مرتضی مردیها کتاب«فلسفههای روانگردان» تقدس غم قدیم را می شکند و بیان می کند که جهان در گذشته نه تنها بهتر از حالا نبوده بلکه به مراتب از لحاظ اخلاق و رفاه و معیشت و کیفیت زندگی در سطح بسیار نازلتری قرار داشت. پس نگاه نوستالژیکگونهای که بشر مدام با آن دست به گریبان است چیزی جز سیکلی خودآزار و نامبارک نیست.
کتاب حاوی پنج فصل مجزاست که هر کدام از فصول دو مقاله با موضوعات نزدیک به هم را در برگرفتهاند. لذت گرایی، اخلاق، فرهنگ، هنر و فلسفه به ترتیب عناوین این فصولاند که مردیها در آنها مشروح به بیان نظریات خویش درباره این مسائل پرداخته است. کتاب را اگر همچون دو کفه ترازو ببینیم، چهار فصل اول در یک کفه و فصل آخر در کفه مقابل قرار می گیرند.
در دو مقاله فصل اول یعنی «نرمافزارهای لذت» و « در غم غربت قدیم» نویسنده تلاش دارد تا طرف دیگر لذت را به مخاطب نشان دهد؛ آن طرفی که وجودش در زندگی محنتزده انسان قرن بیست و یکم میتواند مذموم و نکوهیده نباشد؛ لذتی که آن را چاره برونرفت از فقر و رنج و بدبختی پخش شده در جهان هستی می داند. راه رسیدن به این لذت بر هم زدن مناسبات حاکم بر جهان است و نه مماشات با آن. همین طور در مقاله دوم تقدس غم قدیم را میشکند و بیان میکند که جهان در گذشته نه تنها بهتر از حالا نبوده بلکه به مراتب از لحاظ اخلاق و رفاه و معیشت و کیفیت زندگی در سطح بسیار نازل تری قرار داشته. پس نگاه نوستالژیکگونه ای که بشر مدام با آن دست به گریبان است چیزی جز یک سیکل خودآزار و نامبارک نیست.
در زیر عنوان « از ریشهها و رستههای اخلاق» تاکید نویسنده بر بسترهای پیدایش اخلاق است و این که اصلا چرا اخلاق به وجود آمد. اخلاق در این مبحث، محصولی از عقل تجربی دانسته شده که برای بهتر شدن زندگی و کسب لذت بیشتر است. تلاش نویسنده در دومین مقاله فصل دوم به نام «برترین فضیلت» پیدا کردن بهترین و برترین فضیلت انسانی است که البته با نوعی ساختارشکنی توام است؛ چراکه بر خلاف تصور عموم که عدالت را برترین فضیلت می داند، مردیها روی به سوی ارزش دیگری به نام بخشش می آورد با پیش زمینههای ایجاد شادی و لذت برای همگان.
بیان مردیها درباره برتری بخشش با پایین آمدن از مطلقگرایی مفهوم عدالت و در نهایت بی کارکرد شدنش در زندگی مردم شکل میگیرد؛ آن چنان که میگوید: «به تقریب همیشه و همه جا همگان جامعهای عادلانه را میپسندیده و میخواسته اند و رفع عموم یا اغلب مشکلات را در امکان آن می دیدهاند. اگر همه از زن و مرد، پیر و برنا، دارا و ندار، سیاه و سپید عدالت را میخواهند، چرا عدالت آنها را نمیخواهد؟ چرا از آنها میگریزد؟ ». سپس درگیر بودن عدالت با قواعد قطعی و همهگیر همراه با شهودی مشترک را نقض میکند و آن را نیز مانند دیگر ارزشها میداند که گرفتار قضاوتهای متفاوت افراد در موقعیتهای مختلفند. نتیجه گیری نویسنده در باب یافتن برترین فضیلت به این شکل است که ارزشهای منجر به ایجاد شادی و کاستن از غم دیگری و نیز بخشش را راه رسیدن به آن عدالت آرمانی میداند. تحقق این ارزشهاست که در نهایت عدالت را در زمین میگستراند و نه اینکه عدالت ایجاد شود تا در سایه آن بخشش کنیم و جهان شادتری بسازیم.
در فصل سوم مردیها وارد عرصه فرهنگ میشود و نقبی به آن میزند؛ با دو عنوان «در بیریشگی فرهنگ» و «نقد کثرت فرهنگی». در اولین نوشتار این فصل نویسنده با عبور از رویکرد همیشگی به فرهنگ، که شامل تعریف آن برای نشاندادن بی فرهنگی و بافرهنگی یک جامعه است، به سوال دیگری میرسد و آن اینکه فرهنگ چقدر مهم است؟ و چه سرنوشتی دارد؟
پاسخ به این سوالات، با تقسیم فرهنگ به دو بخش سطح فرهنگی و غنای فرهنگی همراه شده که راهگشای نویسنده برای رساندن باورش به خواننده است. سطح بالای فرهنگی در واقع نظم رفتاری، مسئولیتشناسی، ادب برخورد، اتکا به عقل و استناد به قانون است. و غنای فرهنگی محصول جوامع عقبمانده و بادیهنشین بدوی است که به سبب ضعف قدرت عقل در تبیین امور، برای هر رفتار خاص حکم خاصی را صادر میکند. این جوامع از سطح فرهنگ بالا برخوردار نیستند و در چنبره رازآلودی و خرافهگرایی و سخنان شیوخ و فالگیران و خوابگزاران گرفتارند. آن چه از این مقایسه و مقابله در این فصل منتج میشود، وجود برگ برندهای است که در دست سطح فرهنگی و تمدن است.
فصل چهارم واکاوی مفهوم هنر را در برگرفته. تحت عنوان «در چیستی و چرایی هنر»، بنیادهای هنری از دیدگاه مردیها بیان شده است و گریزی که هنر با شگفتیآفرینی و زیبایی به لذت و ایجاد آن میزند. عنوان دیگر «در نقد مصرف هنری» است که در آن ملاکهای سنجش هنر و نیز شکل و شیوه آن توسط اقشار مختلف جامعه مورد نقد و نظر قرار گرفته است.
فصل پنجم - همان کفه دیگر ترازوی مردیها - بخش بسیار مهمی از این کتاب است. فصلی که نام کتاب نیز از آن گرفته شده است. این جاست که نویسنده از آنچه که آن را مخل و سد راه سعادت انسان میداند پرده برمیدارد. در مقاله «فلسفههای روانگردان» اندیشه چپ و فیلسوفان سردمدارش همه از دم تیغ گذرانده میشوند. نیچه، مارکس، فروید و هایدگر مورد نقد شدید نویسندهاند. انگشت اتهام خشونتطلبی، توصیه جنگ و انقلاب و تمسخر صلح و همزیستی و سخاوت در تمام این مقاله به سمت فیلسوفان مذکور و نایبان آنهاست.
لیبرالیسم نقطه موعود دیدگاه نویسنده است و متفکران این عرصه همچون پوپر، راسل و برلین سربازان وفادار این جبههاند. مردیها ضدیتش با چپ گرایی را به طور صریح در جایجای این مقاله بیان میکند و لیبرالیسم را دچار بیتوجهی و کم توجهی اندیشمندان میبیند. او نتیجه کار چپگرایان را نگرانی برای جامعه و جهان میبیند. جملات زیر در واقع آب پاکی است که مردیها بر دست گستره بزرگ اندیشه چپ و رگ و پی و زیرمجموعههایش میریزد: «مکتب انتقادی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، پسامدرنیسم، تاحدی رادیکالیسم فمینیسم و رادیکالیسم محیط زیست گرایی که شاید تعبیر نئومارکسیسم، در یک معنای کلان بتواند همهشان را در خود فروپوشد، همه و همه، وامدار زرادخانه ضد عقل و ضد عالم آن اکابر بودند». ضدیت آشکار نویسنده با اندیشه چپ و نمایاندن سویههای مضر آن برای جامعه در طول تاریخ و تقابل آن با لیبرالیسم، بنمایه گفتار نویسنده در کتاب فوق است.
«فلسفههای روانگردان» در قطع رقعی و 320 صفحه، توسط نشر نی با قیمت 16هزار تومان و در هزار و 500 نسخه روانه بازار شده است.
نظر شما