چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۰
باستان‌شناسی دین در گفت وگوی ایبنا با حکمت‌الله ملاصالحی/ نخستین سؤال دولتمردان پیشین از کارشناسان موزه‌ها چه بود؟

دکتر حکمت‌الله ملاصالحی ــ استاد باستان‌شناسی دانشگاه‌های تهران و آتن ــ مبحثی نوین را به نام «فلسفۀ باستان‌شناسی» در نظام آموزشی و اندیشگی ایران پی افکنده است. کتابی از او نیز با عنوان «باستان‌شناسی دین» به چاپ دوم رسیده که حاوی رویکردهایی نو برای مخاطب فارسی‌زبان است. این گفت‌وگو با هدف آشنایی بیشتر با نگاه فلسفی ملاصالحی به باستان‌شناسی و تعریف او از باستان‌شناسی دین و نسبت آن با دین صورت پذیرفته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ اشکان زارع: دکتر حکمت‌الله ملاصالحی استاد باستان‌شناسی دانشگاه‌های تهران و آتن است. او مبحثی نوین از فلسفۀ مضاف را در نظام آموزشی و اندیشه‌ای ایران پی‌ریزی کرده است. این رشته، نگرش فلسفی به باستان‌شناسی دارد و با عنوان «فلسفۀ باستان‌شناسی» شناخته می‌شود.

حکمت‌الله ملاصالحی در سال 1324 در طالقان به دنیا آمد و در سال 1364 موفق به دریافت مدرک دکتری از دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه آتن شد. تدریس خود را در آتن و دانشگاه‌های دیگر یونان از همان زمان آغاز کرد و پس از گذراندن دورۀ تکمیلی فوق دکتری در انگلستان به ایران بازگشت و به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران در گروه باستان‌شناسی درآمد. او عضو شورای برنامه‌ریزی دانشکده هنر دانشگاه شاهد بود و مدتی هم در حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی به فعالیت فرهنگی پرداخت. در دهه 80 با بخش واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی همکاری داشت. مدتی هم به عنوان مشاور در بنیاد فیلم فارابی فعالیت کرد.

ملاصالحی اکنون به عنوان مشاور با «بنیاد حکمت اسلامی صدرا» همکاری دارد. سال 1392 با حکم رئیس جمهوری ایران به عضویت هیئت امنای بنیاد ایرانشناسی در آمد. او به عنوان سردبیر مجلۀ «بهارستان هنر» نیز به انتشار فعالیت‌های علمی، فرهنگی و پژوهشی می‌پردازد.

 از ملاصالحی هفت کتاب به انتشار رسیده است که موضوع‌هایی همچون فرهنگ، هنر و باستان‌شناسی را در بر می‌گیرند. جلوه‌های کهن هنر آیینی (1377)؛ زیبایی و هنر از منظر وحیانی اسلام (1378)؛ درآمدی بر معرفت‌شناسی باستان‌شناسی (1382)؛ جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستان‌شناسی (1384)؛ انسان، فرهنگ و سنت (1387)؛ باستان‌شناسی در بوته معرفت‌شناسی (1387)؛ و باستان‌شناسی دین: با فانوس نظر در جست‌وجوی آیین‌های گمشده (1390)، عناوین کتاب‌های منتشرشده دکتر ملاصالحی هستند. اکنون نیز کتابی درباره فلسفۀ باستان‌شناسی در حال انتشار دارد که قرار است تا اسفند ماه امسال منتشر شود. کتاب «باستان‌شناسی دین» او نیز اخیراً به چاپ دوم رسیده است.

آن چه می‌خوانید، گفت‌وگوی خبرگزاری کتاب ایران با دکتر حکمت‌الله ملاصالحی به انگیزه بازنشر کتاب آخرش «باستان‌شناسی دین» است.

ـ با عنوان کتابتان آغاز کنیم: مرادتان از «باستان‌شناسی دین» چیست؟ چرا چنین عنوانی را انتخاب کرده‌اید؟
عنوان کتاب در محافل باستان‌شناسی ناشناخته نیست. درهمایش‌ها و نشست‌های باستان‌شناسی و پژوهش‌های میان‌رشته‌ای و چندرشته‌ای در دهه‌های اخیر هم از عناوین «باستان‌شناسی دین یا ادیان» (Archaeology of religion(s))، هم «باستان‌شناسی آیین» (Archaeology of ritual) و هم «باستان‌شناسی نیایش یا پرستش» (Archaeology of cult) استفاده شده است . مقالات و کتبی نیز با همین عناوین طی دهه‌های اخیر به زبان‌های مختلف به چاپ رسیده و منتشر شده‌اند. مراد از انتخاب عنوان «باستان‌شناسی دین» برای کتاب، مشخص و روشن بوده است. مسئله‌ها، مطالب و مباحث مطرح‌شده در کتاب، پیرامون باستان‌شناسی دین است نه درباره انسان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ ادیان و هکذا. البته اکنون که کتاب در چاپ دوم منتشر می‌شود، متوجه شده‌ام که کاستی و نقصانی در عنوان هست که ‌باید جبران شود. مسئله‌ها و مباحث کتاب با محوریت و موضوعیت مبانی نظری باستان‌شناسی دین در کتاب طراحی شده است نه بر محور پژوهش در شواهد و قراین باستان‌شناسی دین. به سخن دیگر، درمباحث کتاب سعی شده است پی‌ها، پایه‌ها و بنیان‌های نظری رویکردی نوبنیاد به پژوهش در دین یا به مفهوم دقیق‌تر، سنت‌های اعتقادی و اعمال و افعال آیینی فرهنگ‌ها، جامعه‌ها و جمعیت‌های مرده، مدفون، مفقود و متروک گذشته پی افکنده شود که اصطلاحاً به آن گفته می‌شود: باستان‌شناسی دین. اگر کتاب باستان‌شناسی دین اکنون در چاپ اول می‌بود، عنوان «مبانی نظری باستان‌شناسی دین» را مناسب‌تر، موافق‌تر وهمسوتر با مسئله‌ها، مطالب و مباحث مطرح‌شده در آن می‌دانستم و انتخاب می‌کردم. باستان‌شناسی، خود، دانشی نوبنیاد، فوق‌العاده پیچیده، کثیرالاضلاع، پرهزینه وعمرخوار است و با ناکامی‌های معرفتی بسیار و غیر قابل انکار دست و پنجه می‌فشارد. باستان‌شناسی دین با سنت‌های اعتقادی، نظام‌های ارزشی و اعمال و افعال آیینی مفقود گذشته که با لایه‌های درونی، نامرئی و نهان‌تر شواهد و قراین مورد مطالعه دانش باستان‌شناسی درگیر است و دست و پنجه می‌فشارد، به‌ مراتب پیچیده‌تر و سرگیجه‌آورتر از باستان‌شناسی است و با محرومیت‌ها، شکاف‌ها ومغاک‌های معرفتی پرناشدنی نیز رویاروست. ورود به ظلمات سنت‌های اعتقادی و نظام‌های ارزشی مفقود گذشته و سیاهچال‌های حیات معنوی وکنجکاوی‌ها، کشش‌ها، چشش‌ها و کنش‌های ذهنی، فکری و وجودی جامعه‌ها، جمعیت‌ها و گروه‌های اجتماعی مرده و مدفون‌گشته، به وساطت آثار، اثقال، اجساد و اجسام مثله، متفرق، الکن و بی‌نام گذشته، بدون چراغ نظر به مانند قصه پیل است و خانه تاریک و هندیان درمثنوی حضرت مولوی. البته در خانه‌های تاریک، گذشته از پیل واقعیت، تنها آن چه به جای مانده، اثر و استخوان‌های پراکنده و متفرق آن است نه پیل واقعیت بما هو واقعیت؛ نه واقعیت واقعی (Factual fact) بلکه اثر و سایه و شبحی (Quasi fact) از واقعیت واقعی. بدون زمینه و بنیه نظری عمیق درباره ماهیت حس یا تجربه یا نسبت و رابطه دینی که انسان با هستی، جهان و واقعیت‌های آن به‌ویژه واقعیت مرگ و زندگی برقرارمی‌کرده و آشنایی با شاخصه‌ها و خصلت‌های ویژه اعمال و افعال آیینی آدمیان، نه‌تنها ردیابی و رصد شواهد و قراین محتمل آیینی و شکار و پرده‌برداری و تفسیر معانی و فحاوی دینی محفوف و مستور در آنها ناممکن است، که تخریب و تحریف گسترده آثار و مدارک باستان‌شناختی را نیز به دنبال خواهد آورد. کاوش‌های باستان‌شناختی تکرارپذیر نیستند. یک بار برای همیشه اتفاق می‌افتند و به نحوی اجتناب‌ناپذیر با تخریب همراه هستند. لایه‌ای متأخر و برینی در هر کاوشی برگرفته می‌شود تا راه برای جراحی، گشودن، مشاهده و مطالعه آثار و اثقال لایه‌ای متقدم و زیرینی هموار شود. وقتی چراغ نظری درکف نیست؛ طرح مسئله‌ای در میان نیست؛ تمهیدات و ابزارهای لازم برای جراحی، طراحی و پیش‌بینی نشود و روش‌ها متناسب با ماده‌های مورد مطالعه نیز اتخاذ نگردند، هم دامنه تخریب‌ها گسترده‌تر خواهد شد هم حجم سنگین‌تری از آثار نابود خواهند شد و از بین خواهند رفت. در گذشته، حتی هم‌اکنون در بسیاری از کشورها نیز کاوش‌های باستان‌شناسی با تخریب محوطه‌های باستانی و نابودی و از میان رفتن منابع و مدارک و ماده‌های مورد مطالعه ــ یعنی شواهد و قراین باستان‌شناختی ــ توأم بوده و همراه می‌شده است. شواهد و قراین آیینی، نادانسته و نافهمیده یا به دور افکنده می‌شدند یا آن که هر باستان‌شناس، استنباط و تفسیر شخصی خود را از سر ذوق و متناسب با درجه و دامنه اطلاعات و وسعت معلوماتش درباره آنها به قلم می‌کشید و می‌نگاشت. این نحوه نگاه، دیگر نه مقبول و مطلوب باستان‌شناسان دین است و نه معقول و مکفی و حاصلخیز برای اهداف و غایات بلند باستان‌شناسی.
 
ـ در کتاب باستان‌شناسی دین به رابطه و سهم متقابل میان دین و جامعه هم پرداخته‌اید؟
به نحو خاص خیر؛ لیکن هر جا مناسبت و مقارنت بحث ایجاب می‌کرده و ضرورتش احساس می‌شده، به اشاراتی دامن زده شده است. در جوامع گذشته همبودی، همزیستی، همزبانی و همپایی میان دین و فرهنگ، دین و جامعه و اعمال و افعال آیینی آدمیان با رفتارهای اجتماعی آنها آنچنان سخت و استوار در هم تنیده بودند که تفکیک و تمایز و تحدید مرزهای میانشان آسان یا اساساً ممکن نبود. دوره جدید، تجربه عالم و آدم دیگری است. گمان نمی‌برم یکی از معانی ریشه واژه لاتین «کالت» (Cult) که واژه «کالچر» (Culture) ــ یعنی «فرهنگ» ــ از آن مشتق شده و معنای «آیین» نیز از آن افاده می‌شود، تصادفی بوده باشد. درجوامع گذشته هرآنچه فرهنگ بود، آیین نیز بود. هم فرهنگ، سرشتی آیینی داشت هم آیین، هویت و ماهیتی فرهنگی. فرهنگ همان آیین بود وآیین نیز فرهنگ. البته این که از چه زمانی و چگونه روند آیینی شدن فرهنگ جامعه و جهان بشری ما در هزاره‌هایی پیش از تاریخ اتفاق افتاده، مسئله‌ای است فوق‌العاده مهم لیکن حل‌ناشده. شواهد باستان‌شناسی و قراین انسان‌شناسی مهمی از آن هزاره‌های میانین پیش از تاریخی اینک در دست است که سایه و تصویری هرچند غبارگرفته از روند آیینی شدن اعمال و افعال گروه‌های اجتماعی و جامعه‌ها و جمعیت‌های شکارگر را در برابر ما می‌گسترد. با این همه هنوز از وضع و شرایط وجودی انسان در هزاره‌های کهن‌تر پیش از تاریخ نمی‌دانیم؛ احساسی که از واقعیت مرگ، از زندگی، ازمحیط پیرامون خویش، از امر ناشناخته و هولی که در جانش در برابر امر ناشناخته بوده یا آن که این‌ها همه کی در جان و روان و رفتارش بیدار می‌شود. به سخن دیگر، صور ابتدایی‌تر احساس و آگاهی او دربارۀ مقوله زمان، مکان یا در زمان و مکان بودن یا بیدار شدن به واقعیت مرگ ــ این که به هر روی روزی می‌میریم ــ و طومار صدها مسئله و معمای دیگر را باستان‌شناسی دین و آیین و ادراک و اندیشه کهن به روی ما گشوده‌اند و همچنان در جست‌وجوی کلید شواهد‌ هستند و قراین برای گشودن قفل مسئله‌ها و معماهای مطرح شده.

ـ منظورتان از باستان‌شناسی دین همان دیرینه‌شناسی دین است یا پژوهش درشکل‌پذیری صور ابتدایی‌تر تجربه‌های دینی انسان درمیان مردمان پیش از تاریخ؟
باستان‌شناسی دین به هر دو جنبه نظر دارد. درپاسخ به سؤال پیشینتان هرچند کوتاه، فشرده و به‌اجمال توضیحاتی داده شد. ردیابی و رصد صور ابتدایی‌تر رفتارهای آیینی مفقود جامعه‌ها و جمعیت‌های گذشته با اتکا و وساطت شواهد و قراین محتمل آیینی؛ و چگونگی روند آیینی شدن اعمال و افعال آدمیان درمیان گروه‌های اجتماعی مرده، مدفون و متروک در پیش از تاریخ؛ و بیدار شدن حس دینی در چنین جوامعی و شکل‌پذیری سنت‌های اعتقادی و نظام‌های دینی و ارزشی رسمی و منسجم و نهادینه‌شده در جوامع شهری عهد باستان و دوره‌های سپسین؛ هم سرشتی آرکئولوژیک ــ یعنی باستان‌شناسانه ــ دارد هم دیرینه‌شناسانه. در دوره جدید از مفهوم هلنی آرکئولوژی هر دو معنا افاده شده است.

ـ در کتاب باستان‌شناسی دین، شکل‌گیری دین در دوره‌ای خاص نیز مورد نظرتان بوده است؟ چه دوره‌ای؟
خیر. درپاسخ به سؤال نخست، انگشت تأکید بنده روی مبانی نظری باستان‌شناسی دین نهاده شد. مبانی نظری باستان‌شناسی دین نه معطوف به دوره‌ای خاص است نه به دین و آیینی خاص نظر دارد. البته باستان‌شناسان بدان سبب که با ماده‌های فرهنگی الکن، صامت و بی‌نام رویارویند و دستشان از منابع و متون زبانی در ادوار دیرپا و درازآهنگ پیش از تاریخی ــ که بخش اعظم روند و مراحل تدریجی فرهنگ‌پذیری و اجتماعی شدن و ظهور و حضور تاریخی انسان را در بر گرفته ــ کوتاه است، در کتاب باستان‌شناسی دین سعی شده است مبانی نظری پژوهش در چنین شواهد و قراینی طراحی و تدوین شود. هر یافته و داده باستان‌شناختی را که بی‌عیار نمی‌توان برچسب و محک آیینی زد. برای برچسب‌های آیینی به این یا آن یافته، داده، ماده و اثر باستان‌شناختی می‌باید از عیا‌رها و شاخصه‌های قابل قبول و باقاعده و ضابطه و پذیرفته‌شده بهره گرفت و کمک طلبید.

ـ باستان‌شناسی تا چه میزان می‌تواند به مثابه ابزار شناخت، ما را در شناخت و فهم تجربه‌های دینی یاری رساند؟
هم دستاوردهای دانش باستان‌شناسی و هم باستان‌شناسی، چونان یک نحوه، شیوه و ابزار شناخت جدید برای بسیاری از رشته‌ها، دانش‌ها و سپهرهای معرفتی می‌تواند به خدمت گرفته شود و کاربرد داشته باشد. تصادفی نیست که اکنون بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها برای آن که فهمی بنیادی‌تر، هم از روش‌شناسی و هم هدف و غایت پژوهش‌های خود ارائه کنند، از مفهوم هلنی‌تبار «آرکئولوژی» استفاده برده‌اند: آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ کیهان، آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ اختران، آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ زمین، آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ حیات و به مفهوم فلسفی، نظری و معرفت‌شناختی‌تر که میشل فوکو ازآن افاده معنا کرده، عناوینی به مانند آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ معرفت و آرکئولوژی ــ یا باستان‌شناسی ــ علوم انسانی و پزشکی و قس علی هذا، همه مؤید این واقعیت‌اند که تا چه میزان اندیشه و نظام دانایی دوره جدید، رنگ و رمق و رونقی آرکئولوژیک پذیرفته و تا چه میزان آرکئولوژیک (باستان‌شناسانه) گام برمی‌گیرد و ره می‌سپارد. همه رشته‌ها، شاخه‌ها و دانش‌های دین‌پژوهی دوره جدید اعم از تاریخ تطبیقی ادیان و جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و انسان‌شناسی دین، هم در گشودن قفل مسئله‌های پیش‌رو و هم در دستیابی به معرفت و منظر و فهمی اقناع‌کننده و قابل اعتمادتر از منابع مورد مطالعه خود، از شواهد و قراین مکشوف باستان‌شناسی، دستاوردها و فراورده‌های معرفتی دانش باستان‌شناسی و اطلاعات و معلوماتی که باستان‌شناسان در اختیار آنها قرارداده‌اند، بهره‌های فراوان برده‌اند. از شش مجلد «تاریخ ادیان میرچا الیاده»، مجلدات آغازین، فراهم‌آمده ازدستاورد‌ها و شواهد باستان‌شناختی است. دانش باستان‌شناسی اینک در صف مقدم اندیشه و آگاهی تاریخ انسان دوره جدید، فعال بر صحنه ایستاده است. جوامعی که در برزخ بی‌تاریخی گرفتار آمده‌اند و دیگر در درون تاریخ و زمان تاریخی یا فراتاریخی و معنوی خود نمی‌زیند  و شناختی عمیق‌تر هم از تحولات بی‌سابقه دوره جدید ندارند، مفهوم آرکئولوژی برایشان از هر مفهومی گنگ‌تر، مبهم‌تر و موهوم‌تر است. تصادفی نیست که دولتیان نهم و دهم وقتی با میهمان خارجی از موزه‌های کشور دیدن می‌کردند، نخستین سؤالی که این دولتیان بی تاریخ ما از کارشناسان موزه‌های کشور داشتند، قیمت اشیای موزه بود! سرانجام دیدیم این نحوه نگاه سوداگرانه سر از چه خسارت‌ها و خیانت‌هایی به مواریث کشور برکشید! در برزخ بی‌تاریخی، دولتداری همان و کشاندن و راندن و افکندن ارابه تاریخ یک ملت کهن در مسیرکوره‌پیچ‌ها و سنگلاخ حوادث ویران‌کننده همان!

ـ باستان‌شناسی ادیان را در زیرمجموعه کدام یک از رویکرد‌های دانش باستان‌شناسی می‌توان جای داد؟
از مفهوم باستان‌شناسی دین یا ادیان، هم معنای حداکثری و هم حداقلی افاده شده است. باستان‌شناسی دین به مفهوم حداکثری، پژوهش در پیکره یا کالبد مادی ادیان مختلف جهان ــ اعم از گذشته و اکنون ــ است از منظر و با ابزارهای شناخت و روش‌های باستان‌شناختی، به هدف و مقصد نیل به معرفت و منظری عمیق‌تر و وثیق‌تر، از حیات معنوی، سنت‌های اعتقادی، آموزه‌های دینی و اعمال و افعال آیینی مردمان.
مفهوم حداقلی باستان‌شناسی دین درشرایط فعلی، زیر چتر طیفی وسیع از باستان‌شناسی‌های تفسیری، معناکاو و ادراکی و اندیشه کهن، معنا و تعریف می‌شود. رویکردی که در قیاس با دیگرشاخه‌ها و دانش‌های دین‌پژوهی دوره جدید به مانند انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، تاریخ تطبیقی، پدیدارشناسی، فلسفه و معرفت‌شناسی ادیان همچنان مراحل جنینی‌اش را از سر می‌گذراند و به مانند آنها هم نطفه‌اش برون‌دینی بسته شده، هم جنسیتش برون‌دینی است. به هر میزان در گذشته نظام‌های دانایی نگاهی درون‌دینی به دین داشتند، در درون و زیر سقف تجربه‌های دینی سکنا گزیده بودند و در طریق تأیید، تثبیت، توسعه و اثبات آموزه‌ها و حقانیت اعمال و افعال آیینی مردمان گام برمی‌گرفتند، دین‌پژوهی‌های نظام دانایی دوره جدید، سرشتی برون‌دینی دارند و سعی می ورزند سنت‌های اعتقادی و نظام‌ها، آموزه‌ها و تجربه‌های دینی و حیات معنوی و اعمال وافعال آیینی مردمان را از بیرون در ادوار مختلف ردیابی، رصد، بازخوانی و معناکاوی کنند، بشناسد و بفهمند.

ـ باستان‌شناسی دین به طور اخص و دانش باستان‌شناسی به طور کلی چه مناسبتی با اطلاعات قرآنی دارد؟ آیا می‌توان گفت که در مسیر موافقت یا مغایرت با قرآن حرکت می‌کند؟
به رغم آن که کشف و جراحی باستان‌شناسانه تاریخ در دوره جدید با قداست‌زدایی، اسطوره‌زدایی و راز‌‌زدایی مرحله به مرحله تاریخ، پس از سده‌های به پا خاستن توفان تحولات بی‌سابقه در قاره غربی در جوامع اروپایی، مقارنت جدی و عمیق داشته است، مع الوصف سنت دینی و میراثی که از عهدین ــ دو کتاب مرجع و منبع مقدس اروپاییان مسیحی ــ به جای مانده بود و در روح آنها رخنه و نفوذ داشت و تاثیر عمیق بر معرفت و منظر تاریخی جوامع اروپایی نهاده بود، چیزی نیست که آسان بتوان از کنارش گذشت. هم در عهد قدیم  و هم در عهد جدید، با نوعی نگاه تاریخی در درون یک توالی و تواتر زمانی رویداد‌ها مواجه می‌شویم که حایز اهمیت بسیار است. تصادفی نیست که از سده‌های شانزده، اسقف‌هایی را مانند اسقف آشر انگلیسی می‌بینیم که برای آفرینش عالم و آدم، زمان تاریخی مشخصی را پیشنهاد می‌کنند. این نیز تصادفی نیست که مشوقان و پرداخت‌کنندگان هزینه نخستین کاوش‌های باستان‌شناسی در مناطق و محوطه‌های باستانی خاور نزدیک در دوره جدید، آباء کلیسا و یهودیان ثروتمند بودند. از درون همین محشر کاوش‌های باستان‌شناسانه، طیفی از باستان‌شناسی‌های کتاب مقدس سر برمی‌کشد. البته آن «آرخه» ــ یعنی مبدأ و منتهای الوهی همیشه حی ــ و آن «لوگوس» سرمدی و «خرد جاویدان» (Logos perennis) که در سرآغاز انجیل یوحنا با «تئوس» ــ یعنی خدای یگانه همذات و هم‌اقنوم ــ آمده بود، اینک به تعبیر نیچه مرده بود و اینک جسم و جسدش را در لایه‌های باستانی می‌توان کاوید و یافت و زیر سقف موزه‌های عالم مدرن به تماشا نهاد و تاریخ را از نو با «آرخه»‌های متکثر، متفرغ، متفرق، مرده و «لوگوس»‌های مفقود، بن بخشید. تصادفی نیست که مفهومی برای نخستین بار از زبان، اندیشه و میراث هلنی عهد باستان به خدمت فرا خوانده می‌شود تا اندیشه، معرفت و منظر انسان دوره جدید را بیان کند که هم فلسفی‌تر از فلسفه است، هم هیچ ترجمه‌ای برآن مترتب نیست. آرکئولوژی واژه‌ای است ترجمه‌ناپذیر و فلسفی‌تر از فلسفه.

ـ اما مناسبت دانش نوبنیاد باستان‌شناسی دین با اسلام و قرآن؟
باستان‌شناسی، تنها یک رشته و دانش در میان جنگلی از رشته‌ها، دانش‌ها، حرفه‌ها و تخصص‌های علمی روزگار ما نیست. باستان‌شناسی یک تحول عمیق و بنیادین در اندیشه تاریخی و نظام دانایی دوره جدید است. نه چنین تحولی را ما در نظام‌های دانایی ادوار گذشته شاهد بوده‌ایم و نه آن که آن جوامع گذشته، چنین دانشی به مفهوم مدرن را می‌شناخته‌اند. تاریخ برای نخستین بار در دوره جدید جراحی می‌شود. نه جراحی تاریخ مؤید قوت نظام دانایی دوره جدید است نه فقدان یا نبود آن درنظام‌های دانایی گذشته مبین ضعف آن سنت‌های اعتقادی و نظام‌های فکری. یک سنت اعتقادی، یک نظام دانایی، یک نظام فکری و ارزشی درآوردگاه همین آزمون‌های سخت و سنگین تحولات عظیم تاریخی است که پهلوانی و توانایی خود را برای ادامه حیات می‌تواند به منصه ظهور بگذارد و نشان دهد. مسئله بر سر مغایرت و موافقت این دانش با قرآن نیست. مسئله مهم این که با چه توشه و تجهیز فکری گام در آورگاه تاریخ نهیم و توانایی و صلابت خود را در دست  و پنجه فشردن با حریفان تازه‌نفس و نیرومند به آزمون بگذاریم. قرآن همچنان یک منبع و مرجع عظیم شناخت و کانون فیاض اندیشه، معرفت و منظر ما از چیزهاست. اما کدام قرآن؟ قرآن قشریون و اخباریون بی‌تاریخ و بی‌بهره از اندیشه و آگاهی تاریخی منزوی درگوشه حجره‌های افکار و اسلام و مسلمانی موهوم و آیین خرافه‌گستری، علم‌ستیزی و معرفت‌سوزی؛ و اسلام و قرائت قرآن تکفیریان آدمخوار؛ یا قرآنی که پیروانش را به دانش و دانایی و آوردگاه تفکر و تعقل و تفقه و تدبر فرامی‌خواند و از رویارویی و دست و پنجه فشردن با هیچ اندیشه‌ای نمی‌هراسد و نمی‌گریزد. قرآن، کتاب تاریخ نیست. پیام آوران نیز مورخ و راوی رویدادهای گذشته چونان مورخان نیستند. لیکن قرآن سخت به تقدیر و حضور تاریخی انسان در جهان حساس است. انسان، فرا خوانده شده است تا خویش و تاریخش را بشناسد. فرا خوانده شده است که از کنار حتی جسد فرعون در کرانه تاریخ (اهرام) بی‌خبر نگذرد و در مدرسه تاریخ ازکرده‌ها واعمال وافعال همنوعان خویش درس و عبرت بیاموزد. از منظر قرآن تاریخ و آثار باستانی، منبع آگاهی‌اند و عبرت.

ممکن است بپرسید پس چرا ما تاریخ را جراحی نکردیم؟ چرا شانه به شانه قلم مورخان مسلمان، کلنگ باستان‌شناسان بر صحنه فراخوانده نشد. پاسخ این است که تفکر دیگری به‌غایت اشراقی، متعالی، آسمانی و مست از باده‌های شهود و اشراق سروری می‌کرد و چندان عنایت و التفاتی به جام‌های شکسته نداشت. در همه قاره‌های مدنی و معنوی جامعه و جهان بشری ما تا پیش از تحولات دوره جدید، تاریخِ متعالی و حرکت سیر فراتاریخی برتاریخ چیره است وسروری می‌کند. تاریخ درمسیر فراتاریخ حرکت می‌کرد و سر به آستان ملکوت می‌سایید. درهمین باره حضرت حافظ را ببینید:

حافظ! اسرار الهی کس نمی داند خموش / از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد.
یا:
مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر / که گنج عافیتت درسرای خویشتن است.

حضرت مولوی را در مثنوی ببینید:
هست هشیاری ز یاد مامضی / ماضی و مستقبلت پرده‌ی خدا
آتش اندر زن به هر دو؛ تا به کی / پرگره باشی ازین هر دو چو نی
تاگره با نی بُوَد، همراز نیست /  همنشین آن لب و آواز نیست.

این اندیشه مست از باده‌های شهود، عرفان، ایمان، اشراق و حکمت ایمانیان، طبیعی است که عنایت و التفاتی چندان به جام‌های شکسته تاریخ نداشته باشد. اما امروز ما درعصر حضرت حافظ و جلال‌الدین محمد بلخی خراسانی زندگی نمی‌کنیم؛ وارد عصر عالم و آدمی دیگر و تحولات عظیم و بی‌سابقه تاریخی دیگری شده‌ایم. حریفان نیرومندی برصحنه تاریخ جهانی ظاهر شده‌اند و تاریخ جهان را می‌کاوند و تاریخ جهان را می‌نگارند. واله، منفعل، خواب، خام، رام و بی‌خبر از کنار رویدادها گذشتن یعنی مرگ! این که ما حقیم عالم باطل، سر از بی‌خبری و آن «جهل مقدسی» برخواهد کشید که برای همیشه فضیلت و تواضع زانوی آموختن بر زمین کوفتن را از ما می‌ستاند و در رویارویی با چالش‌های تاریخی، سخت آسیب‌پذیرمان می‌کند.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۲۳
    یعنی دکتر ملاصالحی 70سال سن دارند؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها