در مقدمه کتاب محمد صفری یکی از گردآورندگان مقالات مینویسد: «علیرغم فقر، دیکتاتوری، تبعیض نژادی ، مداخلههای دیگر کشورها، مسائل ارضی و... که سالهاست سایه سنگین خود را بر سر این قاره گسترده، ادبیات و سینمای امریکای لاتین به گونه ای متفاوت و عمیق با تأثیر از آن، چهره دیگری از آیین این مرز و بوم را به ملل مختلف جهان شناسانده است. برای مثال صنعت سینمای آرژانتین یکی از پرجنب و جوشترین سینماهای جهان و همانند طاق نصرتی بر فراز فلاکت و بدبختی مردم این کشور است. میگل پریرا فیلمساز آرژانتینی عقیده دارد مردم آرژانتین قادر به تأمین مایحتاج ضروری زندگی خود نیستند و در اثر گرسنگی میمیرند. در آرژانتین فساد مالی در دستگاههای دولتی با سرعت و ابعاد وسیعی در حال شیوع است. این بخشی از واقعیتی است که من فیلمهایم را بر اساس آن بنا کردهام.»
گذشته از فضای سیاسی ملتهب که در اکثر کشورهای امریکای لاتین وجود دارد، آیین و مناسکهای بومی و قومی نقش پُررنگی در آثار هنرمندان این کشورها ایفا میکند. سید سلیم غفوری یکی دیگر از گردآورندگان مقالات کتاب «سینمای سوم» میگوید: «مشکل بتوان محصولات چنین فرهنگ متجانس و پرکاری را بهطور خلاصه جمع بندی نمود، اما اغلب فیلمهای اخیر امریکای لاتین از ویژگیهایی برخوردارند که آنها را از سینمای قسمتهای دیگر جهان سوم مجزا میکند. ویژگیهایی مثل قبول تجانس در فرم، تمایل و رغبت به سمت تداخل درام با مستند سازی، در هم آمیختن مدرنیسم و فلکولر محلی، مخلوط کردن مسائل سیاسی با تمثیلات و آنالیز اجتماعی؛ اینها مجموعه عواملی است که سینمای امریکای لاتین را برجسته نموده و به آن ویژگی منحصر به فرد میبخشد.»
به رنگ کاکائو
تأثیر پذیری در عالم هنر، شاخصه پسندیده و مقبولی است هر چند در برابر آن تقلید و کپی برداری در خلق آثار نزد اهل فن فاقد اعتبار و ضد ارزش فرض میشود. مایکل چانن استاد مطالعات فرهنگی در دانشگاه وست انگلند بریستول در انگلیس درباره سینماگران امریکای لاتین میگوید: «تعدادی از پیشروان سینمای جدید امریکای جنوبی که در دهه 50 در رُم تحصیل کرده بودند در بازگشت به سرزمین خود اصول سینمایی نئورئالیست و استفاده مستندگونه از مکانهای فیلمبرداری طبیعی و بازیگران غیر حرفه ای را تنها راه حل مشکل فیلمسازی در کشور خود یافتند، ولی علاوه بر آنها کسانی نیز بودند که به سینمای نئورئالیست به منزله رهیافتی زیباشناسانه روی آوردند. نئورئالیست در ایتالیا مکتبی بود که در میانه آن همه هیاهو و بحث در باب پیشرفت و رشد و تکامل پوشش و ظاهر گول زنک کشور را کنار میزد و تصویری از واقعیت به دست میداد. این سینما، سینمای افراد بی بضاعت و آسیب پذیری بود که امریکای لاتین بدان نیاز داشت.»
هنرمندان امریکای لاتین وقتی در چالش با حاکمان دیکتاتور راهی برای بروز خلاقیتهای خود نمییافتند، چمدان را بسته و رخت تبعید به تن میکردند. در صفحه 18 کتاب سینمای سوم میخوانیم: «سینماگران شیلیایی هم درست مثل دیگر هنرمندان کشورهایی که به چنگ دست راستیها میافتادند، یا مجبور به مهاجرت شدند و یا اگر نتوانستند فرار کنند سر به نیست شدند. به شکرانه حمایتی بین المللی، سینماگران شیلیایی، سردمدار «سینمای در تبعید» گردیدند. بر طبق آمار در طی سالهای 1973 تا 1982 فیلمسازان اهل شیلی 173 فیلم در سایر کشورهای دنیا ساختند که 56 عدد از آنها فیلمهای سینمایی بوده است. بعضی فیلمسازان مانند لیتین که در مکزیک به کار خود ادامه داد، در امریکای لاتین ماندند. با این وجود ضرورتهای سیاسی دوران «اتحاد مردمی» رفته رفته جای خود را به نوعی تغییر و تحول داد؛ فیلمهایی با نگرش شخصی تر و کنایه آمیزتر جایگزین فیلمهای سیاسی شدند. در این خطوط کارهای رائول روئیز که به فرانسه رفت و در دهه 80 تبدیل به یکی از پیشگامان سینمای هنری اروپایی بدل شد، مثال زدنی است.»
سینمای مقاومتی
خواه ناخواه بخش مهمی از هنر هفتم صنعت است و سرمایه در آن حرف نخست را می زند. سینمای وابسته به سرمایه هدف مهمش سرگرمی سازی و جذب مشتری است. در این گونه فیلمها تصویر واقعیت بر خود واقعیت ارجحیت دارد. نوع دوم سینما که از دهه 60 به بعد در فرانسه توسط فیلمسازان موج نو باب شد، سینمایی است که برخی قیود دست و پا گیر را کنار گذاشت و با موضوعات رهاتر برخورد کرد. از این سینما بهعنوان مؤلف یاد میشود. محمد صفری در فصل سوم کتاب مینویسد: « سینمای سوم نوعی سینمای سیاسی است که بر پایه تجربیات جهان سوم بنا شده است. با به وجود آمدن گروه سینمای آزاد در اواخر دهه 60، جنبشی اجتماعی و زیبا شناختی در امریکای جنوبی به وجود آمد تا سینمای سوم در آن به جستجوی تصویری از جهان سومی با جامعه ای آزاد و فرهنگی رستگار بپردازد. یکی از اولین و تاثیرگذارترین تعاریفی که در این مورد ارائه شد، بیانیه ای بود که توسط دو فیلمساز آرژانتینی، فرناندو سولانا و اکتاویو گتینو در اکتبر 1969 در سه قاره امریکای جنوبی، افریقا و آسیا منتشر گردید. حاصل تجربه و مشارکت آنها در گروه سینمای آزاد ساخت فیلم رادیکال ساعت کورهها است. فیلم چهار ساعته ای که در سه قسمت ساخته شد. ساعت کورهها با عنوان بندی دراماتیک از بیداد و مقاومت در آرژانتین آغاز میشود و آشکارا درصدد ارائه اثری است که با جریان اصلی سینما در تضاد است.»
در فرایند زمانی با تغییر حکومتها نگاه سینماگران و مردم همچنان به واقعیتهای تلخ گذشته پابرجا ماند. فیلمهای رئالیستی و نئورئالیستی کم کم جای خود را به آثار نوین و غیر معمول فیلمسازان دادند. جرج سانجینز رئیس موسسه فیلم بولیوی در ترسیم نگاه تازه فیلمسازان امریکای لاتین میگوید: «شرطی شدن خود مردم در اکثر کشورهای امریکای لاتین نسبت به سینمای تجاری باعث کاهش توجه گسترده آنها شده بود. مردم به قواعد روایی بازار، دیدگاه سیاه و سفید و پایان خوشهای تحمیلی عادت کرده بودند. سینمای نوین امریکای لاتین، برعکس هم و غمش را صرف پرداختن به فرهنگ خود امریکای لاتین کرده است. تلاش برای یافتن زبانی تصویری که با آن فرهنگ و هویت همخوانی داشته باشد، در این سینما مشهود است. فیلمسازهای بسیاری هستند که به خاطر غرور شووینستی یا جاه طلبی، به دنبال روایتهای هیجان آور یا ساختگی نیستند. اما در عوض تلاش شان پرداختن به تعلقات ذهنی شان و رفتن به عمق هر چیزی است؛ حتی اگر با ریسک از دست دادن مخاطب عام رو به رو باشند. آنها شغل فیلمسازی را مثل شغل هنرمندان میدانند. جمله ژان لوک گدار گویای حقیقت نگرش آنهاست: حرکت دوربین یک مساله تکنیکی نیست، بلکه یک نظام اخلاقی است.»
مجموعه مقالات کتاب «سینمای سوم» به کوشش محمد صفری و سید سلیم غفوری گردآوری شده است. این کتاب نخستین بار توسط مرکز فرهنگی میثاق، زمستان سال 1384 با شمارگان دو هزار نسخه به قیمت 12 هزار ریال به مشتاقان آشنایی با سینمای امریکای لاتین معرفی شد.
نظر شما