دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۷
چرا روايت دوگوبينو از فلسفه ایرانی- اسلامی تخصصي نيست؟ / یادداشتی از دکتر کریم مجتهدی

دكتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه غرب دانشگاه تهران و مولف کتاب‌های فلسفی است. در سالروز درگذشت کنت آرتور دوگوبینو، یادداشتی را برای ایبنا ارسال کرده است که در آن به روایت کنت دوگوبینو از فلسفه ایرانی و اسلامی پرداخته است.

 
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - دکتر کریم مجتهدی: کنت دوگوبینو در نزد ما ایرانیان، بیشتر به‌عنوان فرستاده سیاسی و شرق‌شناس فرانسوی شهرت دارد. اندیشمندی که نه تنها توجه زیادی به ایران و موقعیت تاریخی و فرهنگی ما در قرن نوزده میلادی داشته است، بلکه نسبت به تمام خارجیانی که در عصر ناصری به ایران سفرکرده‌اند، باعلاقه و دقت بیشتری مشاهدات و تأملات خود را تنظیم کرده و به رشته تحریر درآورده است؛ از این لحاظ به‌مراتب بر بقیه ارجحیت دارد؛ ولی آنچه گاهی مورد غفلت قرار می‌گیرد و یا فرعی و جنبی تلقی می‌شود، این است که درهرصورت، گفته‌های گوبینو درباره ایران و ایرانیان، ارتباط بسیار نزدیک با نظریه کلی او درباره «عدم‌تساوی نژادهای انسانی» دارد. شایان‌ذکر است که او درست قبل از اولین سفر خود به ایران، این نظریه را با تفصیل در کتابی با همین عنوان تحلیل و منتشر کرده است.

گوبینو فیلسوف یا ...؟
گوبینو با این‌که به معنای اخص کلمه فیلسوف نیست ولی آنچه به نحوی فلسفه تلقی می‌شود در نظرگاه اصلی او اهمیتی فوق‌العاده می‌یابد. او اصطلاح فلسفه را به معنای بسیار عام به کار می‌برد و برای آن قائل به دایره شمول بسیار وسیعی می‌شود که عملاً کل اعتقادات و ذهنیات انسان را در برمی‌گیرد؛ اعم از اعتقادات دینی، کلامی، باورهای سنتی، مناسک بومی و محلی و حتی جادویی و خرافی. این معنی در عنوانی که برای کتاب معروف خود، ادیان و فلسفه‌ها در آسیای مرکزی انتخاب کرده، بسیار روشن و مشهود است. در کتاب «سه سال در آسیا» نیز گوبینو به اعتقادات مختلف٬ که به عقیده او بقایای ادیان قدیم است، اشاره دارد؛ ازجمله به «گبرها»، صابئین و یزیدی‌ها در کردستان و طرفداران «سید خیرالله» و «اهل حق» که اعراب آن‌ها را نصیریه و ایرانی‌ها آن‌ها را علی اللهی می‌نامند که به هشت فرقه مختلف تقسیم می‌شوند و او در کتاب خود تمام اسامی آن‌ها را آورده است.

در نظرگاه گوبینو اهمیت فلسفه بیشتر به این لحاظ است که آن، بدون اینکه به‌خودی‌خود قوام و دوام داشته باشد، نتیجه و معلول تاریخ اقوام است و از این رهگذر نه فقط به نحو زیربنایی وضع فرهنگی هر یک از آنها را بروز می‌دهد، بلکه درجه اختلاف و پیچیدگی نژادی هریک را نیز معین و مشخص می‌کند.
 

شاید حتی به نحو افراطی بتوان تصور کرد که فلسفه به این معنی برای گوبینو نوعی وسیله و میزان تشخیص درجه خلوص و یا ترکیب خونی اقوام مختلف باشد. منظور این است که اگر او به فلسفه توجه خاص دارد در موارد بسیار زیادی اعم از موجه یا غیرموجه این اصطلاح را بدون کوچک‌ترین دغدغه خاطر به کار می‌برد و تحقیقات او در این زمینه، باوجود تشدید جذابیت و کنجکاوی خواننده، جنبه تخصصی واقعی ندارد و به نظر نمی‌رسد که جز جمع‌آوری اطلاعات، خاصه در مورد متفکران متأخر از ملاصدرا تا آقا علی تهرانی (زنوزی) که تا آن موقع در جهان غرب کاملاً ناشناخته بوده‌اند، در فهم فلسفه‌های ایرانی اسلامی و خاصه در بررسی علمی عناصر متنوعی که در جهت تحول آن مؤثر بوده است، گام مهم و مؤثری برداشته باشد.

آگاهی محدود گوبینو از آرا فلاسفه
او بدون شک نه فقط شناخت محتوایی از آثار فلاسفه بزرگ گذشته مسلمانان حتی از نوشته‌های ابن‌سینا که بارها نام‌برده نداشته است، به‌احتمال نزدیک به‌یقین در مورد فلاسفه بزرگ غرب نیز چون دکارت و اسپینوزا و کانت و هگل، اگر بی‌اطلاع نبوده ولی درهرصورت آگاهی او در این زمینه‌ها نیز از محدوده فرهنگ عمومی یک عضو وزارت امور خارجه تحصیل‌کرده فرانسوی آن عصر، تجاوز نمی‌کرده است؛ او مسلماً به جزئیات و ریزه‌کاری‌های فنی این متفکران واقف نبوده و در این مورد نیز هیچ‌گاه ادعایی نداشته است. در این زمینه می‌توان به مطالبی اشاره کرد که او در مورد تفکر دکارت نوشته است. البته در اینجا به‌هیچ‌وجه بررسی کلی اطلاعات کنت دو گوبینو به لحاظ کمی و کیفی موردنظر نیست، همچنین که نمی‌خواهیم به احصاء عناصر تشکیل‌دهنده ذهنیات او بپردازیم، ولی درهرصورت کمبودها و نواقص زیربنایی نظری او در زمینه فلسفه خاصه در فلسفه‌های اسلامی نه فقط از اعتبار تحلیل‌های او می‌کاهد، بلکه گاهی موجب انحراف فهم درست مطالب دیگر نیز می‌شود و ارزیابی آن‌ها را مشکل می‌سازد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها