كتابفروشيهاي سبزوار چگونه روزگار را سپري ميكنند؟ / 2
نسل پنجم حاج ملاهادی سبزواری از احوال کتابفروشیاش میگوید / وقتی کتابهای حقوقی بیمشتری مقوا میشوند
کتابفروشی قدیمی اسراری در خیابان بیهق سبزوار چند سالی است که بر اثر افزایش قیمتها بخشی از مشتریان خود را از دست داده است. بخش تلختر ماجرا آن است که صاحب این کتابفروشی مجبور میشود، کتابهای حقوقی کتابفروشیاش را بفروشد و آنها را راهی مسیری کند که در نهایت به مقوا و شانه تخممرغ تبدیل شوند!
اینجا کتابفروشی ابوالقاسم اسراری است. مردی که متواضعانه میگوید: من نسل پنجم حاج ابوالقاسم اسراری هستم. همیشه سعی کردم خوبیهای این مرد بزرگوار را سرمشق خود در رفتارم با مردم قرار دهم تا به اندازه خویش خوشنامی او را زنده نگه دارم.
صحبت به اینجا که میرسد، یک مشتری وارد مغازه میشود. «دفتر کل» میخواهد. اسراری با حوصله تمام دفترهای کل را با قیمتهای مختلف به او نشان میدهد. هیچ یک مشتری را راضی نمیکند. مرد جوان میرود و پیرمرد بدون هیچ شکایتی دفترها را به جای اصلیشان بازمیگرداند. خوب میداند که مشتریمداری آداب و رسومی دارد. بیهوده نیست که افراد زیادی برای خریدشان مستقیم به سراغ او میآیند؛ همه کتابفروش خوشخلق مهمترین خیابان سبزوار را میشناسند.
فقط افسوس اینجاست که گرچه «اسراری» یکی از قدیمیترین کتابفروشیهای خیابان بیهق را دارد ولی کمتر مشتری برای خرید کتاب به سراغ او میآید. البته نه اینکه گمان کنید، کتابهایش قدیمی هستند یا بیکیفیت یا بیمحتوا. قفسه کتابهای ادبی او پربارند و حتی نام برخی از بهروزترین کتابهایی که در کتابفروشیهای معتبر پایتخت دیده میشود، در اینجا نیز به چشم میخورد: «صد سال تنهایی»، «بینوایان»، «کلیدر»، «فرهنگ فارسی دکتر معین». از اینها که بگذریم، کتابهای شعر اسراری متنوعترند، از شاعران ادبیات کلاسیک فارسی گرفته تا نوپردازان معاصر. مجموعههای شعر کتابفروشی او آنقدر زیادند که باید چند دقیقهای چشم بگردانی میان قفسههای کتاب تا یک آمار سرانگشتی به دست بیاوری؛ «مجموعه آثار احمد شاملو» (نشر نگاه)، کلیات شمس تبریزی، مثنوی معنوی با تصحیح نیکلسون، کلیات سعدی، دیوان وحشی بافقی (نشر طلایه)، دیوان محتشم کاشانی، دیوان عماد خراسانی، انواع دیوانهای حافظ و مجموعهشعرها و دیوانهایی از این دست.
آن دسته از کتابهایی که همواره نام ادبیات عامهپسند را همراه خود داشتهاند نیز در قفسه کتابفروشی اسراری فراوانند؛ کتابهایی که مشتریان زیاد و البته خاص خودش را دارد. برای خردهگیران به ادبیات عامهپسند هم باید گفت که جوانهای اهل مطالعه سبزوار، آثار کسانی مانند دکتر زرینکوب و محمود دولتآبادی را نیز به خوبی میشناسند و حتی در این روزهای گرانی کتاب، همچنان گاهی برای خرید چنین کتابهایی هزینه میکنند. ولی این واقعیت را هم نباید فراموش کرد که مثلا کتاب «کلیدر» هر بار 10 یا 20 هزار تومان گرانتر به کتابفروشی اسراری میرسد. این افزایش قیمت با کاهش تعداد مشتریها همراه است.
تعداد کتابهای روانشناسی هم در قفسه کتابها کم نیست؛ از «لطفا گوسفند نباشید» و «لطفا انسان باشید» و «لطفا همسر خوبی باشید» گرفته تا «من و کودک من» و «مردان مریخی، زنان ونوسی» و «رازهایی درباره مردان» و «رازهایی درباره زنان».
این فهرست نسبتا طولانی کتاب، قسمت خوش ماجراست. کافی است که چشمتان به نیمطبقه خالی بالای کتابفروشی بیفتد و فقط یک سوال کوچک درباره خالی بودن جایی که در خیالتان میتوانید آن را مملو از کتاب ببینید، بپرسید. ماجرا از این قرار است که کتابفروشی اسراری در گذشته کتابهای حقوقی میآورده ولی پس از مدتی به علت گرانیها کم کم از تعداد خریداران کاسته میشود. از آنجا که مشتریها نیز کتاب قدیمی نمیخواستهاند، اسراری از سال گذشته تاکنون از خرید و فروش کتابهای حقوقی دست میکشد. راستی، مخاطب این کتابها صرفا دانشجویان نبودهاند، بلکه از میان مردم عادی نیز، هر کس که کار حقوقی برایش پیش میآمده، برای آگاهی از قانون سری به کتابفروشی اسراری میزده و کتابی میخریده تا مبادا در کارهای حقوقی کلاه سرش برود! خلاصه اینکه، کتابهای باقیمانده که دیگر نظر هیچ مشتری را جلب نمیکرده با پیشنهاد یکی از دوستان اسراری خمیر و به شانه تخم مرغ و مقوا تبدیل میشوند! این سرنوشت تلخ کتابهایی است که گرانی و تغییر در سبک زندگی، آنها را از چرخه زندگی اقشار نیازمند به آگاهی از قانون خارج میکند.
البته حاج ابوالقاسم اسراری تمام اشکال را بر گردن گرانیها نمیاندازد. او خوب میداند که رواج استفاده از تلویزیون و ماهواره دیگر فرصتی برای کتابخوانی در اختیار مردم قرار نمیدهد و البته چه کاری راحتتر از این دو! کتاب خواندن فکر کردن میخواهد و فراغ بال و مأنوس شدن با کتاب. آنها هم که هنوز میل به خواندن و یاد گرفتن دارند و تنها مشکلشان گرانی است، رو به کتابخانهها میآورند و مهمان چند روزه کتابهایی میشوند که شاید چندان به روز هم نباشند.
معلمی و کتابفروشی در راستای یکدیگرند
از تمام تلخیها و خوشیهای تک تک روزهای عمر کتابفروشی اسراری که بگذریم، شنیدن ماجرای بنای این کتابفروشی شنیدنی است. اسراری 33 سال کار فرهنگی، بازنشسته آموزش و پرورش است. در جوانی پدر خانمش به او پیشنهاد کار در کتابفروشی را میدهد. اسراری ابتدا کمی مخالفت میکند؛ او دوست نداشته شاگردانش عصرها ناظم مدرسه را پشت دخل یک کتابفروشی ببینند. بعد با خود میاندیشد که کتابفروشی چندان از معلمی دور نیست، هر دو کار فرهنگی هستند. همین اندیشه او را سالهای سال پایبند این مغازه و این خیابان قدیمی میکند. البته هنوز که هنوز است، اسراری از تصمیم آن روزش پشیمان نشده، هرچند پستی و بلندیهای زیادی در حرفه خود تجربه کرده است.
از کتابفروشی اسراری که بیرون میآیم و از کنار مردمانی که نگاهی به این کتابفروشی نمیاندازند، میگذرم، حرفهای تلخ اسراری در گوشم زنده میشود: «اگر من این کتابفروشی را جمع میکردم و به جای آن در این مغازه چیزهای دیگری میفروختم، حتما درآمد بیشتری میداشتم.»
نظر شما