آنچه در این مجموعه، بیش از آثار دیگر این شاعر به چشم میخورد، نوعی مرگ اندیشی در کنار تاکید بر ارائه تصویری منحصربهفرد از جامعه است. تصویری که نه حاوی نگاهی منفی است و نه تأیید همه جانبه شاعر را به دنبال دارد. سپانلو در این شعرها تلاش کرده علاوه بر برداشتن قدمی دیگر در راه شناخت بیشتر جهان شعر مدرن، به نوعی مدارا با زندگی و واگویه های تنهایی بشر امروز هم نگاهی داشته باشد.
لذتبخشی شعرهای این مجموعه بیشتر ریشه درتفکری عمیق و شاعرانه دارد، تفکری که هیچ چیز این عالم را سیاه یا سفید نمیبیند و برای هرکس با هر شیوه زندگی حقی قائل است. علاوه بر این حس روایتگری شاعر، گاه خواننده را به تصاویری داستانی دعوت میکند، تصاویری زنده که روایت کننده نوعی زندگی در جایی از این کره خاکی هستند: «سربازان/ در صفوف مرتب/ از تاریکی بیرون میآیند/ چکمه های برق انداخته افسران با آنها/ ترفیع گرفتهاند، خودگرفته، خودخوانده/ با این دعا که برگزیدهاند/ همه چیز درجای خود، فقط یک اشتباه/ چکمهها را، نه به پا، به گردن آویختهاند/ مانند حمایلی بالای قمقمه آب و نارنجک جنگی/ و اشتباه در صفوف مرتب. از تاریکی ظاهر میشود/ همپای سرود پادگان پا میکوبند:/ محبوبم/نارنجک تاخیری/ یک بوسه ببخش/ تا فراموش کنیم.»
این شیوه سرودن شعر را که خواننده را علاوه بر لذت بردن از عناصر شعر مدرن، با نوعی داستان گویی شاعرانه هم آشنا میکند میتوان در اغلب آثار سپانلو یافت اما قدرت و اصالت این رویکرد در مجموعه حاضر بسیار پررنگ تر از گذشته است: «لحظه های متزلزل/ ایستگاهی در نیمه شب/ فریادها/ طعمی از خاک نرم/ سوزان در گلو، در کلمه/ وضعیت پنج یا بغرنج/ آیینه بالای رف، کج/ عینک یادگاری پدر، اخمو/ دیوار همسایه غایب/ آیا صبح وجود ندارد/ چون خروس نخواند، دلیل نیست/ یک لحظه بعد پشت سرم/ اتاق خواب هم محو شد/ عجب قطاری زوزه کشید/ دود از گوش های کشور بیرون میزند.»
رویارویی انسانها با هر نژاد و ملیتی برای شاعر یک اتفاق شاعرانه است. او انسان را در محدوده ای خاص از جغرافیای هستی تعریف نمیکند بلکه هرقیافه و هر صورتک ظاهری چهره را وجهی رازناک از حیات میپندارد و وظیفه خود میداند که برای هر کدام از آنها سهمی از کلمه قائل شود:«سه قیافه، سه صورتک/ یکی دلبر گران قیمت/ دیگری مادر جلب خوش برخورد/ آخری انقلابی مدهوش/ نفر چهارم کس ندانست حرفهاش چه بود/ بر اثر مرضی که در جهان بی شمار میگیرند/ مثل دومی تصمیم گرفت به آزادی برسد/دختر بی آتیه که به محض تولد/ برای ازدواج نام نویسی کرده بود/ از بیم خواستگاری جلب/ شهر را ترک کرد/ و انقلابی با یک پنگوئن روی هم ریخت/ برای همیشه در ازمیر ماند/ غروبها در اسکله پشت به دریا میکرد/ تا میل سفر نکند/ و دلبر به مهمانی عشقهای قدیمی رفت/ همه پیز قدیمی / دیگر حال و آینده برای او وجود نداشت»
مجموعه شعر «زمستان بلاتکلیف ما» با شمارگان دو هزار نسخه و قیمت پنج هزار تومان از سوی انتشارات چشمه منتشر شده است.
نظر شما