سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۰
سپهری،انسان را با تنهایی‌اش می‌شناسد/ یادداشت محمود معتقدی

اشراق و مدرن‌بودن، در چشم‌انداز شعریِ سپهری با بهره‌گیری از فضاهای اخلاقی و عرفانی و شیوه‌های بیانیِ خاص خودش، توانست بسیاری از مخاطبان شعر امروز، به‌ویژه جوانان را به سمت‌وسوی شفافیت و دورشدن از تنش‌های اجتماعی و فردی، نزدیک و نزدیک‌تر کند. محمود معتقدی شاعر و منتقد در یادداشت کوتاهی که برای خبرگزاری کتاب ایران نوشته است به این نکات به ایجاز اشاره می کند.

خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) - محمود معتقدی : سهراب سپهری به جهتی تامّ و تمام، شاعر رنگ‌ها و صیاد واژه‌هاست که در چشم‌انداز جهانی از ادبیات و عرفان، آموزه‌های این دو وجه را در کنار هم به داوریِ مخاطبانش فرا می‌خواند. وی به‌گونه‌ای همواره به کشف روزها و لحظه‌ها پیش می‌راند و از منظر «هستی» به سمت خلاقیّت‌های فردی خویش، به صید خلقت‌های انسانی و عاطفی پا می‌گشاید.
کارنامه سپهری، گاهی زلال و زمانی هم دست‌نایافتنی است. از شرق، حسی دیگر دارد و جذابیت‌های هنر غرب را به‌ گونه‌ای باز می‌شناسد. سپهری هنرمندِ مدرنی است که جهانش با گیاه و کویر همواره در هم آمیخته است. وی در قلمرو شعر، همواره در پیِ نشان‌دادنِ پدیده‌ها و نگرش‌های هستی‌شناسانه روح آدمی است. پیوسته در پیِ پاسخ چیزی نیست، بلکه در فضای سیّال و لغزنده به سمت دیگری از زندگی و مرگ در حرکت است. شاعر از معرفت حسّی به سمت معرفت شهودی در حرکت است و از منظر زبان و دانش نقاشی، به پیوند و نزدیکی رؤیا و واقعیّت دل می‌سپارد. سپهری دنیای طبیعت را بیش از هر شاعری در این سال‌ها، دستمایه کارِ خویش قرار داده و با تصویرگرایی و دولایه بودنی که می‌بیند و می‌شناسد، هویّت انسانی را در هر ایستگاهی از زمان و مکان خاصی، به پیامی عمومی بدل می‎کند. تلفیق رنگ و واژه، دو عنصر اساسی در خلاقیّت‌های شاعر به‌شمار می‌آید. گویی این مقوله، دو روی سکۀ اندیشه‌های شاعر در مرحله‌ای از هم‌وندی انسان و طبیعت در گذر زمان است؛ چراکه قانون نگرش سپهری، ساحت خطوط و کلمات است. درخت و کویر، بیشترین حضور را در شعر و نقاشی‌هایش دارند. شاعر پیوسته برای به نمایش گذاشتنِ دریافت‌ها به هدایتِ مخاطبان، همواره به اجرای کار می‌پردازد. کمپوزیسیون و شکار تصویرها، دارای دو بُعدِ رنگ و واژه است. بسیاری، شعر سپهری را دور از فضاهای اجتماعی می‌بینند و دور از واقعیّت‌های زمانه می‌شناسند، امّا به‌واقع چنین نیست. شاعر برای همدلی و کشف واقعیّت‌ها، همه‌چیز را در موقعیّت‌های انسانی و به دور از ارزش‌های رایج می‌بیند و به ‌عبارتی در آثارش بیان می‌کند. نباید از یاد برد که حضور نگرش‌های عرفانی، به‌خصوص عرفان هندی و ژاپنی، و پیروی از دستمایه‌های بودا و دیگر خطّه‌های آسیایی، نوعی شادمانیِ فردی به بشارت‌های روح انسانی را به دور از اجتماع خشمگین به مخاطب یادآور می‌شود. بیهوده نیست که می‌گوید: «گوش کن/ دورترین مرغ جهان می‌خواند»
سهراب سپهری از منظر اشراق و دانایی، مخاطب را به سمت و سوی جذبه‌های زندگی و کشف زمان می‌برد. شاعرِ «صدای پای آب» از حسّ بومی‌بودن تا چشم‌انداز پیوند انسان و طبیعت، در این منظومه، که نوعی اتوبیوگرافیِ شاعر به حساب می‌آید، از جایگاه و تبار شعری خودش به زیبایی و با حس‌آمیزیِ درخشانی، آدم‌ها و مکان‌ها را به قلمرو شعر فرا می‌خواند و از سمت نوعی تفرّد به منظر فضاهایی اسطوره‌ای حرکت می‌کند: «کعبه‌ام بر لب آب/ کعبه‌ام زیر اقاقی‌هاست/ کعبه‌ام مثل نسیم/ می‌رود باغ‌ به باغ/ می‌رود شهر به شهر»
گفتنی است که نقطه عزیمت شاعر و همنشینیِ واژگانی‌اش، با همه سادگی‌هایش، گاه با نوعی استعاره و چندلایه بودن همراه است. به نظر می‌رسد در روزگار اینجا و اکنون، سپهری بیش از هر شاعر دیگری، تحت تأثیر فضاهای سبک هندی و نازک‎اندیشی‌های این ژانر شعری است. صدالبته اشراق و مدرن‌بودن، در چشم‌انداز شعریِ سپهری با بهره‌گیری از فضاهای اخلاقی و عرفانی و شیوه‌های بیانیِ خاص خودش، در این سال‌ها توانست بسیاری از مخاطبان شعر امروز، به‌ویژه جوانان را به سمت و سوی شفافیت و دورشدن از تنش‌های اجتماعی و فردی، نزدیک و نزدیک‌تر کند؛ سپهری، انسان را با تنهایی‌اش می‌شناسد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها