دیدار با کامران فانی در کتابفروشی آینده
هوای فروزانفر و همایی مرا عاشق ادبیات کرد/وقتی محمدرضا حکیمی 25 ساله برای ایرج افشار نامهمینویسد
صبح امروز دوباره شوق پنجشنبههای کتابفروشی آینده مرا تا آیین دیدار با استاد کامران فانی رهسپار میکند. دیدار با مردی که همیشه دغدغه کتابخانه و کتابداری و کتابدران را داشته است. صادقانه بگوییم او همه دقایق عمرش را روی قفسههای کتاب دنبال کرده است.
کامران فانی، کتابدار و نسخهپژوه ایرانی، پنجمین میهمان کتابفروشی آینده در صبح پنجشنبه این هفته است که با همکاری گنجینه پژوهشی ایرج افشار و مجله بخارا برگزار شد. دکتر داریوش شایگان و آیتالله دکتر مصطفی محقق داماد هم در کنار جوانان علاقهمند آمدهاند تا با کامران فانی دیداری تازه کنند.
فانی، وارد کتابفروشی میشود، با چشمان نافذ و عینک گردش اطراف را نگاه میکند، بارانیاش را هنوز از تن درنیاورده او را به سالن کناری راهنمایی میکنند تا عکسی به یادگار از او بگیرند.
سپس از میان جمعیت راهی برای عبور باز میکند و در جایگاهی که برایش تدارک دیدهاند مینشیند.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا و یکی از برگزارکنندگان نشست صبح پنجشنبههای این کتابفروشی میگوید: کتاب بحث اصلی هر محفلی است که کامران فانی در آن حضور دارد، اساسا همه کامران فانی را بهعنوان یکی از حرفهایترین کتابخوانها میشناسند.
از دنیای پزشکی تا دنیای کتاب
دهباشی که کنار کامران فانی نشسته است، به کاغذهایش نگاهی میکند و از او درباره رشته دانشگاهی و تغییر رشتهاش به ادبیات و بعدها کتابداری میپرسد. فانی در برابر این پرسش لبخندی میزند و همزمان با جابهجا کردن عینک روی صورتش میگوید: خوب، من از شهرستانی مثل قزوین آمده بودم تهران و آن وقتها هم تنها رشتههای پزشکی و مهندسی ارج و قربی داشتند و من هم باید حتما دکتر میشدم، که اتفاقا در همین رشته در دانشگاه تهران قبول شدم و دوسالی هم این رشته را خواندم، دانشکده پزشکی در بالای دانشگاه جا داشت و معمولا از در جنوبی رفت و آمد میکردم و وقت خروج از کنار دانشکده ادبیات میگذشتم و گاهی سری هم به آنجا میزدم و اسامی افرادی مانند دکتر خانلری و فروزانفر و همایی را میدیدم و افسوس میخوردم که سر کلاس این استادان نیستم.
فانی دستی به موهایش میکشد و نگاهی به حاضران میکند و ادامه میدهد: سال دوم رشته پزشکی بودم، که دوباره در کنکور شرکت کردم و نمرهام شد 16. برای ثبت نام رفتم دانشکده ادبیات، متصدی نگاهی به من کرد و گفت، پسر جان! افرادی که میآیند این دانشکده نمرهشان جالب نیست تو الان باید بروی در دانشکده پزشکی ثبت نام کنی. من تورا در در رشته ادبیات ثبت نام نمی کنم. تا این که من کارت دانشجویی دانشکده پزشکی را نشانش دادم و قصه را برایش تعریف کردم. متصدی هم سرش را تکان داد و من شدم دانشجوی ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
فانی با خنده میگوید: من وقتی دانشجوی پزشکی هم بودم به تاریخ پزشکی علاقه داشتم تا به خود پزشکی. این در حالی بود که استادان مطرحی مانند دکتر قریب داشتم.
تالیف ضدکتابخوانی است
این استاد کتابداری، با دیدن کتاب «سه خواهر» روی میز ، که آن را در سال 46 ترجمه کرده لبخندی حاکی از مرور خاطراتش میزند و خطاب به جوانان حاضر و آیتالله دکتر محقق داماد، که تازه خود را به جمع رسانده است میگوید: نوشتن و تالیف ضدکتابخوانی است، میدانید که کتابخوانی فینفسه لذتبخش است، تالیف و ترجمه لذت کتابخوانی را از نویسنده و مترجم میگیرد، آنهایی که من را میشناسند به خوبی میدانند بعد از دورهای دیگر ننوشتم و وقتم را برای خواندن صرف کردم، اصولا با تخصص هم مخالفم، چون تخصصگرایی از انسان فردی تک بعدی میسازد که آن انسان تکبعدی کامل نیست، فردی کامل است که به تمام معارف بشری آشنا باشد.
صدای کلاغان باغ و بخار چای هم مهمان گفتارهای استاد میشوند. فانی با خنده تلخی از عبارت «هنر کتاب نخواندن» یاد میکند و ادامه میدهد: میدانید که این عبارت برای کشوز ما نیست. بیشتر درباره کشورهای اروپایی ساخته شده که اغلب وقتشان با کتاب میگذرد، اینها باید «هنر کتاب نخواندن» را تمرین کنند نه ما که جامعهای شفاهی هستیم و هرکس درآن بگوید ما کتاب میخوانیم کسی باور نمیکند.
یادی از ایرج افشار
فانی میگوید: بد نیست خاطرهای از خودم و زندهیاد ایرج افشار را در هیمن رابطه برایتان نقل کنم. در حدود 50 یا 60 سال پیش زندهیاد ایرج افشار، مجله ای با عنوان « مجله راهنمای کتاب» منتشر می کند. در یکی از شمارهها سوالی درباره تعداد کتابهای خوانده شده از سوی خوانندگان مطرح کرد، هفته بعد جوانی 25 ساله از مشهد طی نامهای نوشته بود که من تا به حال 24 هزار جلد کتاب خواندهام، حالا میگویم آن جوان مشهدی چه کسی است. القصه، مرحوم افشار در شماره بعد نوشت، جوان عزیز، با توجه به این سنتان اگر شما هر روز هم یک کتاب بخوانید تعداد این شماره نمیشود که شما نوشتید، خلاصه این جوان که کسی نبود جز محمدرضا حکیمی معروف در جواب نوشت، آقای افشار چرا به جای تشویق حساب و کتاب کردید.
کتاب از جنس انسان است
فانی در ادامه این دیدار و گفتوگو در پاسخ به پرسشی درباره ظهور کتابهای الکترونیکی و نگرانی کاهش کتابهای چاپی با تاملی میگوید: کتاب کاغذی هیچوقت از بین نمیرود. کتاب از جنس کاغذ، از جنس درخت است، چه وقتی پاپیروس بود، چه وقتی که روی پوست مینوشتند، کتاب از جنس انسان است و هیچوقت از بین نمیرود، حس ما هنگام مطالعه همان خونی است که با سرانگشتانمان به حروف سربی روی کاغذ میرسانیم. اما جنس کتاب الکترونیکی از جنس سیلیکن است از شن است و از کاغذ نیست تا همیشه زنده باشد.
استاد کامران فانی با شکوه تمام از جوانیاش یاد میکند و جوانان را با ادبیاتی خواستنی و شیرین به دنیای کاغذ و کتاب میبرد، در دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دهه 30 و 40 میگرداندشان و دوباره آنها را به باغ کتابفروشی آینده بازمیآورد و عکسی به یادگار گرفته میشود. کامران فانی در حلقه جوانان قرار میگیرد و این میشود آخرین تصویر ثبت شده پنجشنبه آخر دیماه در کتابفروشی آینده.
نظر شما