روايت احساس اهالی قلم از دعوت احمد مسجدجامعي در عصر پاییزی
روزی ماندگار در خاطر اهالی قلم و مخاطبان فرهنگ در صفهای طولانی/ توانستم از دولت آبادی امضا بگیرم!
جشن «پنجشنبه كتاب» با يك دعوت و بیش از صدها پاسخ مثبت از سوي نویسندگان و شاعران در حالي برگزار شد كه مخاطبان زيادي را نیز از خانههايشان در عصر روزي نيمه تعطيل به خيابانها كشاند تا در ديداري دوستانه، نويسندگان و مترجمان مورد علاقه شان را ببينند. در ميان شلوغيهاي این روز ماندگار در كتابفروشيها، بسیاری از اهالی قلم اميدوار و هيجانزده شدند و برخی آن را نوعی شوكدرماني برای فضای فرهنگی توصیف کردند. این روز برای مخاطبان آثار ادبی و دیدارشان با نویسندگان مشهور کشورمان به یاد ماندنی شد.
در میان برخی از کتابفروشی ها حضور اهالی قلم و مخاطبان به حدی بود که مانند فروشگاه چشمه گنجايش براي پذيرش مهمان وجود نداشت و مخاطبان در خيابان و بیرون کتابفروشیها ایستاده بودند. كتابفروشي شلوغ روياي ناشران و نويسندگان بسیاری در ایران است. و روياييتر آنكه، روزي كتابي از نويسندهاي در كشور ما چاپ شود كه مثل كتابهاي هري پاتر، نوشتههاي موراكامي و... مشتريان شب تا صبحي را پشت در كتابفروشي ها داشته باشند تا مبادا چاپ اول را از دست دهند يا ديرتر از ديگران كتاب به دستشان برسد.
نشر ثالث ديروز شلوغ بود، خيلي شلوغ. مشتريها براي خريد كتاب در صف ايستاده بودند. ولي دور آن ميز بزرگ كه زير پله هاي نشر ثالث تعبيه شده بود، اهالي قلم و بازيگران گرد هم آمده بودند و گاهي اوقات، بيش از آن كه فرصتي براي صحبت پيدا شود، مردم در حال عكس انداختن با چهرههاي محبوبشان بودند.پنجشنبه شب، انديشه فولادوند، مهدي ميامي و رسول يونان و فاطمه معتمد آريا مهمانانی پشت میزهای پذیرایی نشر ثالث بودند كه مجيد مظفري نيز به آنان پیوست و با استقبال از درخواست يكي از حاضران براي عكس انداختن با خنده گفت: «ما بازيگر شديم كه با مردم عكس بيندازيم.»
نشر ثالث از صبح پنجشنبه با قرار قبلي كه با مشتريان كتابخوان خود داشت، مهمان افراد مختلفي بود. (به ترتيب حروف الفبا) كساني مانند پگاه آهنگراني، اسدلله امرايي، بيژن اشتري، احمدرضا احمدي، هاشم اكبرياني، كيان بهمني، تينا پاكروان، آسيه جوادي، منيژه حكمت، نسرين حلالي، كامبيز درمبخش، عليرضا رئيس دانا، بهاره رهنما، بلقيس سليماني، علي اصغر سيدآبادي، سيد علي صالحي، پوريا عالمي، داوود غفارزادگان، ليلي فرهاد پور، انديشه فولادوند، شقايق قندهاري، ليلي گلستان، شيوا مقانلو، مهسا محبعلي، سهيل محمودي، مهشيد ميرمعزي، فاطمه معتمدآريا، جواد مجابي، احمد مسجدجامعي، كيوان مهرگان، مجيد مظفري، نيكي مظفري، فواد نظري و رسول يونان.
كمي بالاتر، در نشر چشمه، جمعيت آنقدر زياد بود كه عدهاي تصميم گرفتند بيرون از كتابفروشي بايستند. آنجا نيز صف فروش كتاب بسيار طولاني بود و جالب است که كتابهايي كه فروخته ميشدند، صرفا كتاب مهمانان حاضر در كتابفروشي مانند: مهدي غبرائي، دكتر پارسا نسب، مهسا محبعلي، سپيده سياوشي، حبيب رضايي، هاشم اكبرياني و... نبودند.
بهرنگ كيائيان، يكي از مسوولان نشر چشمه، با اشاره به استقبال مردم از اين برنامه گفت: حضور بسيار چشمگير مردم، نشان ميدهد كه پتانسيل كتابفروشيها بسيار بيشتر از آن چيزي است كه ما گمان ميكنيم. بايد براي سر زدن به كتابفروشي انگيزه ايجاد كرد تا به فراخور آن خريد كتاب و ارتباط با اهالي فرهنگ بيش از پيش شود. خلاصه آنكه امروز خيلي خوب بود و اين استقبال موجب افزايش شور و علاقه ما شد.
پيمان خاكسار، مترجم مجموعه داستان «ترانه برف خاموش»، پنجشنبه فقط در كتابفروشي ناشر خود، چشمه، حضور يافته بود و به خبرنگار ايبنا گفت:
اين دعوت كار خوبي بود و من واقعا انتظار چنين حضور چشمگيري را نداشتم. آنقدر جمعيت زياد است كه من نتوانستم داخل كتابفروشي بنشينم و ترجيح دادم كه در خيابان بايستم.
خاكسار درباره پيشنهاد برگزاري چندباره چنين مراسمي طي سال گفت: جمع شدن نويسندگان و مترجمان و مخاطبانشان بسیار جذاب است.
محمد حسن شهسواري، نويسنده رمان «شب ممكن»، ترجيح داد خبري از كتابهاي در حال نوشتنش ندهد و اين طور پاسخ دهد كه: يكي از فوايد رماننويسي اين است كه شما حتي تا 4 يا 5 سال ميتواني بگويي در حال نوشتن فلان رمان هستم. اين روزها در حال نوشتن رمان هستم ولي ترجيح ميدهم چيزي نگويم. كتاب زماني ارزش دارد، كه چاپ شود و به دست مخاطب برسد و مردم نيز آن را بخوانند.
شهسواري درباره برنامه پنجشنبه كتاب گفت: من چندان پيگير اخبار نيستم. دوستان چشمه در اين باره به من خبر دادند. چنين حركتهايي واقعا ارزشمند است.
شهسواري نيز به علت كمبود جا و حضور ديگر نويسندگان كه فضاي كافي براي نشستن و امضا كردن كتابشان را در كتابفروشي چشمه نداشتند، به بيرون از كتابفروشي آمده بود.
مهمان ديگر نشر چشمه، حميدرضا صدر، نويسنده كتاب «تو در قاهره خواهي مرد» بود كه درباره برگزاري چنين برنامههايي به ايبنا گفت: وضعيت كتاب به دليل تيراژهاي پايين، شرايط بد اقتصادي مردم، آنقدر غم انگيز شده است كه رو به زوال است. برپايي چنين برنامههايي به نوعي شوك درماني است. البته تاكيد ميكنم، اين برنامه خوب و جذاب است و موجب ميشود، اهالي كتاب كنار يكديگر قرار گيرند و با يكديگر ملاقات كنند.
نويسنده كتاب «پسري روي سكوها» در پاسخ به اين سوال كه آيا چنين حركتهايي موجب افزايش تيراژ و كتابخواني خواهد شد يا خير، گفت: خواندن از سبد كتاب خانوادهها حذف شده است كه اين دو وجه دارد. وجه نخست، اقتصادي است. وقتي وضعيت اقتصاد بد باشد، اولين گزينهاي كه در مخارج خانواده حذف ميشود، فرهنگ است و نه خوراك و پوشاك و مسكن و حمل و نقل. دوم اين كه، خواندن كتاب به شكل صفحاتي كه قابليت ورق زدن داشته باشد، تا حدي زير سوال رفته است. زيرا همه با وجود اينترنت و ميل به سريع خواندن و ترجيح تماشا كردن به جاي خواندن، كمتر به سراغ كتاب ميآيند. البته اين مساله منحصر به ايران نيست. بلكه چالشي براي ديگر كشورها نيز به حساب ميآيد.
نويسنده «روزي روزگاري فوتبال» گفت: من امروز بيش از آنكه به دنبال تحسين شدن از سوي مخاطبانم باشد، خودم مخاطبان و تمام كتابخوانهايي را كه اينجا حاضر شدهاند، تحسين ميكنم. آنها را تحسين ميكنم، زيرا در عصر روز پنجشنبه و در اين هواي سرد به كتابفروشيها آمدهاند، بابت كتاب هزينه كردهاند و قصد دارند كتاب را بخوانند. و من بيبضاعت در برابر چنين استقبالي احساس شرمندگي ميكنم.
برنامه نشر چشمه ادامه داشت و عدهاي از مخاطبان همچنان منتظر بودند تا اين كه محمود دولت آبادي از راه رسيد و به داخل كتابفروشي چشمه رفت و مشغول امضا كردن كتابهاي «كليدر» و «جاي خالي سلوچ» و.... شد.
در این فضای متفاوت که در سالهای گدشته کمتر نظیر آن را می دیدیم، اگر به آرامی گوشه ای از تلاطم جمعیت را تماشا می کردی،شاهد عكسالعملهاي متفاوت مردمي بودی که هر كدام از امضاي كتابشان به شكلي شاد ميشدند. يك نفر به دوستش تلفني ميگفت: از دولتآبادي امضا گرفتم و ديگري با خوشحالي از مغازه بيرون ميآمد و بلند ميگفت: من تونستم از محمود دولتآبادي امضا بگيرم!
نظرات