این زنها تا وقتی که مینواختند ضمانت زندگی و حیات داشتند. میلر در سکانس افتتاحیه فیلمنامه تصویری واقع گرا از این رویداد ارائه میدهد.در شرح صحنه آغاز اثر میخوانیم: «فانیا پیانو مینوازد و یک ترانه پاریسی میخواند، ترانه ای پر احساس که از دلتنگیها و جنگ میگوید. تقریباً تمام شنوندگانش نظامیهای آلمانی و معشوقههای فرانسویشان هستند. مرتب و منظم پشت میزها نشستهاند و مشهود است که از شیوه اجرای رمانتیک و مألوف فانیا لذت میبرند. در حالات فانیا هیچ چیز که بیانگر دشمنیاش نسبت به ناسیونال سوسیالیسم که در نبردهای اخیر فرانسه را به ویرانی کشیده است، دیده نمیشود.»
میلر در همان فضای شاد و سرخوش ابتدایی، ترس و دلهره و انزجار از مهاجمان آلمانی را از نگاه فانیا ترسیم کرده و با فرستادن فانیا به عمق تاریکی پیش در آمدی بر عمق فاجعه در حال وقوع میگشاید. میلر در ادامه فضا را این گونه ترسیم کرده است: «فانیا امیدوار است به همه خوش بگذرد و قول میدهد حداکثر کوشش خود را بکند تا آنها زندگی روزمره سربازیشان را فراموش کنند. اما با دقت بیشتر متوجه طعنه ای میشدیم که در یک نیم نگاه نهفته است، یا در لبخندی که با آن به نگاه افسری که در آن نزدیکی نشسته است، پاسخ میدهد. از پریشانی درونی اش که مجبور به اجرای برنامه در برابر فاتحان است، آگاهیم. فانیا ستاره برنامههاست، زنی فوق العاده و هنوز بسیار جوان، صمیمی و با رضایتی مشهود از حرفهاش. در پایان برنامهاش میان تحسین همه جانبه همگان؛ تعظیم میکند و در همان حال عقب عقب میرود، به تاریکی.»
قندیلهایی که در رؤیاها آب میشوند
خواننده جوان فرانسوی وقتی از روی گردش روزگار از فضای آرام شهر به داخل واگنهای بدبو و پُر از جمعیت منتقل میشود، مزه دلهره و خفقان را با تمام وجود لمس میکند. میلر این فضا را به نوعی مستند وار در فیلم نوشتهاش ترسیم کرده است. او که در این زمینه تحقیقات وسیعی را انجام داده بود شاخصههای ژانر تریلر را به عمد مراعات نکرده و اصل را بر تصویری کردن رخدادهای پیش روی قهرمان زنش گذاشته است. در صفحه 15 کتاب «ارکستر زنان آشویتس» میخوانیم: «درهای واگن کنار کشیده میشود. نور خیره کننده نورافکن ها به روی همه میتابد که حالا سعی دارند در حد تواناییشان سر پا بایستند و اثاثیه مختصرشان را جمع و جور کنند. چند کاپو میپرند توی واگنها - کاپوها زندانیهایی هستند که برای اداره سرپرستی اردوگاه کار میکنند- کاپوها که به باتون مسلحاند، آدمها را از واگنها به بیرون می رانند. کاپوها با خشونت کتک میزنند؛ مشهود است که از کارشان لذت میبرند.»
در ترسیم فضای اردوگاه، میلر به همان شاخصههای رئال وفادار میماند و از القا المانهای اکسپرسیونیستی بشدت پرهیز میکند. او گذشت زمان و تأثیر رنجها و مشقتهای رفته بر قهرمانهای زن فیلم نامه را در سکانس ساده ای با چند تصویر ساده پیش میبرد. فانیا برای ماریانه قصه شاهزاده ای را بازگو میکند و ما از ورای تصاویر گذر زمان را میبینیم. میلر در توضیح این سکانس نوشته است: «در حالی که فانیا به تعریفش ادامه میدهد، به تدریج تصویر صورت ماریانه و فانیا که در تختشان دراز کشیدهاند با تصویرهای دیگر روی هم می افتد. روی صورتشان برف میبارد. یک جنگل بهار میشود؛ غنچهها میشکفد، گیاهان جوانه می زند؛ قندیلهای یخ آب میشود – در حالی که هنوز چهرههای فانیا و ماریانه دیده میشود، کسانی سنگها را جابجا میکنند، تنه درختها حمل میشود، زمین بیل میخورد، کانالهای فاضلاب حفر میشود. سرانجام دوربین یک بار دیگر به تخته بندی آنها میرود- زن مُرده آنجا نیست، دو زن تنگ یکدیگر خوابیدهاند. آنها هم اکنون لاغر شدهاند، همان ظاهر گرسنگی کشیده زندانیهای دیگر را دارند.»
نواختن زیر چکمهها خفقان
حضور آلما روژه در اردوگاه در مقام رهبر ارکستر همچون نسیمی حیات بخش به زندگی زنان در بند حال و هوای دیگری میدهد. اما زنان رنجور نوازنده به سختی میتوانند فرمانهای او را پیش برند. آلما در صحنهای به زنهای حاضر در ارکسترش میگوید: «موسیقی والاترین فعالیت انسان است. شما باید شب و روز تمرین کنید، باید به خودتان واقعاً زحمت بدهید، به ندای درونیتان گوش کنید، تنها هدفتان باید تکامل شیوه نوازندگیتان باشد؛ شما که نباید مدام اشتباهات را تکرار کنید ...»
سختگیریهای آلما روزنههای امید را میان گروهش میگشاید. گروهی که در بدو فعالیتشان در اردوگاه یاس و دلهره تمام وجودشان را فرا گرفته بود. اتالینا یکی از نوازندگان معترض دسته نوازندگان در صفحه 43 کتاب به فانیا درباره پیشرفت گروه ارکسترشان گوشزد میکند: «وقتی شروع کردیم یک دسته موزیک پیش پا افتاده بودیم؛ وقتی زندانیها برای کار میرفتند برایشان مارش میزدیم. ولی آلما یکدفعه بلند پروازی گرفت و حالا شروع کردیم به اجرای قطعاتی برای ارکستر. برای افسرها کنسرت میدهیم؛ بتهوون اجرا میکنیم، ای خدای بزرگ! او قربانی ادعاهای خودش شده است، ما هم گرفتاری داریم.»
موسیقی هر چه قدر برای فانیا و دوستانش مایه برکت و رحمت شده اما برای سایر زندانیان اردوگاه اسباب زحمت شده است. فانیا برای زنده ماندن مجبور است با زیاده خواهی های آلما در مقام رهبر ارکستر همراه شود. میلر در بخشی از کتاب نگرانی فانیا را از وضعیت موجود این گونه تصویر کرده است: «اتاق تمرین، دیرگاهی شب. نور افکن عظیمی مرتباً به اتاق می افتد. فانیا تنها جلوی پیانو نشسته است و مشغول ساز بندی است. در پی یافتن آکورد مناسب است. ناگهان صدای بُرنده شلیک سه گلوله. فانیا به سرعت سرش را بالا میبرد. لحظه ای تأمل میکند. احتمالاً کسی را کشتهاند. یکبار دیگر آکورد را مینوازد و سپس نت را مینویسد. از بیرون فریاد وحشت از مرگ انسانی همه جا را فرا میگیرد. فانیا حس میکند بهتدریج از نظر درونی در برابر این حوادث وحشتناک آسیب پذیر میشود؛ اما برای زنده ماندن باید سعی کند تمام این وحشت را از خودش براند.»
بعد از پاییز
میلر با نگارش تعداد زیادی نمایشنامه نزدیک 6 دهه نقش مهمی در ادبیات و سینمای آمریکا ایفا کرد. در کارنامه هنری آرتور میلر جوایز مهمی همچون پولیتزر، امی و تونی دیده میشود. او در ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ دیده به جهان گشود و در ۱۱ فوریه ۲۰۰۵ با کره خاکی وداع کرد. میلر به دلیل ازدواج با مریلین مونرو ستاره شاخص هالیوود و جدایی زود هنگام مدتها نقل محافل هنری بود. «مرگ فروشنده» شاخصترین نمایش نامه میلر است که در ایران اجراهای متعددی از آن بر صحنه رفته و تله تئاتر آن نیز از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است. از دیگر نوشتههای معروف میلر که در ایران هم ترجمه و اجرا شده میتوان به نمایشنامههای همه پسران من، مرگ فروشنده، چشم اندازی از روی پل، خاطره دو دوشنبه، بعد از پاییز، حادثه در ویشی و ساحره سوزان یاد کرد.
فیلمنامه «ارکستر زنان آشویتس» را سه دهه پیش سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار در سه هزار نسخه منتشر کرد. برگردان این اثر میلر به فارسی به کوشش محمود حسینی زاد محقق شده است.
نظر شما