جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۴
کوچ عشایر دستمایه نگارش کتاب سه جهانگرد شد/حیرت جهانگرد آمریکایی از کتابخانه طوایف بیابانگرد

«غروب رحیم کتابخانه‌اش را آورد تا به ما نشان دهد. مشاهده چنین مجموعه عجیبی در اردوی روسای طوایف بیابان‌گرد بسیار حیرت‌انگیز بود. کتاب حقوق بین‌الملل، انجیل سن‌جان به فارسی و انگلیسی، ترجمه قرآن مجید، کتب کلاس پنجم آمریکایی پراز جملات شاعرانه، کتاب کهنه جغرافی و یک کاتالوگ کمبریج»‌ آنچه بازگو شد بخشی از کتاب «علف همراه با کوچ بختیاری» بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «علف همراه با کوچ بختیاری» نوشته «مریان سی کوپر» با ترجمه شاهرخ باور، سفرنامه سه آمریکایی(مریان سی‌کوپر، ارنست شودساک و مارگریت هریسن» در یکی از کوچ‌های طایفه ایل بابا‌احمدی (از طوایف ایل بختیاری) است.

 پابه‌پای طایفه بابااحمدی و کوچ از ایل بختیاری

این کتاب در 10 فصل تدوین شده که سرفصل‌های آن عبارتند از «در اردوی شاهزاده{ایلخان}چادرنشین»، «سوار بر کلک شاهانه از پوست بز»، «بازوهایش مثل بازوی گوریل بود»، «راز و رمز عشایر»، «آنها بایستی عبور کنند»، «هم‌پای حیدر در مسیر کوهستانی»، «عشایر گرد هم می‌آیند»،«جایی که قدرت حرف آخر را می‌زند»، «پای برهنه در برف» و «سرزمین علف».
 
در مقدمه  کتاب آمده است: «این کتاب داستان مبارزه پیگیر و مداوم بختیاری‌ها با طبیعت در جست و‌جوی علف است. جهانگردان بهتر از ما هم بین طوایف بوده‌اند اما تا جایی که می‌دانیم ما نخستین کسانی بوده‌ایم که پابه‌پای طایفه بابااحمدی از ایل بختیاری کوچ کرده و از کوه‌های صعب‌العبور گذشته‌ایم.»
 
در پشت جلد کتاب نوشته شده است: «کوپر در این کتاب مهاجرت و کوچ ایل بختیاری را از ستیغ سلسله جبال موحش و رودهای خروشان ایران به رشته تحریر می‌کشد، و شکوه مناظر و مرایا، اصوات و بوها را در این درام تکان دهنده جزء به جزء به ما می‌نمایاند.»

حیرت سه آمریکایی از کتابخانه یک عشایرزاده

در نخستین فصل کتاب با عنوان «در اردوی شاهزاده{ایلخان} چادرنشین» درباره هنر دست عشایر که جهانگردان را متعجب کرده می‌خوانیم: «با مشاهده فقر ظاهری دهکده از دیدن فرش‌ها و تشکچه‌های نفیسی که کف اتاق را مفروش کرده بود حیرت کردم. رحیم که تعجب ما را دید گفت: «به اهالی دهکده پیغام فرستادم که اتاق را برایمان آماده کنند. این یکی از وظایف مردم ما است که بدون هزینه از میهمانان کسی که مهر دارد پذیرایی کنند.»
 
«سوار بر کلک شاهانه از پوست بز» دومین فصل کتاب است که در آن نویسنده اشاره‌ای به کتابخانه یکی از خان‌زاده‌های ایل دارد و می‌نویسد: «غروب رحیم کتابخانه‌اش را آورد تا به ما نشان دهد. مشاهده چنین مجموعه عجیبی در اردوی روسای طوایف بیابان‌گرد بسیار حیرت‌انگیز بود. کتاب حقوق بین‌الملل، انجیل سن‌جان به فارسی و انگلیسی، ترجمه قرآن مجید، کتب کلاس پنجم آمریکایی پراز جملات شاعرانه، کتاب کهنه جغرافی و یک کاتالوگ کمبریج. رحیم در نظر داشته به کالج برود اما چون پسر ارشد بوده حالا پدرش اصرار دارد در میان ایل زندگی کند.»
 
در سومین فصل از کتاب «بازوهایش مثل بازوی گوریل بود» کوپر به مقایسه دو شهر یکی پاریس، در دل اروپا و دیگری در شوشتر جنوب‌غربی ایران پرداخته و آورده است: «پنج روز است که هیچ ننوشته‌ام. زیرا پنج‌روز است که منتظریم راهنمائی بیاید و ما را به طایفه ببرد. به رغم انتظارمان برای رفتن زمان به خوشی گذشت. آمادگی برای هر سفر لذت‌بخش است، اما اگر عزیمت هیات به طبیعتی ناشناخته باشد لذت سه‌برابر خواهد شد. به همین دلیل مثلا پاریس همیشه خاطره‌های خوش برایم داشته زیرا همیشه از پاریس سفرم را آغاز کرده‌ام. در هیچ کجای دنیا نمی‌توان دو شهری را نسبت به هم نامتجانس‌تر از پاریس درخشان و شوشتر شرقی کثیف یافت، اما به هر حال در بخش ویژه‌ای از مغزم خاطرات آن دو کنار هم قرار دارند.»

 بختیاری‌ها؛ بازماندگان حقیقی آریایی‌های کهن

«راز و رمز عشایر» نام فصل چهارم کتاب است. در این بخش در تشابه لرها با کردها و یکسانی نژاد این دو قوم می‌خوانیم: «به نظر می‌رسد که با کردهایی که در شمالشان هستند از یک گروه نژادی باشند. زبانشان هم لهجه‌ای از پارسی است. تفاوت اساسی با زبان کردها ندارد. از سوی دیگر آنها اختلاط با کردها را که لکس می‌نامند توهین به خود تلقی می‌کنند. اکثر نویسندگان بر این موضوع اتفاق‌نظر دارند که آنها بازماندگان حقیقی آریایی‌های کهن و یا از دودمان کهن ایرانیانی هستند که پیش از عرب‌ها و ترک‌ها تاتارها به این سرزمین کوچیده‌اند.»
 
در فصل پنجم «آنها بایستی عبور کنند» نویسنده به مسیر کوچ عشایر و سختی‌های راه اشاره کرده و آورده است: «امشب که گذشته را مرور می‌کنم و تمام مناظر مهیج را به یاد می‌آورم یک چیز در فکرم جان می‌گیرد. آن خم مهیب و خوفناک رود با انبوه گوسفندان تقلاگر و همهمه مردان گرفتار در گرداب متلاطم نیست. آن منظره یکی دو مردی است که بی‌مهابا کلک پوست بزشان را با چوپ‌های نوک تیزش به آب انداختند و سپس یک مادر و دو بچه و یک طفل درون گهواره چوبی را سوارش کردند و به داخل جریان رود راندند تا از آن بگذرند.»
  
«هم‌پای حیدر در مسیر کوهستانی» فصل ششم کتاب است که به نام رئیس ایل مزین شده و به جزئیاتی از زندگی وی می‌پردازد و در واکاوی برخی رفتارهای این فرد می‌نویسد: «در حالی که سکندر می‌خوردم و می‌کوشیدم از خورشید بی‌رمق پیشی بگیرم به این شیوه زندگی که رئیسی با اسب‌های اصیل و زنان ابریشم پوشش و سرویس چای‌خوری نقره‌اش و فروتنی موقرانه‌اش می‌تواند هفته‌ها در طی کوچ در زیر سایه بوته‌ها سر کند و بدون داشتن چادر و سرپناهی که زنان و فرزندانش را از گزند شبنم محفوظ دارد، حیرت کردم.»





سوارکاران زن و مرد غوطه‌ور در رود

فصل هفتم «عشایر گرد هم می‌آیند» نام دارد. بخش دیگری از مراحل سخت کوچک در این فصل ثبت شده و آمده است: «روز بعد از رود گذشتیم تا در دامنه مقابل اردو بزنیم. کنار تندآب کم‌عمقی که به سردی یخ بود توقف کردیم. به ناگاه ستونی از نیم دوجین سوارکاران زن و مرد از زیر درختچه‌ها و غوطه‌ور در رود نمایان شدند. پشت آنها سر و کله مردان پیاده‌ای که تفنگ خود را به دوش انداخته و تنبان‌های خود را تا ران لوله کرده و تا زانو در گل و‌لای چسبیده فرو رفته و زنان و حیوانات هم گردشان بودند ظاهر شدند. شلیته‌های کوتاه چین‌دار زنان در گل ولای غوطه می‌خورد و گهواره‌های سنگینشان آنها را بیشتر فرو می‌برد. می‌خندیدند و داد می‌زدند و سکندری می‌خوردند و پیش می‌رفتند.»
 
 در فصل هشتم با عنوان «جایی که قدرت حرف آخر را می‌زند» نویسنده از خشونت سرزمینی دم می‌زند؛ خشونتی که سفر را دشوارتر می‌کند و نویسنده با قرار دادن کلمات تابلویی بدیع از این صحنه ترسیم کرده و می‌نویسد: «سپیده‌دم است. اردو جمع می‌شود و حیوانات بار می‌شوند پیش به جلو! بالاخره راه افتادیم. داوود که پیش از الاغ حامل دوربین‌هایمان راه می‌رفت ما را ترک گفته است. گفته: «باید به کمک برادرم بروم. راه خیلی سخت است.» افسار الاغ را گرفتم و کشیدم، به صخره پر درختی رسیدیم. درختان کوتاه قامت بالای سر ما پراکنده بود. فشردگی پیش‌رو را دنبال کردیم. مسیر با زاویه‌ای تند و طولانی به راست پیچیده و روی نمای صخره‌ای مورب و به تدریج بالا می‌رود. سپس در جهت دیگر به چپ می‌پیچد و اریب‌وار و طولانی رو به بالا می‌رود و در طول این زیگزاگ مورب همیشه همه آهسته به ستون یک و کمی رو به بالا حرکت می‌کنند.»


چرا عشایر کفشی مقاوم در برف برای خود نمی‌دوزند؟

«پای برهنه در برف» عنوان فصل نهم است؛ فصلی که نشان از رنج بسیار عشایر دارد و پرسش‌هایی که نویسنده از این رنج خودخواسته مطرح کرده و آورده است: «امشب قبل از این که بخوابم مایل هستم یکی دو سوال که از ابتدای صعودم به آن کوهستان برفی ذهنم را به خود مشغول کرده مطرح کنم. چرا این مردمی که این همه گاو دارند کفشی از پوست آنها و مقاوم در برف برای خود نمی‌دوزند؟ چرا بایستی برهنه‌پا بروند؟ و چرا برای خود پوستینی نمی‌دوزند؟»

فصل پایانی «سرزمین علف» نام دارد و در توصیف سرزمینی که نویسنده آن را «سرزمین علف» نامیده، می‌خوانیم: «داستان من سرگذشت کوچ و سفر عشایر است که به پایان رسیده است. حالا مشاهده می‌کنیم که عشایر در این سرزمین بی‌درخت و دره‌های سرسبز، با هزاران نهر و جویبار متفرق می‌شوند. به زودی سیاه چادرهایشان را از دهات چهارمحال می‌آورند و ما هم بایستی غزل خداحافظی را بخوانیم و برویم.» در فصل پایانی همچنین کتابنامه و نمایه نیز گنجانده شده است.

چاپ نخست کتاب «علف همراه با کوچ بختیاری» مریان سی‌کوپر با ترجمه شاهرخ باور در 196 صفحه، شمارگان یک‌هزار و 100جلد و بهای 10 هزار تومان از سوی انتشارات نامک منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها