شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۱
صدای وجدان بیدار ادبیات ترکیه در حال خاموشی است / نگاهی به زندگی و آثار یاشار کمال

«یاشار کمال»/ Yaşar Kemal را می‌توان جوانمردترین نویسنده ترکیه دانست. او دین خود به کشورش را با ترک نکردن وطن پس از تمام آزارها، محاکمه‌ها، سانسورها و تهدیدها پرداخت کرده و حق لقب داده‌شده به وی به عنوان «پدر ادبیات ترکیه» را ادا کرده است. پدری که نه‌تنها زیبایی‌های بلکه تمام اشتباهات و زشتی‌ها فرزندش را دیده و با این وجود مانند کوهی پشت فرزندش ایستاده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - میراندا میناس: این روزها دوستداران ادبیات، چه در داخل ترکیه چه در خارج، نفس خود را در سینه حبس کرده و منتظر خبری خوش از جانب پرنده یک‌چشم آزادی ادبیات ترکیه هستند، نویسنده‌ای که نه برای ترس از زندانی‌شده بلکه از ترس نیمه‌کاره ماندن آثارش پس از محاکمه به اتهام « تحریک مردم» و گرفتن حبس تعلیقی حکم را نپذیرفته و وطن را به مقصد سوئد ترک کرد تا آثارش را تمام کرده و به چاپ برساند و دوباره به وطن محبوبش بازگردد.

وی تصمیم خود را این‌گونه توجیه می‌کند: «هر مجازاتی می‌خواهید نقداً بکنید، چراکه حکم تعلیقی، حکم خودسانسوری را برای من دارد و من نمی‌خواهم خود را دچار خودسانسوری بکنم. هنوز کارهای انجام نداده‌ی بسیاری دارم و باید آن‌ها را هرچه زودتر تمام کرده و به چاپ برسانم، اما زندگی در ترکیه، آن هم با این حکم تعلیقی، این امکان را از من سلب می‌کند. بعد از انجام کارهایم به وطنم ترکیه برمی‌گردم، دیگر آن وقت هرچه می‌خواهند با من بکنند.»

کمال صادق گوکچلی یا همان یاشار کمال، به عنوان پسر صادق افندی کشاورز و نگار خاتون در ده کردنشین همیته استان عثمانیه به دنیا می‌آید. وی در مورد تاریخ تولدش به منتقد فرانسوی آلن بوسکه این‌گونه می‌گوید: «بعد از کلی حساب‌وکتاب حدس می‌زنم تاریخ تولدم ۱۹۲۳ باشد. چه‌بسا همین حدس و گمان هم اشتباه باشد. از قرار زمانی متولد شدم که عشایر از ییلاق برمی‌گشتند. مردم حوالی ما اواخر اکتبر برمی‌گردند. دستکم به این تاریخ می‌شود اعتماد کرد.»

وی در ادامه مصاحبه‌اش با بوسکه خاطره کوچ خانواده‌اش از استان وان به آدانا را این‌گونه بازگو می‌کند:« به کمیته اسکان رفتیم. پدرم نامه خورشید بیگ را به بالاترین مقام کمیته تحویل داد. وی پس از خواندن نامه رو به پدرم کرد و گفت: « ببین پسر کرد، به تو زیباترین خانه ده را می‌دهد. به تو حاصلخیزترین زمین این دشت را نیز می‌دهم. حرمت من به خورشید بیگ این را مجاب می‌کند. پس به تو املاک سماوی‌ها که خانواده  ارمنی بودند را می‌دهم.». اما پدرم امتناع کرد و گفت : « من تنها یک سرپناه می‌خواهم. مادرم می‌گوید از لانه پرنده‌ای که از خانه‌اش رانده‌شده، خیری به دیگری نمی‌رسد...»

کودکی کمال در فقر و تنگدستی می‌گذرد. وی در حادثه‌ای تصادفی چشم راست خود را از دست می‌دهد و  این سرآغاز زندگی سخت کمال می‌شود. یاشار شاهد تکان‌دهنده‌ترین حادثه زندگی خود در پنج‌سالگی می‌شود و آن قتل پدر به دست فرزندخوانده‌اش، آن هم هنگام عبادت پدر در مسجد بود. زخمی که این حادثه دل‌خراش بر روح و روان کمال می‌گذارد موجب می‌شود که وی تا یازده‌سالگی لکنت زبان داشته باشد.

یاشار کمال در ۹ سالگی به مدرسه می‌رود و شغل‌های متفاوتی چون چوپانی، کفاشی، عریضه‌نویسی، کارگری کارخانه و رانندگی تراکتور پیشه می‌کند. وی در مصاحبه‌ای می‌گوید:«اگر بار دیگر به دنیا آیم دوست دارم تا راننده تراکتور شوم.»

آشنایی او با ادبیات در دوران دبیرستان با سرودن شعر آغاز گردید. از آن رو که کمال زدن ساز را هیچ‌وقت به خوبی یاد نگرفت رویای شاعر شدن و گشتن دیار به دیارش نیز نقش برآب شد وی به رمان‌نویسی روی آورد. کمال مقصر را مادرش می‌داند و می‌گوید: « مادرم نمی‌گذاشت در خانه تمرین ساز کنم. می‌ترسید عاشق شده ( شاعران مردمی که کشور را گشته و در هر روستا ساز زده و شعر می‌خواندند.) و ترکش کنم. هرچه باشد تنها فرزندش بودم ! »

یاشار کمال هم سن جمهوری ترکیه است. او بیش از هر نویسنده ترک دیگری فراز و فرودها اجتماعی - سیاسی ترکیه، پیامدهای جنگ‌های جهانی بر کشورش و تلاش مصطفی پاشا برای مدرنیزه کرده ترکیه را دیده است. اما آنچه باعث قلم‌به‌دست گرفتنش شده بی‌شک بی‌عدالتی و حقوق بشر و پایداری برای آزادی بوده است.

زمانی که کمال نویسندگی را در دهه 50 میلادی آغاز کرد آثار پوپولیستی‌اش مورد استقبال چپ‌گرایان ترکیه قرار گرفت و او مدتی به یکی از چهره‌های چپ افراطی ترکیه بدل شد. اما یاشار کمال در مصاحبه‌ای که با روزنامه گاردین داشت با افرادی که وی را نویسنده چپ می‌دانند مخالفت کرده و پاسخ آن‌ها را این‌گونه می‌دهد:« من همیشه امیل زولا را ستایش کرده‌ام اما از رمان‌هایش هیچ‌گاه خوشم نیامده. واقعیت‌های اجتماعی ممکن است عامل مهمی باشند اما سیاست هنر را به خطر می‌اندازد. من درباره‌ این‌چنین موضوعات نمی‌نویسم. من برای مخاطب خاصی نمی‌نویسم، من حتی برای خودم هم نمی‌نویسم، من تنها می‌نویسم.»

 استاندال نویسنده محبوب کمال در دوران آغاز به کارش بود. اما قهرمانان آثار او شباهتی بی‌حدی به دن کیشون بخت‌برگشته دارند. اما شاید بهتر باشد سرچشمه این شباهت را در شخصیت ایده آلیست گرای سروانتس اسپانیایی و  یاشار کمال کرد جستجو کرد.

یاشار همیشه به عنوان نویسنده منتقد علیه سیاست‌ها ترکیه شناخته می‌شود. او در این مورد می‌گوید: «بله، نوعی سرکشی و طغیان در رمان‌هایم وجود دارد اما هیچ ربطی به طغیان علیه بشریت ندارد. تا وقتی‌که بشر از یک نقطه تاریک به نقطه تاریک دیگری می‌رود، مدام برای خودش افسانه می‌سازد. فرقم با بقیه مردم این است که من افسانه‌هایم را یادداشت می‌کنم.»

کمال نخستین نویسنده ترکی بود که در سال 1973 نامزد دریافت نوبل ادبیات شد. روزنامه گاردین در مورد امید دوستداران کمال به اهدای نوبل به وی، این‌گونه می‌نویسد: « کمال معروف‌ترین رمان‌نویس داخل کشور ترکیه است اما انگار خیلی طول کشیده و دیگر کسی برایش جایزه نوبل انتظار ندارد. تابه‌حال چهل رمان نوشته و خیلی‌ها تعدادی از آن‌ها را تکراری می‌خوانند و بعضی‌های دیگر می‌گویند که طرح و شخصیت‌بندی‌های یاشار کمال مربوط به دنیای ادبیات گذشته است و از این جهت نمی‌تواند با فانتزی‌های پست‌مدرن داستان‌های اورهان پاموک رقابت کند.»

«هیلمی یاووز» شاعر و منتقد معروف ترک نیز درباره یاشار کمال می‌گوید: «داستان‌نویس قهاری است اما مشکل اینجاست که دنیای داستانی او با واقعیت‌های زندگی مدرن ترکیه فاصله زیادی دارد. ترکیه دیگر کشور کوچکی نیست و این دستور آتاتورک که کشاورزان ارباب ما بشوند، دیگر جایگاهی ندارد.»

اما انگار که یاشار کمال امید خود به گرفتن نوبل را هیچ‌وقت از دست نداده است.او در یک سخنرانی این‌گونه می‌گوید: « چند سالی است که از خود می‌پرسم برای چه بنویسم؟ سال‌های سال تلاش کردم تا بنویسم اما انگار که از عهده‌اش برنیامدم. اما باز می‌نویسم. من نخستین نامزد دریافت نوبل ادبیات از ترکیه هستم. از سال 1973 نامزدم و تا آخر عمر نیز نامزد خواهم ماند.»

اما وضع سلامتی یاشار کمال 92 ساله در این روزها وخیم گزارش‌شده است. وی به دلیل غیرطبیعی بودن ریتم قلب و تنگی نفس در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان دانشکده پزشکی دانشگاه استانبول  بستری است. کمال دریکی از مصاحبه‌های خود می‌گوید: «آدم‌ها از مرگ می‌ترسند اما در یک‌چشم به هم زدن، همگی می‌میریم. این همان داستانی ‌است که باید بنویسم.»

حال بسیاری از دوستداران یاشار کمال در سراسر دنیا امیدوارند که نویسنده محبوبشان بهبودی خود را به دست آورده و تنها مرگ را در رمان‌هایش جای دهد و با رفتنش ادبیات ترک را یتیم باقی نگذارد.

یاشار کمال برای خوانندگان ایرانی نامی آشناست. «اینجه ممد»، «اگر ما را بکشند»، «آن‌سوی کوهستان»، «تنهایی»، «قصه جزیره»، «قهر دریا»، «پرندگان نیز رفتند»، «درخت انار روی تپه»، «پیت حلبی»، «زمین آهن است و آسمان مس»، «علف همیشه جوان»،« یاغی و ستون خیمه»، « پرنده یک بال» و « سربازان خدا» بعضی از آثاری است که از این نویسنده کرد تبار ترک به فارسی ترجمه و چاپ‌شده است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها