانها از پشت شيشه كافه به اين دو نفر نگاه مي كنند. يكيشان فينه عثماني و عبا و قباي خاصي تنش است. لَلهام گفت آن كه فينه سرش است عارف قزويني و آن فكل كراواتي ميرزاده عشقي است. براي جوانها عشقي بود كه ميرزاده عشقي را در لالهزار ببينند. اميري فيروزكوهي كه من افتخار داشتم مدتي در حضور ايشان باشم در كودكي ميرزاده عشقي و عارف قزوني را ديده بود.
آخرين جلسه كارگاهي «شناخت شعر معاصر از مشروطه تا امروز» در سال 93 با تدريس استاد سهيل محمودي عصر امروز در سالن فرهنگ مركز همايشهاي كتابخانه ملي برگزار شد.
نظر شما