شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۸
دیدن مکرر آثار حاتمی مثل خواندن چندباره «شاهنامه»

مهدی صادقی، نویسنده کتاب «حاتمی در امتداد فردوسی» به مناسبت هجدهمین سالگرد درگذشت علی حاتمی، یادداشتی برای «ایبنا» نوشت. صادقی در این یادداشت، ضمن بیان نکاتی درباره کتاب خود معتقد است همان‌طور که خواندن مداوم شاهنامه برای مخاطبان کاری تکراری نیست، دیدن چندباره فیلم‌های حاتمی نیز از جذابیت آنها نمی‌کاهد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ مهدی صادقی: آدم‌هایی هستند که وقتی نیستند، بیشتر هستندو وقتی بیشتر دیده می‌شوند که از دیده‌ها دور باشند!

«او» از این‌گونه بود، در مسیر هست و نیستِ «سنت و مدرنیته» چنان می‌رفت که گاه دیده نمی‌شد. هر چه در این تندراه، کُندتر می‌رفت، سمت و سوی‌اش بیشتر دیده می‌شد.

«او» از زمانی که چهره در خاک کشید، رشدش آغاز شد. به‌سانِ دانه‌ شد تا مسیر گُل کردن و گُل شدن را طی کند و البته گذشتِ 17-18 سال، زمانِ اندکی است برای بوییدنِ این گل. چرا که هنوز آکسسوارها و اثراتش روی زمین، بوی بودنش را می‌دهد. آن‌گاه که محو شد، جایش را در میان ذهن‌ها و زبان‌ها باز می‌کند. به‌مانندِ تمامِ تنه‌های تنومندِ فرهنگِ این دیار، که از پی «رفتن» و «نیست» شدن‌شان، «آمدن» و «هستن»شان آغاز می‌شود.

پیشگو نیستم، اما دست‌کم شصت سال باید بگذرد. دو نسل از آدم‌هایی که او را بو کشیده‌اند، بگذرد و بویی از وجودش نباشد تا ابرهایش، پُر کند هوا را برای بارانی که گل‌های وجودش را بار آوَرد و خوش‌بو کند هوا را.
شاید کتابم درباره‌ «او» کمی زود آمد و باید بیشتر صبر می‌کردم تا بیشتر شود نبودنش. شتاب کردم در نوشتنِ‌ «... در امتداد فردوسی». اما تاب هم نداشتم.

بیست سال بیشتر است که رسمِ رج زدنِ فیلم‌های محبوبم را رعایت می‌کنم. حدود پنجاه فیلمی که ترمینال سینمایی‌ام را ساخته، هر از گاهی می‌بینم و مرور می‌کنم و چندی از آنها را در این بیست سال، بیست بار دیده‌ام و البته که هیچ‌گاه احساس تکرار شدن و در جا زدن نداشته‌ام؛ آن‌چنان‌که شاهنامه با چند باره خواندن تکراری نمی‌شود. حتی وقتی ترفند رستم را بدانی، شور جوانی سهراب، شورَش را درآورد، یا از روئین‌تنی اسفندیار کلافه شَوی. یا حتی از رو و رفتارِ سودابه و سلم و تور و شغاد و گرسیوز بالا بیاوری! باز هم می‌خواهی کلمات و حرف‌ها در ذهن‌ات رژه بروند و ضرباهنگِ شمشیرها و گرزها، گوش‌ات را پُر کنند. توطئه‌ها را دوباره بو بکشی و پاسخ‌های دراز را، از پیش، زمزمه کنی!
هیچ‌گاه تکرار نیست. چرا که حل کردنِ جدولِ حل‌شده نیست! بالا کشیدنِ سنگ و صخره از سرنوشتِ سیزیف هم نیست.

این دیدن‌های چند باره کمک‌ات می‌کند تا از کنارِ چند فریمِ گربه‌ای، آن‌هم در سریالی 10، 12 ساعته‌، به آسانی نگذری و بتوانی دست‌کم در هشت صفحه، حضور گربه را تحلیل کنی! آن‌هم گربه‌ای که نیست! بود و نبودش، مسیر فیلم را به اندازه یک اپسیلون هم تغییر نمی‌دهد، اما نمی‌توان گربه را ندید.

در فیلم‌های «او»، پسته هم همین ارزش گربه‌ای را دارد! از پسته‌حاجی واشنگتن تا پسته‌ هزاردستان که دنیای دو قطبی شرق و غرب را برابر هم قرار می‌دهد. از پسته‌ای که سرباز روس در هزاردستان نشخوار می‌کند و بالا می‌آورد تا پسته‌ای که رئیس‌جمهوری امریکا، به شیوه دیپلماتیک می‌خورد و می‌کارد! در سینمای «او» پسته و گربه ارزش دیدن و بودن می‌یابد، همان‌طور که چراغِ گردسوز، جان می‌گیرد و بشقابِ چینی گل‌سرخی، روح دارد و حرف می‌زند.

نمی‌خواستم در راهی که دیگران در ستودنِ «او» رفتند، قدم بگذارم و قلم بزنم. درباره‌ نثر آهنگین‌اش بسیار نوشته و گفته‌اند، اما بر این باورم که این آهنگ، هیچ‌گاه به ارزشمندی نگاه تاریخی «‌او» نیست. در کتابم، نگاهِ تاریخی‌اش را تحلیل کردم و عینکی که چنین به تاریخ می‌نگرد؛ عینکی که هزار سال پیش از «او» فردوسی هم آن را بر چشم نهاده بود.

بر این پایه، پیشگامان دیگری خواهند آمد در سال‌ها و هزاره‌های آینده که چنین عینکی را برابر دیدگان‌شان بگذارند و تاریخ را جور دیگری ببینند و برانداز کنند.

18 سال از رفتنِ «او» می‌گذرد که اگر مانده بود، مرداد امسال، هفتاد شمع را خاموش می‌کرد، اما شمع‌هایش همچنان روشن است و خواهد ماند.

«او» علی حاتمی است.

برای مطالعه معرفی کتاب این نویسنده می توانید در اینجا کلیک کنید.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها