سه‌شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۲
یک گام تا انفجار نور/ لغو کودتای نظامی 21 بهمن در خاطرات انقلابیون

21 بهمن‌ماه 57 روزی پر از اضطراب و دلهره برای انقلاب اسلامی ایران بود. در کتاب‌های مختلف این رویداد تاریخی به تصویر کشیده شده است اما در این میان خاطرات بیشتر انقلابیون ماجرای لغو حکومت نظامی و حوادث پس از آن را دربرمی‌گیرد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- بیست و یکم بهمن‌ماه 57 یادآور خاطرات بسیاری است؛ دستیابی مردم به اسلحه‌خانه نیروی هوایی و شدت یافتن درگیری مسلحانه مردم و نظامیان، انتشار متن فتوای امام مبنی بر باطل بودن قسم وفاداری ارتشیان به شاه، اعلام منع عبور و مرور از ساعت 4 بعدازظهر، لغو حکومت نظامی از سوی امام خمینی و پیوستن نیروی دریایی و هوایی به مردم. در این میان اما خاطرات بیشتر انقلابیون ماجرای لغو حکومت نظامی و حوادث پس از آن را دربرمی‌گیرد. ایبنا با نگاهی به این آثار خاطرات این روز را مرور می‌کند.
 
کتاب خاطرات «دکتر حسن روحانی»

درگیری‌های روز قبل از پیروزی به روایت رئیس‌جمهوری ایران

 دکتر حسن روحانی، رئیس‌جمهوری ایران درباره خاطرات بیست و یکم بهمن‌ماه می‌نویسد: «امروز شنبه (1357/11/21) خبرگزاری‌ها اعلام کردند که جنگ خونینی بین لشکر گارد و نیروی هوایی درگرفته است. با تهران تماس گرفتم، این خبر را تایید می‌کنند. خیابان تهران‌نو (خیابان دماوند) و خیابان فرح‌آباد (خیابان پیروزی) مرکز درگیری‌ها و تحرکات است. بسیاری از مردم مسلح شده‌اند و به یاری همافران و درجه‌داران نیروی هوایی شتافته‌اند.» (خاطرات دکتر حسن روحانی، جلد اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 527)

خاطرات آیت‌الله رفسنجانی در کتاب «انقلاب و پیروزی»

فرمان امام خمینی یک ودیعه آسمانی بود
 
در میان خاطرات انقلابیون از روز بیست و یکم بهمن 57، خاطرات علی‌اکبر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی اطلاعات بیشتری از این روز تاریخی را در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد؛ اطلاعاتی که در کمتر کتابی به آن اشاره شده است.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درباره حوادث روز بیست و یکم بهمن 57 می‌نویسد: «روز 21 بهمن 1357، واقعا برای ملت ایران روز سرنوشت‌سازی بود. ما تقریبا مطمئن بودیم که رژیم پس از ناکامی در مذاکرات، قصد انجام کاری را دارد؛ کاری که آتش آن با یک اتفاق به ظاهر ساده، ‌شعله‌ور شد.»

رفسنجانی اوضاع متشنج آن روز را این‌چنین توصیف می‌کند: «رژیم در حال فروپاشی بود. آنها می‌دیدند که فرصت چندانی ندارند و باید تصمیم نهایی را بگیرند. ما تحلیلمان اینگونه بودکه به همین روش هم اگر یک ماه نهضت ادامه پیدا کند، رژیم دیگر هیچ چیزی نخواهد داشت. شاید اگر آنها اعلام حکومت نظامی نمی‌کردند، سیر حوادث صورت دیگری به خود می‌گرفت. از مدت‌ها قبل یک بحث جدی در رژیم وجود داشت؛ یک عده طرفدار خشونت بودند و می‌گفتند: «برای چه صبر می‌کنیم، با یک کشتار وسیع برای مدت طولانی راحت می‌شویم‌»، گاهی تعبیر شده بود که همه تهران را خراب می‌کنیم و سلطنت را نجات می‌دهیم و بعد پایتخت بهتری می‌سازیم. صحبت از بمباران وسیع تهران و قتل عام مردم در خیابان‌ها بود. ولی با توجه به تزلزلی که در ارتش ایجاد شده بود، در تصمیم‌گیری ناموفق بودند و کج‌دار و مریز رفتار می‌کردند.»

وی در ادامه به ماجرای حکومت نظامی و فرمان امام مبنی بر لغو آن اشاره می‌کند و با بیان این‌که این فرمان امام یک ودیعه آسمانی بود، می‌نویسد: «این فرمان امام یک ودیعه آسمانی بود. در آن لحظه این تصمیم بسیار مهم و سرنوشت‌ساز بود و باید آن را اوج حرکت و تصمیمات مهم امام در راه هدایت انقلاب دانست؛ اگر مردم به خانه‌ها می‌رفتند، قطعا نیروهای مسلح خیابان‌ها را اشغال می‌کردند و بر اوضاع مسلط می‌شدند و خیلی زود هم می‌توانستند به مرکزیت انقلاب و مردم ضربه بزنند. البته مطمئن بودیم که سرانجام با حرکت‌های انقلابی مردم و نیروهای مسلح وفادار به انقلاب، انقلاب پیروز می‌شود ولی با هزینه‌ای سنگین. ما پیش از این، خطر یک برخورد سخت نظامی را پیش‌بینی می‌کردیم؛ هرچند کسانی از جمع ما عقیده داشتند، نهایتا ارتش درگیر نمی‌شود یا مثلا آمریکایی‌ها به آن نحو آشکار دخالت نمی‌کنند، ولی به هر حال احتمال درگیری را می‌دادیم.» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سال‌های 1357 و 1358 علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، به اهتمام عباس بشیری، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1383، صص 182-185)


 
آب سردی که آتش توطئه کودتا را خاموش کرد

وی سپس به ماجرای کودتایی که با همکاری آمریکا به جریان افتاده بود اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما از طریق نیروهای نظامی طرفدار انقلاب که در میان رده‌های بالای ارتش نفوذ کرده بودند، مطلع شده بودیم که با هدایت و هم‌فکری ژنرال هایزر آمریکایی و با حضور برخی فرماندهان ارتش، از جمله بدره‌ای و حبیب‌اللهی، فرماندهان نیروی زمینی و دریایی رژیم، «گروه کودتا» تشکیل شده است. این گروه که با جلب‌نظر شاه و چراغ‌سبز آمریکا، خود را برای کودتا آماده می‌کرد، ستاد کار خود را در لویزان مستقر کرده بود و به‌نظر می‌رسید که عملیات خود را هم از چشم فرماندهان دیگر پنهان کرده باشند.»

وی ادامه می‌دهد: «از کارهای برنامه‌ریزی شده این گروه اعلان حکومت نظامی و کاهش ساعت رفت و آمد مردم بود تا با استفاده از موقعیت فراهم شده تانکها و نیروهای نظامی گارد شاهنشاهی در خیابان‌‌های تهران مستقر شده و به مدرسه علوی حمله کنند و نیروهای نظامی نیز مراکز مهم و حساس را به اشغال درآورند و این در حالی بود که از طرف ما مذاکره با بختیار و برخی از فرماندهان ارتش برای حل و فصل مسالمت‌آمیز انتقال قدرت، در جریان بود. در این لحظات بحرانی، فرمان سرنوشت‌ساز امام به مردم که در آن بر بی‌اعتباری اعلامیه حکومت نظامی تاکید نمودند و به مقامات ارتشی اخطار کردند که اگر دست از برادرکشی برندارند، تصمیم آخر خود را به امید خدا می‌گیرند، آب سردی بر آتش توطئه کودتا بود، زیرا که این تدبیر امام باعث ترس و تزلزل در میان آنها شد و آنها را مات و مایوس کرد.» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سال‌های 1357 و 1358 علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 186)

 کتاب خاطرات «حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق‌نوری»

روایت قطار فشنگ‌ها و صورت‌های باروتی!

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق‌نوری درباره حوادث روز بیست و یکم بهمن‌ماه می‌نویسد: «روز 21 بهمن ساعت چهار بعداز ظهر حکومت نظامی اعلام شد. حضرت امام هم دستور لغو دادند. آقای چهپور که از بستگان مرحوم طالقانی است گفت: مرحوم طالقانی از اینکه امام دستور لغو حکومت نظامی را داده خیلی مضطرب و وحشت‌زده شده بود و به امام تلفن زد و گفت که اگر لغو حکومت نظامی بشود، تهران حمام خون می‌شود و امام هم فرموده بود هیچ اتفاقی نمی‌افتد. آقای طالقانی گفته بود یا من بعد از یک عمر سیاست چیزی نمی‌فهمم یا این سید با عالم دیگری ارتباط دارد. خلاصه‌اش می‌خواست بگوید طبق معادلات عادی اگر لغو حکومت نظامی بشود، تهران حمام خون می‌شود. اینکه امام این‌طور بی‌اعتنا می‌گوید هیچ طوری نمی‌شود حتما ارتباط با یک عالم دیگری دارد و سرانجام وقتی امام دستور لغو حکومت نظامی را صادر کرد درست مثل فتوای میرزای شیرازی درباره تحریم تنباکو، امام گویا یک‌بار دیگر آمده است، رهبری کرده و رفته و این دومین‌بار است که آمده رهبری می‌کند؛ چون مسلط به اوضاع بود.»

وی در بخش دیگری از خاطرات خود حال و هوای روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را این چنین توصیف می‌کند: «ما در مدرسه بودیم که صدای تیر و تفنگ به گوش می‌رسید. پسرم، آقا مصطفی که مدتی هم مکبر نماز امام بود، در آن شب همراهم بود. وقتی جوان‌ها به مدرسه می‌آمدند قطار فشنگ و یوزی و ژ3 در دست آنها بود. سر و صورت‌ها بوی دود و باروت می‌داد. بعد با تلفن و بی‌سیم یکی یکی خبر سقوط کلانتری‌ها را می‌دادند. کلانتری ده در اطراف میدان شهدا و کلانتری 14 در سمت شهباز، خیلی مقاومت کرده بودند. شب پر خاطره و پرهیجانی بود تا صبح بیدار بودیم و سقوط پادگان جی و پادگان لاهوتی نیز در همین شب بود.» (خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق نوری، جلد اول، تدوین: مرتضی میردار، تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، صص 190-192)

کتاب «خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی»

نگرانی آیت‌الله طالقانی از لغو حکومت نظامی

آیت‌الله مهدوی‌کنی نیز در خاطرات خود به نگرانی آیت‌الله طالقانی از لغو حکومت نظامی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در شب پیروزی انقلاب از سوی بختیار حکومت نظامی اعلام شد که امام فرموده بودند مردم باید بیرون بیایند. من اجمالا آن روزها شنیدم که آیت‌الله طالقانی و دیگران از حضور مردم در خیابان‌ها اظهار نگرانی می‌کردند که مردم کشته می‌شوند، ولی امام جدی ایستادند و گفتند: مردم باید در خیابان‌ها بمانند و این دستور، توطئه ارتش را خنثی کرد. اما اینکه می‌گویند آقای طالقانی به امام تلفن کرده و از ایشان خواسته بود که مردم در خیابان‌ها نمانند و بعد امام گفته باشند که اگر دستور باشد چه می‌گویید! بنده کلمه دستور را یادم نیست. ممکن است اینگونه باشد، ولی من اطلاعی ندارم.» (خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین: غلامرضا خواجه سروی، تهران:مرکز اسناد انقلاب اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 198)
 
کتاب «خاطرات محمد هاشمی»

21 بهمن، روز اوج درگیری‌ها
 
محمد هاشمی در خاطرات خود درباره درگیری‌های روز 21 بهمن می‌نویسد: «در این روز درگیری به اوج رسید و پادگان‌ها، زندان‌ها و کلانتری‌های مختلف توسط مردم یکی پس از دیگری تصرف می‌شدند. بدین‌ترتیب قدرت نظامی در کنار مردم قرار می‌گرفت و مکان‌های نظامی به تصرف انقلابیون درمی‌آمد و اسلحه زیادی به‌دست انقلابیون افتاد.» (خاطرات محمد هاشمی، تدوین: فاطمه یابنده، تهران: موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 261)
 


 
مصاحبه با مهدی چمران در کتاب «تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی»
 
مردم با فرمان امام به خیابان‌ها ریختند

مهدی چمران درباره خاطرات این روز می‌گوید: «مردم با این فرمان امام به خیابان‌ها ریختند و به هیچ‌وجه قابل کنترل نبودند... من تلفنی سراغ می‌گرفتم... تا بتوانم اخبار را دقیق تنظیم کنم. یادم هست خبر می‌گرفتم؛ مثلا از خیابان ولیعصر از خانواده خودمان که با بچه کوچک آمده بودند در خیابان و می‌گفتند تمام همسایه‌های ما هم آمدند. حتی آنهایی که حجاب ندارند و این جمله را من دقیقا به خاطر دارم که ایشان می‌گفتند حتی آنهایی که حجاب ندارند آمدند به خیابان... و در جاهایی دیگر هرجا که ما آشنا داشتیم یا می‌توانستیم تلفنی تماس بگیریم یا مردم و نیروهای خودمان را می‌فرستادیم که خبر بگیرند و بیاورند چون یک عده‌ای را هم گذاشته بودیم که بروند و خبر عینی بگیرند و دقیق بیاورند...» (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با مهدی چمران، جلسه پنجم، شماره بازیابی: 11598، صص 9-10)
 
کتاب «خاطرات محسن رفیق‌دوست»

اعلام حکومت نظامی، تیر نهایی رژیم پهلوی
 
رفیق‌دوست درباره انتشار حکم امام درباره ماندن مردم در خیابان‌ها و لغو حکومت نظامی در روز 21 بهمن می‌نویسد: «رژیم وقتی که هجوم مردم و نیز نیروی هوایی برای بیعت با امام را دیدند با اعلام حکومت نظامی آخرین تیر ترکش‌ را رها کرد، این اتفاق در 21 بهمن رخ داد. آن روز ما در رستوران مدرسه علوی نشسته بودیم. ساعت حدود 12 بود که رادیو اخبار پخش می‌کرد، یک‌باره رادیو اعلام کرد: دولت حکومت نظامی اعلام کرده است. سپس گفتند که حکومت نظامی از ساعت 4:30 بعداز ظهر است و کسی از این ساعت حق ندارد بیرون بیاید.»

وی درباره تصمیم امام ادامه می‌دهد: «همانجا بحثی درگرفت که دستور امام چیست. من گفتم که امام حکومت نظامی را قبول نمی‌کند و چون مسوول تدارکات بودم به بچه‌ها گفتم: بروید مینی‌بوس‌ها را آماده کنید و روی مینی‌بوس‌ها بلندگو بگذاریم و به محض دستور امام، در شهر اعلام کنیم که حکومت نظامی نیست و به فرمان امام حکومت نظامی را رعایت نکنید. خلاصه بعد از ناهار به پشت در اتاق امام رفتیم و بعد از اندکی بیرون آمدند و گفتند که امام فرموده حکومت نظامی را رعایت نکنید.» (خاطرات محسن رفیق‌دوست، تدوین داود قاسم‌پور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 156-157)

کتاب «خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین جمی»

دلهره‌ای که در روز بیست و یکم داشتیم

حجت‌الاسلام والمسلمین غلامحسین جمی در خاطرات خود درباره حوادث روز بیست و یکم بهمن‌ماه می‌نویسد: «روز بیست و یکم بهمن‌ماه، در منزل یکی از دوستانم در خانی‌آباد تهران بودم و قرار بود بعد از ناهار به طرف قم حرکت کنم. متوجه شدم، حکومت نظامی اعلام شده است. آن هم از ساعت 4 بعدازظهر، قبل از آن حکومت نظامی را شب‌ها اعلام می‌کردند، اما روز بیست و یکم بهمن ماه اعلام شد که حکومت نظامی از ساعت 4 بعدازظهر خواهد بود. هیچکس حق ندارد تجمع کند و اگر بیشتر از سه نفر دیده شوند، به طرف آن‌ها تیراندازی می‌کنیم. از طرف دیگر هم امام فرموده بودند حکومت نظامی ملغی است و هیچ اعتباری ندارد و به مردم دستور دادند که به خیابان‌ها بریزند.»

وی ادامه می‌دهد: «دلهره داشتیم که چه خواهد شد و در این فکر بودیم که آیا می‌توانیم برای رفتن به قم بیرون برویم یا نه؟ ساعت 4 بعدازظهر شد. متوجه شدیم از بیرون در خیابان‌ها سروصدای مردم بلند است. میزبان ما رفت تا از بیرون برای ما خبر بیاورد. وقتی برگشت گفت: بیایید ببینید چه معرکه‌ای است.» (خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین جمی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 189-190)
 
خاطرات عبدالله جاسبی در «از غبار تا باران»
 
حکایت غول‌های آهنی بزدل!

دکتر عبدالله جاسبی در خاطرات خود فضای 21 بهمن 57 را این‌گونه ترسیم می‌کند: «صبح روز بیست و یکم بهمن‌ماه 57 حکومت نظامی در پی انجام توطئه علیه قیام مردم ساعت عبور و مرور مردم را چهار بعدازظهر اعلام کرد. اما مردم در پی فرمان حضرت امام که فرمودند: این یک توطئه است و کسی در خانه نباید بماند بی‌محابا فریاد هیهات‌ من‌الذله را سر دادند و در خیابان‌ها به تظاهرات مشغول شدند. صبح همین روز تانک‌ها جهت استقرار در خیابان‌های شهر از پادگان خارج شدند. کلاهدوز در دل به آنها می‌خندید، او می‌دانست که این غول‌های آهنی از یک چوب‌دستی کمتر شده.»

وی در ادامه می‌نویسد: «کلاهدوز در شب 21 بهمن نه تنها تانک‌ها را از کار انداخته بود بلکه بسیاری از ادوات جنگی دیگر را هم دستکاری کرده بود و با این عمل جسورانه خود در حقیقت بخشی از دستگاه نظامی رژیم را خلع سلاح کرده بود. همچنین بعضی از افرادی که هدایت تانک‌ها را به عهده داشتند از نیروهای کلاهدوز بودند و او به آنها گفته بود مبادا دست از پا خطا کنید و به مردم آسیبی برسانید. برای همین سفارش کلاهدوز یکی از درجه‌داران گارد که توسط کلاهدوز هدایت شده بود به دست مردم کشته شد ولی حاضر نشد با تانک خود آسیبی به آنها برساند.» (از غبار تا باران، عبدالله جاسبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 181-182)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها