فیروز زنوزي جلالي: زندگی غولهای بزرگ ادبیات جهان سرشار از آموزههای مفید است/ نویسنده باید به درون و بیرونش توجه کند
فیروز زنوزي جلالي در کارگاه داستان نویسی گفت: زندگی غولهای بزرگ ادبیات جهان مانند داستایوفسکی یا تولستوی واقعا حیرتانگیز است و میتوان با مطالعه زندگی آنها آموزههای زیادی را فراگرفت. آنها توانستند تجربیات خود را به گونهای به مخاطب منتقل کنند که قابل لمس و باورپذیر باشد.
زنوزي جلالي در ابتدای این کارگاه به نویسندگان بزرگ جهان مانند داستایوفسکی اشاره کرد و گفت: داستایوفسکی یکی از نویسندگان بزرگ جهان است که جنبه روانشناختی کارش در جهان بسیار ممتاز است. بسیاری از افرادی که قطبهای روانشناختی و روانشناسی در دنیا هستند مانند نیچه، مبنای کارشان داستایوفسکی بوده است. این مساله بیانگر این مطلب است که یک نویسنده تا کجا میتواند قوی و تاثیرگذار باشد.
وی تصریح کرد: داستایوفسکی از نویسندگانی بود که روزگار شوربختی داشت. به عنوان مثال او دارای بیماریای بود که مرتب بیهوش میشد یا اینکه در بخشی از زندگیاش تا مرحله اعدام پیش رفت. این نویسنده زندگی بسیار جالبی داشته است. او در افراط در قمار تا جایی پیش میرود که کفشهای همسرش را به امانت میگذارد.
زنوزی جلالی گفت: نکته مهم درباره این نویسنده این است که او درباره خودش و تجربیاتش مینویسد. به عنوان مثال رمان «قمارباز» که ازجمله آثار موفق او محسوب میشود در واقع به گونهای براساس تجربیات خود داستایوفسکی است.
وی افزود: ازجمله موارد مهمی که در نوشتن داستان باید در نظر گرفته شود این است که باید یک موضوع مرکزی خاص برای داستان انتخاب شود و از پرداختن همزمان به چند موضوع جداگانه خودداری شود.
وی ادامه داد: داستایوفسکی فردی درونگرا بود و بهرغم اینکه زندگی بدی داشت اما بالاخره در سالهای پایانی زندگیاش خوشبخت شد و با دختر خوب و جوانی ازدواج کرد. درحالی که تولستوی که یکی دیگر از نویسندگان بزرگ ادبیات جهان است با وجود اینکه در ابتدا بسیار ثروتمند و فردی برونگرا بود در پایان به بدبختی رسید. یکی از مشکلات عمده تولستوی با همسرش بود و در نهایت هم از دست همسرش فرار کرد و در بدبختی مرد.
زنوزی جلالی گفت: زندگی این دو غول بزرگ ادبیات جهان واقعا حیرتانگیز است. ما میتوانیم با مطالعه زندگی آنها آموزههای فراوانی را یاد بگیریم. نویسنده باید بتواند تجربیات خود را به گونهای به مخاطب منتقل کند که برایش قابل لمس و باورپذیر باشد و به خواندن ادامه داستان علاقهمند شود.
وی افزود: یک نویسنده باید به محیط اطرافش توجه زیادی داشته باشد. اتفاقاتی که در اطراف و درون ما رخ میدهند دستمایههای مناسبی برای داستانها هستد که میتوان به خوبی از آنها بهرهمند شد.
وی ادامه داد: به عنوان مثال روزنامه حوادث پر از موضوعات و ماجراهایی است که میتواند سوژههای مناسبی را در اختیار افرادی که به نوشتن داستان علاقه دارند بگذارد. نویسنده خوب نویسندهای است که از چشمانداز شخصیتهایش به جهان نگاه کند و خود را بجای روای داستانش بگذارد. مثلا اگر راوی داستان یک کودک است باید خودش را تا سن او پایین بیاورد.
زنوزی جلالی اظهار کرد: باید در شروع داستان نظم چیزی به هم بخورد. از اینجا داستان شروع میشود. نباید با مقدمههای طولانی مخاطب را خسته کرد. نویسنده باید با بیان جزئیات در متن داستان به گونهای رفتار کند که اتفاقات و ماجراها برای مخاطب واقعی به نظر برسد و بتواند با داستان ارتباط برقرار کند و اتفاقات را حس کند.
وی ادامه داد: وقتی میخواهد اتفاقی در داستان بیافتد این لحظه همان لحظه اصلی و گرانیگاه داستان است. در این لحظه نبض زمان میایستد و نویسنده باید در آن لحظه شروع به جزئی پردازی و بیان جزئیات کند.
نظر شما