این رمان را چهار راوی زن و مرد روایت میکنند که هر کدام از طبقات متفاوت اجتماعی هستند و به طور اتفاقی در مسیر زندگی یکدیگر قرار میگیرند.
در بخشی از این داستان میخوانیم: «توی چشمهای سرخش نگاه کردم، از خدا خواسته بودم که کسی باشد و خیالم را راحت کند. اصلاً از ترس کارهایی که نمیدانم چیست، آنطور چارچنگولی مانده بودم تو خودم. فرید همینطور که راه میافتاد پرسید خانهمان کجاست. آدرس را دادم و تازه متوجه اتاقک ماشین شدم. صندلیهای کرمرنگ راحت، بوی خوبی که معلوم بود از کلاغ کاغذی آویزان از آینه است. طوری حرکت میکرد که آب توی دلم تکان نمیخورد. یادم آمد که نریمان به این ماشینهای بزرگ یا هر چیزی که خیلی بزرگ بود میگفت گنگو. چشمهایم را بستم تا از تکانهای نرم گنگو آرام شوم. وقتی فرید پرسید: «حالتون خوبه خانوم؟» چشمهایم را باز کردم.»
رمان «از همان راهی که آمدی برگرد» در 132 صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و بهای هفتهزار تومان از سوی نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما