دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
تاثیر مثبت خواندن کتاب‌های قصه و افسانه بر روان کودک

قصه‌ها و افسانه‌ها همیشه توانسته‌اند پیامدهای اخلاقی و تربیتی را به طور منسجم به ناخودآگاه آدمی بکشانند تا جایی که تا بزرگسالی نیز تأثیر آنها همراه آدمی است. پس گفتن مضامین تربیتی برای کودک از این راه بسیار مؤثر است چون تنها با گفتن قصه‌ها و افسانه‌هاست که می‌توانیم پا در دنیای اسرار انگیز و ناخودآگاه کودکان بگذاریم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) معصومه افراشی : اگر متصدیان امر تربیتی بخواهند مستقیماً به کودک بگویند دروغگویی یا حسادت کار بدی است نه تنها تأثیر مثبتی ندارد بلکه آنها مدام احساس می‌کنند با یک معلم اخلاق روبرو هستند که دائماً می‌خواهد فقط امر و نهی کند ولی ادبیات با زیبایی خاص این کار را انجام می دهد.

با سرودن یک شعر- با گفتن یک قصه،خواندن کتاب ، یا اجرای یک نمایش خوب ، باید کودک را وادار کرد که به همذات پنداری با شخصیت‌های هنری دست بزند و بدین وسیله آن صفت بداخلاقی را از خود دور کند. البته اگر اجازه بدهیم خود کودک وارد این حیطه شود خیلی بهتر می‌توانیم به مقصد برسیم.

خوشبختانه هم در ادبیات کهن ما و هم در ادبیات معاصر- آثاری ارزشمند وجود دارد که به طور غیرمستقیم مضامین اخلاقی را به تصویر کشیده اند و تأثیر بسیاری بر روان کودکان برجای گذاشته اند.


آرتوروشن در کتاب چگونه از قصه برای حل مشکلات کودکان استفاده کنیم می‌گوید: وقتی روان شناسی خواندم فهمیدم که قدرت داستان چقدر می تواند زیاد باشد. کتاب‌های فراوانی را درباره تأثیر درمانی استعاره- داستان و افسانه مطالعه کردم. گزارش‌های بسیاری از محققان و روان شناسان کلینیکی نشان می‌دهد که با توصیه خواندن داستان برای مراجعان ، به چه نتایج حیرت انگیزی رسیده‌اند.

همین نویسنده در جایی دیگر می گوید: با مطالعه درباره سازوکار روان شناختی‌ای که در داستان و استعاره دخیل است به تدریج دریچه‌ای به دنیایی جدید پیش چشمانم گشوده شد و فهمیدم داستان‌های مناسب نه تنها می‌توانند جلسة درمان را مفرح و لذت بخش کنند بلکه باعث تسریع فرایند درمان نیز می‌شوند...

در این فرصت قصه ای از مجموعه کتاب های پریان نوشته اندرولانگ را انتخاب کرده ایم که به شکلی واضح اما غیر مستقیم مضرات حسادت و طمع را برای کودکان بازگو می کند.قصه های این مجموعه کتاب ها به دلیل ساختاربسیار ساده درجهان معروف هستند.

گنجشکی با زبان چاک خورده
در روزگاران قدیم زن و شوهری سالمند در دل یک کوهستان بلند زندگی می‌کردند. آنها در کنار هم روزگار خوبی داشتند. شخصیت آنها با هم متفاوت بود. پیرمرد مرد موجودی درستکار و نیک سرشت و پیرزن آزمند و اهل دعوا بود.

روزی پیرمرد گنجشکی را در حیاط خانه دید که کلاغی به دنبالش بود. گنجشک که خیلی ترسیده بود از دست کلاغ به خانه پیرمرد آمد. پیرمرد او را نجات داد .

پیرمرد کم‌کم با گنجشک انس گرفته بود و همین مساله حس حسادت پیرزن را تحریک می‌کرد. یک روز که پیرمرد خانه نبود زن از سرحسادت گنجشک را گرفت و دهان او را چاک زد. گنجشک هم از ترس به جنگل پناهنده شد. وقتی پیرمرد آمد زن ماجرا را برای او گفت،پیرمرد خیلی ناراحت شد و به دنبال گنجشک به جنگل رفت. در آنجا با دوشیزة زیبایی روبرو شد. بعد از کمی حرف زدن دوشیزه گفت: «من همان گنجشک هستم» و صندوقچه ای به پیرمرد هدیه داد. پیرمرد هدیه را به خانه آورد و ماجرا را برای زنش تعریف کرد. او به پیرزن گفت :« آن دوشیزه دو صندوقچه داشت و به من گفت یکی از صندوق‌ها را بردار و من صندوق کوچک را آوردم»

زن عصبانی شد و گفت:« چرا صندوق بزرگ را برنداشتی؟» و بلافاصله صندوق کوچک را باز کرد. صندوق پر از طلا و جواهر بود. همین مساله باعث شد که پیرزن به طمع دریافت صندوق بزرگ به جنگل برود. او در جنگل دوشیزه را دید و بعد صندوق بزرگ را به خانه آورد وبا ذوق درش را باز کرد که ناگهان چندین مار بزرگ بیرون پریدند و به گردن او پیچیدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها