گزارش «ایبنا» از نشست نقد و بررسی کتاب «ساختن تاریخ»
نوذری: کالینیکوس در نگارش «ساختن تاریخ» اهداف سیاسی را دنبال میکند/ گرایلی با وجدان کتاب را ترجمه کرده است
حسینعلی نوذری در نقد کتاب «ساختن تاریخ» گفت: نویسنده در نگارش کتاب اهداف سیاسی را دنبال میکند ؛ این که نظام سرمایهداری به طور تمام و کمال به عنوان بنیان نظری پروژه سیاسی تحول اجتماعی است. بر همین مبنا در کتاب به فشارهای سیاسی و نظامی ایالات متحده در زمان حاکمیت جورج دبلیو بوش برای تقویت و تحکیم هژمونی جهانی سرمایهداری اشاره شده است.
عنوان پیشگفتار یک عنوان نامانوس و غریبی است
نوذری با توضیحی درباره عنوان کتاب سخنانش را آغاز کرد و گفت: کتاب برخلاف عنوان آن به معنای تاریخ (History) نیست که انتظار داشته باشیم راوی به تاریخ و شیوههای تاریخنگاری بپردازد. اینجا مفهوم ساختن تاریخ در واقع به یکی از مسائل اساسی و دیرینه در حوزه نظریه اجتماعی اشاره میکند. یک بخش نظریه اجتماعی به جامعهشناسی و یک سر آن به رشتههای همتراز آن مربوط میشود. بنابراین این کتاب و حتی سایر آثار کالینیکوس سرشت و ماهیت بین رشتهای دارند.
وی با اشاره به هدف نویسنده در نگارش کتاب عنوان کرد: به نظر بنده نویسنده در نگارش کتاب اهداف سیاسی را دنبال میکند و آن ربط نظام سرمایهداری به طور تمام و کمال به عنوان بنیان نظری پروژه سیاسی تحول اجتماعی است و بر همین مبنا در کتاب به فشارهای سیاسی و نظامی ایالات متحده در زمان حاکمیت جورج دبلیو بوش در راستای تقویت و تحکیم هژمونی جهانی سرمایهداری که پیش گرفت، اشاره شده است.
این استاد گروه سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اظهار کرد: تفاوتی که متن ترجمه شده با متن اصلی کتاب (به زبان انگلیسی) دارد، این است که در متن ترجمه شده عناوین فهرست مطالب، عناوین فرعی و سوتیترها خلاصه شده در حالی که فهرست کتاب به زبان انگلیسی بسیار مفصل و دقیق است.
نوذری با اشاره به پیشگفتار مترجم بیان کرد: در کتاب مترجم متنی را به عنوان پیشگفتار گنجانده که با توجه به مفهوم پیشگفتار، سخن یا متن دیگری از مترجم نمیبینیم که این مقدمه، سرسخن یا درآمد آن باشد. بنابراین انتخاب عنوان پیشگفتار یک عنوان نامانوس و غریبی است، زیرا مترجم گفتار دیگری ندارد و باقی سخن در مقدمه و ویراست دوم از آن نویسنده کتاب است.
وی درباره انگیزه نویسنده در نگارش کتاب «ساختن تاریخ» افزود: زمینه یا آن چیزی که جدا از مباحث نظری سبب نگارش این کتاب شد، به تعبیر نویسنده جریان اعتصاب معدنکاران و نقش دولت مارگارت تاچر در شکستن آن است که در واقع نشانه پایان نوع خاص جنبش کارگری کلاسیک است که برمبنای حضور احزاب سیاسی، فعالیت اساسی و طلیعه ظهور جنبشهای اجتماعی جدید است که نویسنده بعدا اشاره میکند پیروزی که بسیار در بوق و کرنا دمیده شد و ظهور و برآمدن سرمایهداری نئولیبرال را نوید میداد، همین شکست جنبش کارگری سالهای دهه 1980.م بود و این فعالیتها به ظن کالینیکوس پدیدهای را با عنوان نوزایی یا رنسانس مارکسیسم یا نظریه مارکسیستی طرح میکند که در واقع با کتابهای «فورمارکس» آلتوسریها و کتاب مهم و تاثیرگذار «نظریه تاریخ کارل مارکس» اثر جرالد ال کوهن در 1978 شروع میشود و این کتابها بیانگر دغدغه فلسفی مشابهی درباره گفتمان مارکس در کتاب «فرمانده» بوده است.
این نظریهپرداز اظهار کرد: همچنین ظهور نوعی مارکسیست تحلیلی (در واقع مارکسیسم اساسا خود یک جریان فلسفی واقعی است و هیچ غرابتی با فلسفه تحلیلی به معنای رایج و آکادمیک کلمه، یعنی جریانی که تحت سیطره پوزیتیویست باشد، ندارد) غرابتی با فلسفه تحلیلی ندارد و یکی از نخستین نقدهایی که به رویکرد فلسفه تحلیلی و به ویژه ابزار روششناسی و فلسفه علم منطبق با آن (یعنی به فلسفه پوزیتیویستی) وارد شده از سوی مارکس و سپس مارکسیستها است. در واقع آگوست کنت آن طرح فلسفه پوزیتیویستی را در سال 1870 پیریزی کرده و پستهایی درباره این فلسفه در دهه 1780 مطرح کرده است.
نوذری با اشاره به نقدهای وارده بر فلسفه تحلیلی عنوان کرد: در این زمان نظریه مارکس هنوز از این توانمندی و قابلیتهای عقلانی و نیز فیزیکال برخودار است که پاسخهای اساسی را مطرح کند و بعد مارکسیستهای دیگری مانند لنین نقد قطوری نوشتند که در اوایل انقلاب در ایران ترجمه شد که در واقع میتوان گفت جدیترین نقد را بر فلسفه تحلیلی و رویکرد پوزیتیوی بعد از مارکس به کتاب معروف و بسیار مهم لنین برمیگردد.
وی ادامه داد: مارکسیسم تحلیلی در سالهای دهه 1870 واکنشی بود که در برابر کتاب جرالد کوهن مطرح شد، به گمان من بیشتر بیانگر تاثیرپذیری جریانهای مارکسیست در درون گفتمان نظریه اجتماعی بریتانیایی است که در آن عرصه قلم میزنند به طوری که حتی رویکرد کالینیکوس را نیز به هیچ وجه جزو مارکسیست تحلیلی نمیدانم که در اینجا به آن نقدهایی هم وارد میکنم.
این استاد گروه سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بیان کرد: مارکسیست تحلیلی با سابقهای که به آن اشاره شد بیشتر بر مبنای الگوی پیشنهادی جان توسر و جان رومر عمدتا بر مبنای چارچوب رویکرد روششناسی غربگرایی است و فلسفه رویکردهای تحلیلی درست مانند فلسفه تحلیلی تاریخ عمل میکند اما من قابلیتهای برساخته از روی ساختارها را نمیپذیرم و به اصطلاح قابلیتهای از این دست را نئولوژی تلقی میکنم.
مترجم بر سیر و فرایند موضوع کتاب اشراف داشته است
معصومبیگی با اشاره به ویژگیهای کالینیکوس گفت: بنده به دو دلیل سراغ ترجمه آثار این نویسنده رفتهام؛ نخست به سبب اینکه تنگنظریهای معمول افراد حزبی در وی نفوذ نکرده و دیگر اینکه کالینیکوس انسان پرکاری است و در همه جا حضور دارد و در اکثر نظریهها و تئوریها پژوهش میکند. این ویژگیها موجب شد که بنده ترجمه کتاب «مارکسیسم فلسفه» کالینیکوس را انجام دهم. کتابی که پس از نشر و ترجمه، نویسنده درباره آن گفت: «دیگر این کتاب را نمیپسندم و اکنون بسیار به کتاب «ساختن تاریخ» علاقهمند هستم.»
وی ادامه داد: نگاهی به کتاب حاکی از آن است که کتاب «ساختن تاریخ» کتابی با نثر دشوار و کمیابی است و مانند سایر کتابهای وی نه به دنبال فلسفه قارهای بلکه درصدد تفهیم فلسفه تحلیلی است.
این مترجم با اشاره به تفکر و تعهد نویسنده اظهار کرد: اساس این کتاب در واقع بر پایه درآمیختن مارکسیسم با فلسفه تحلیلی است و نویسنده به این تفکر تعهد صددرصد دارد و در کتابش در حوزه نقد منابع سراغ بزرگترین متفکران این حوزه رفته و به تحلیل آراء و نظریههای جدی آنها پرداخته است.
معصومبیگی درباره رنگ و طرح جلد کتاب بیان کرد: نخست اینکه طرح جلد کتاب وحشتناک است و تناسبی با موضوع کتاب ندارد و از طرفی رنگ آبی سرد برای کتابی که به ستیز انسان برای دریافت حقوقش پرداخته، رنگ چندان دلنوازی نیست. در حالی که رنگ جلد کتاب اصلی(به زبان انگلیسی) رنگ سبز گرمی است که انسان را به خواندن آن فرا میخواند. نمیدانم به چه سبب این رنگ زننده برای کتاب انتخاب شده، رنگی که مخاطب را فراری میدهد. به نظرم باید برای جلد کتاب رنگی انتخاب شود که خواننده را به سوی مطالعه و ورق زدن این کتاب دشوار و سنگین بکشاند.
وی با اشاره به کم غلط بودن ترجمه کتاب افزود: «ساختن تاریخ» کتابی است که به دلیل شرایط نویسنده (کالینیکوس از پدری یونانی و مادری انگلیسی در زیمبابوه متولد شد) برای استفاده از زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم دارای نثر سنگینی است و همچنین مباحث بسیار پیچیدهای دارد که درباره بسیاری از مباحث آن منبع فارسی وجود ندارد. با وجود این مترجم با همه این دشواریها کتاب را با کمترین غلط ترجمه کرده است.
این منتقد عنوان کرد: مترجم به سیر و فرآیند موضوع کتاب اشراف داشته و علایم سجاوندی را نیز به درستی استفاده کرده است. با وجود شتابهایی که امروز در ترجمه آثار در ایران رخ میدهد و مترجمان با عجله به ترجمه کتابها میپردازند، اما گرایلی در ترجمه این کتاب با وجدان عمل کرده و از آنچه از متن ترجمه شده، پیداست با تعهد علمی و حرفهای این کتاب را ترجمه و به ناشر سپرده است.
معصومبیگی با انتقاد از اختصارگرایی مترجم اظهار کرد: در ترجمهای که گرایلی انجام داده یکی از معایب آن استفاده از حروف اختصاری برای برخی اصطلاحات کتاب است برای نمونه اصطلاح فردگرایی روششناسی را (ف.ر) آورده که بنده با آن مخالف هستم به این دلیل که کتابی که موضوع دشواری دارد را نباید با این اختصارگرایی پیچیدهتر کرد.
وی درباره ترجمه کتاب «ساختن تاریخ» به عنوان نخستین کار ترجمه گرایلی گفت: مترجم در این کتاب با وجدان تمام کار کرده و با اینکه این کتاب نخستین اثری است که ترجمه کرده در توضیحات ضروری به افاضه کلام و خودنمایی نپرداخته و معادلها، عبارات کتاب را بسیار درست و بجا گزینش کرده است.
مترجم در شکلگیری اندیشه در جامعه نقش مهمی را ایفا میکند
رحمانیان در بخش دیگری از این نشست با اشاره به تسلط مترجم بر متن و موضوع کتاب گفت: باید از مترجم به دلیل تسلط بر متن سنگین و دشوار کتاب تمجید و سپاسگزاری کرد. بنده به عنوان خواننده، سالهاست با چنین متنهایی سروکار دارم، متن این کتاب را یک متن سنگین و ثقیل میدانم. بنابراین جرات و دقت بسیاری نیاز است که فردی سراغ ترجمه آن برود که انصافا مترجم به خوبی از عهده پیاده کردن آن و تفهیم مفهوم به خواننده برآمده است.
وی درباره صرف زمان و حوصله بسیار در ترجمه متون تاریخ فلسفه افزود: مترجمی که وارد این حیطه میشود باید به این نوع متنها علاقهمند باشد تا بتواند با برقراری ارتباط علاقهمندانه با متن اصلی به برگردان آن به زبان فارسی موفق عمل کند و علاوه بر آن مفاهیم فلسفه تاریخ را به خوبی به مخاطب انتقال دهد. به این ترتیب نقش ارتباط علاقهمندانه و آشنایی با مفاهیم و اصطلاحات در این حوزه در ترجمه متون فلسفه تاریخ بسیار مهم است.
دانشیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران اظهار کرد: متنهای فلسفه تاریخ به اندازهای دشوار و سنگین است که گاه یک مترجم ممکن است پس از ترجمه 40 صفحه نخست یک کتاب از ادامه آن بازبماند و آن را رها کند یا حتی در صورت ادامه و تکمیل آن نتواند مفاهیم و اصطلاحات را به درستی انتقال دهد کما اینکه امروز در کشور ما در حوزه علوم انسانی چنین ترجمههای نارسا و آشفته بسیار فراوان است.
رحمانیان درباره زبان آشفته بیشتر ترجمههای متون مربوط به حوزه علوم انسانی بیان کرد: ترجمه متون فلسفه تاریخ علاوه بر داشتن ویژگیهای خاصی مانند حوصله، صبر و تسلط بر مفاهیم در این حوزه از درآمد چندانی برخوردار نیست و مترجم باید به این حوزه علاقهمند باشد تا با سپری کردن زمان طولانی در ترجمه کردن این نوع متنها موفق شود و سربلند بیرون بیاید، ترجمههایی که درآمد، نام و عنوان چندانی نیز نصیب مترجم خود نمیکند. با این وجود زبان مسلط و گره خوردن مترجم با متن به تولید یک ترجمه منظم، یکدست و انتقال درست معنا و مفاهیم آن کمک میکند، زیرا یک ذهن آشفته و ناآشنا به مفاهیم، زبان آشفتهای را نیز در ترجمه به دنبال خواهد داشت.
وی افزود: جامعهای که زبانش آشفته است مفاهیم را درست درک نمیکند و درنمییابد. بنابراین جامعهای با چنین زبانی نمیتواند تفکر درست داشته باشد و دچار آشفتگی در اندیشه میشود. بسیاری از مفاهیم و نظریههایی را در که حوزه علوم انسانی مطرح شده، در قالب و معنای واقعی جامعه ما تولید نشدند، بلکه در جامعههای دیگر شکل گرفتند که با ترجمه به ما منتقل شدند و ما پس از دریافت آنها برای دستیابی نزدیکتر از این دایره معانی و اصطلاحات درباره آنها بحث و گفتوگو میکنیم. اینجاست که متوجه اهمیت کار مترجم میشویم.
این دانشیار گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران با اشاره به برخی جملات متن کتاب «ساختن تاریخ» عنوان کرد: کالینیکوس در این کتاب به دو گانه سوژه، ابژه، فاعل شناسا، موضوع مورد شناسایی، شکاف بین انسان و طبیعت و فلسفه اخلاق به ریشههای آنها در یونان باستان اشاره میکند، نویسنده در فرازهایی از کتاب نتیجهای را که کسب کرده، در چند جمله بیان کرده است. از جمله در پایان فصل نخست در صفحه 110 مینویسد: «دغدغه من در این کتاب ارائه تبیین تعبیری مارکسیستی از عاملیت است که به ورطه غربگرایی روش شناختی نرفتم.»
رحمانیان ادامه داد: در صفحات آغازین کتاب نویسنده باز هم با اشاره به دغدغههایش عنوان میکند: «من در این کتاب با مارکسیست تحلیلی و به ویژه مارکسیست انتخابی یا گزینش عقلانی درگیر شدم.» بنابراین با توجه به مراجعه به متن کتاب درگیری عمده نویسنده در این اثر مارکسیست تحلیلی است. به نظرم اگر کسی بخواهد در پیوند با مارکسیست تحلیلی کتابی نقادانه و خوب را مطالعه کند، این کتاب بسیار موثر و خواندنی است و نویسنده احاطهای شگرف و شگفتی بر موضوع دارد. خواننده در این کتاب با انبوهی از رویکردها، ملاحظات و اشخاصی روبهروست که نویسنده آنها را برای لمس موضوع مورد نظرش مطرح کرده است.
نظر شما