حقیقت این است که آتشی و آثار او، در میان نام گروه شاعرانی که در چند دهه گذشته، بهاصطلاح، خوش درخشیدهاند، و هریک، کموبیش، فصل تازهای را در فرهنگ و ادب پارسی، و بهویژه شعر، رقم زدهاند، جایگاهی شایسته و درخور دارد، و نام او، در کتاب شعر معاصر، بهویژه در قلمرو شعر نیمایی، با ساختار کلامی و بافت زبانی خاص خود آمیخته است، و میتوان گفت که زبان حماسی، محتوای مردمی و اجتماعیِ غالبِ شعرهای او که لحنی مفاخرهآمیز و گاه تلخ و معترض دارد، در میان شیوهها و اسلوبهای بیانی شاعران معاصر، شناخته شده و شاخص است.
آثاری چون «آهنگ دیگر»، «خنجرها، بوسهها، پیمانها»، «ترانههایی در مایۀ دشتی» و «ظهور» ـ همان عبدوی جط ـ و بهصورت کلیتر، قطعات زیادی از مجموعههای آهنگ دیگر، آواز خاک، و دیدار در فلق، نام او را، برجسته و روشن، به ثبت رسانده است.
آتشی اگرچه، بهطور خاص، غزلسرا نبود، و در تقریباً ده مجموعه شعری که تا قبل از سال 80 از او به چاپ رسیده است، حتّی یک غزل هم، نمیتوان یافت، امّا گاه، و بهندرت، غزل هم میسرود و در مطبوعات روزگار قبل از سال 57 میشد جلوهای از این گونه شعری آتشی را دید و خواند؛ غزلهایی، گاه خواندنی و جذاب که نشان میداد او در پیِ آن است که در قالب غزل هم، آثار ارزندهای داشته باشد.
بهطور مثال به غزلی اشاره میکنم با مطلع: شبی به خلوتِ پرماهتاب من بگذر ـ ز کوچههای گلافشان خواب من بگذر، و چند نمونه دیگر که من، خود، آنها را در آن سالها در صفحات هنر و ادبیات مجله جوانان امروز، همراه با غزلهای زنده و پرخونِ شاعران دیگر، چاپ کردهام.
سال 1380 شمسی، اتفاق جالبی رخ داد و مجموعهای از یکصد و سی و پنج غزل از آتشی، بهاهتمام و همّتِ همولایتی شاعر، و دوست بزرگوار من، جناب عبدالمجید زنگویی به دست چاپ و انتشار سپرده شد، زیر نام «باران برگ ذوق».
آتشی، در مقدمه کوتاهی، در آغاز این مجموعه، دیدگاه خود را در قلمرو غزل، بهویژه غزل امروز، بیان میدارد که باید پارههایی از آن را خواند و بر آن تأمل کرد زیرا این مقدمه، نظر او را در این زمینه در برابر ما میگسترد و داوری ما را در مورد غزلهای او آسان میکند. او مینویسد:
«... غزل را، من با همان صورت کلاسیکاش ـ حافظانه و صائبانه و گهگاه سعدیانه ـ میپسندم و معتقد هم نیستم که در قلمرو آن و صورتهای معهود تصویری آن، نوآوری ممکن باشد. عشق و اشراق، درآمدی مستدام و مستمر وجودند و چندان با تغییرات همگام نمیشوند، خصوصاً آنجا که تجلّی شاعرانه دارند. پس چیزی به نام غزل مدرن وجود ندارد، یا من از آن غافلم و غزل هرچه هم باطراوت، همان ظرف بسته و محدود عواطف غزلی و اشراقی است و حوصلۀ بیش از اینِ ما را هم ندارد. جدلی هم با کسی ندارم، چون مدعیِ هیچ ابداعی در این قالب نیستم» حقیقت هم همین است. حقیقت این است که با وجود آنکه مجموعهای از آثار او، در این قالب منتشر شده، آتشی بهراستی شاعری است نیمایی تا غزلسرا، و با آنکه در این فرم از شعر، گاه حاصل ذهن و زبان و قلم او، خواندنی و روان و جابهجا دارای مصرعها و ابیات زیباست، امّا در سنجش با بهترین غزلهای شاعرانِ نوپرداز معاصر، حتی همنسلان خود، در مرتبهای فروتر قرار میگیرد.
او، در این قالب، نهتنها اهل خطر کردن و پیشتازی نیست، بلکه همانگونه که خود با صراحت میگوید چندان باور و اعتقادی به نوآوری در غزل ندارد. آثار او، در این زمینه، از نظر شکل و بهویژه تعداد ابیات، و انتخاب قافیه و ردیف، در فضایی میان غزل و قصیده در نوسان است و پارهای از آنها بیشتر به «إخوانیهها»ی شاعران و گاه بهاصطلاح به «بثالشّکوی» نزدیک شده و حال و هوای آنها را گرفتهاند. از دیدگاه محتوی و درونمایه، فضای بیشتر غزلهای آتشی، یادآورِ فضا و حال و هوای شعر کهن است، هرچند از منظر ساختار کلامی و بافت زبانی، تعبیرات و تشبیهات و تلفیق واژهها، و کاربرد آنها هم، آثار او، همین روال را دارند و شاید بهجز چند مورد، کمتر غزلی را بتوان یافت که از منظر زبان و محتوای نو، از این قاعده، برکنار مانده باشد. آتشی، طرز سخن سعدی و خیالپردازیها و نوع تعبیرات صائب را بیشتر میپسندد و الگوی خود قرار میدهد و گوشهچشمی هم به رندیها و بلندنظری و استغنای طبع حافظ دارد و میکوشد با چشم حافظ شیراز، به زندگی و صیرورت ایّام و نامرادیها و تلخیها و نامردمیها بنگرد، و به نکوهش روزگار و روایتگری زندگی و مردم زمانه بنشیند.
در میان شاعرانی که از دهۀ بیست تا نزدیک به امروز، در قلمرو خلق شعر گام نهادند، سوای شاعران سنّتگرا، تقریباً همۀ نوپردازان، بیشوکم، در کار سرایش غزل و مثنوی و رباعی و گاه قطعه، گاهگاه طبعآزمایی کردهاند. شاعران نوپردازی چون شاملو، سپهری، نادرپور، فرخزاد، رحمانی، کسرایی، ابتهاج، اخوان، زُهری و شفیعیکدکنی و حقوقی و مشیری و نیستانی و... در بعضی از مجموعههای شعر خود نمونه، و نمونههایی گاه خوب، گاه متوسط و گاه بسیار درخشان و نو از غزل خود را به چاپ رساندهاند.
هدف اگر تفاخر بوده یا نشاندادن اینکه در زمینۀ سرودنِ آثار کلاسیک ناتوان نبودهاند، در این بحث نمیگنجد و مجالی دیگر میخواهد، امّا غرض من این است که در هیچیک از مجموعههای آتشی، همانطور که قبلاً اشاره شد، حتی یک غزل هم نیست. ـ به یاد بیاوریم که فیالمثل فروغ فرخزاد با غزلی که به استقبال غزل هوشنگ ابتهاج، با مطلع «چون سنگها، صدای مرا گوش میکنی/ سنگی و ناشنیده فراموش میکنی»، سرود، یا نصرت رحمانی با چاپ غزلهایی زیر نام «غزلی در شب» در مجموعههای ترمه و کویر و... و دیگران و دیگران هریک نمونههایی ارایه دادند.
بگذریم از شاعران نوپردازی چون نیستانی، سیاوش مطهری، خویی و دیگران که در قلمرو غزل به زیبایی، طبعآزمایی کرده و آثار ارشمندی سرودهاند.
رضا براهنی در حدود سال 45 یا 46، در نقدی بر آثار آتشی، از جمله نوشته بود: «آتشی شاعر اشیاء بدوی و ابتدایی است، به همین دلیل وحشی است و در کنار همین وحشیبودن، حماسی نیز هست، هم روحاً بهعلت گرایش به دینامیسم نهفته در اشیاء وحشی، و هم عملاً بهعلّت عدم توفیق در سرودنِ شعرهای عاشقانه.
آتشی در شعرش، با اسب میتواند عشق بورزد امّا با جنس مخالف نمیتواند. زبانش میگیرد و به تتهپته میافتد، از اینرو در آتشی نمیتوان سراغ شعرهای غنایی یا تغزّلی را گرفت. همینکه میکوشد بهسوی نوعی تغزّل گرایش پیدا کند، ناگهان سر از شعرهای دیگران در میآورد، یا سر از تمثیلها و استعارههای قراردادی، یا سر از سخنانی که از بس گفته شده، مبتذل جلوه میکند.
آتشی روحاً غیرتغزّلی است و خشونت ذاتی به او اجازه نمیدهد که در دایرۀ تغزّل با اطمینان قدم بگذارد یا از سطح خود پایین بیاید. اگر از سطح خود پایین آمد، زیادی پایین میآید و خراب میکند».
این داوری درباره آتشی شاید در نظر اوّل کمی بیرحمانه جلوه کند، ولی با مطالعۀ مجموعی از غزلهای او، انسان متقاعد میشود که براهنی، در داوریِ خود زیاد به بیراهه نرفته است. امّا به هر تقدیر، نام و یاد آتشی را باید گرامی داشت که شاعری بزرگ است و آثاری گرانسنگ و ماندگار دارد. چه فرقی میکند شعر اگر شعر باشد، چه در قالب نیمایی، یا در شکل غزل و حتی در آفاقِ بیشکلی، غزلهای زنده و پرتپش از خون طراوت و زندگی آتشی، اگر از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نکند، زمزمۀ لحظههای خلوت ماست. و چه باک که اگر باید در میان شاعرانِ غزلسرای موفّق معاصر، جایی هم به او تعارف کرد، صندلی او به ردیف سنّتگرایان نزدیکتر است تا صف نوگرایان.
نظر شما