از صراحت برخي آيات ــ مانند آيه 157 سوره اعراف (7) ــ برميآيد كه آنچه نيك است، پيامبران به آن امر ميكنند و آنچه بد و ناشايست است، پيامبران از آن بازميدارند؛ آنچه را پاكيزه است، حلال ميسازند و آنچه را ناپاك است، حرام اعلام میکنند؛ آنچه را بار گران است، از دوش مردم برميدارند و آنچه را بند و زنجير است، از دست و پاي مردم ميگسلند.
به عبارت ديگر و بهخلاف نظر اشاعره، چنين نيست كه چيزي بيدليل مورد امر يا نهي يا حليت يا حرمت خدا و پيامبر قرار گيرد، بلكه اين خوبي، بدي، پاكي يا ناپاكي چيزي يا كاري است كه معيار امر يا نهي خداوند خواهد بود. از نگاه ديگر، اگر چيزي خوب و پاك و به عبارت ديگر فطري باشد، مورد تأييد و اگر بد و ناپاك و به عبارت ديگر مخالف فطرت باشد، مورد مخالفت خداست.
از آيات بسيار ديگري دريافت ميشود كه خداوند، حق است، دوستدار حق است، گويندۀ حق است، مدعي حق است و هوادار حق و گسترنده حق است و به اين دليل است كه دين الهي بر ديگر نظرهاي مخالف آن برتري دارد. خداوند، خود و آيين خود را نه تنها داراي دليل و برهان، بلكه داراي دليل و برهاني برتر و محكمتر از ديگر مدعيان داشتن دليل و برهان ميداند. از ميان فلسفه احكام و آموزهها در آيات و روايات و از توصيه به «طلب علم حتي از چين»، يا «طلب حكمت حتي از منافق»، و «طلب حق حتي از اهل باطل»، چنين برميآيد كه معيار پذيرش يا رد كار يا چيزي از سوي دين حق ــ بهويژه دين الهي ــ درستي يا نادرستي و پاكي يا ناپاكي آن است، نه اينكه لزوماً منسوب به دين الهي باشد يا نباشد.
بنابراين، بر اساس آموزههای اسلامی، به جای برخورد یکپارچه با معنویتهای غیردینی بايد بررسی کرد كه آيا فلان آموزه آنان درست است يا نيست. درست بودن يا نبودن آموزه و محتواي اين آثار معنوي غيرديني يا بهظاهر غيرديني، معيار سنجش ميزان روايي يا ناروايي و درستي يا نادرستيِ رد یا قبول هر يك از اين آثار است.
حتي ميتوانيم معنويتهاي ديني را معيار قرار دهيم و تطابق، تضمن يا همسويي بسياري ميان معنويت ديني و روح و آموزههاي اخلاقي و معنوي دين با آموزههاي معنوي و اخلاقي اديان، مذاهب يا مكاتب غيرالهي بيابيم. در اكثر موارد نيز متوجه خواهيم شد كه گاه مكتبي غيرالهي، بسط يا تفسير تنها آيهاي از کتاب آسمانی يا آموزهاي از دين الهي است. آنگاه است كه همسويي تجربههاي درست و حقجويانه بشري را با معارف ديني درخواهيم يافت. نيز درخواهيم يافت كه بسياري از ــ نه همه ــ معنويتهاي غير ديني، بازمانده اديان الهي ميتوانند باشند كه به فراموشي، انقراض يا تحريف و انحراف كشيده شدهاند.
بر پايه آن چه گفته شد، پرداختن به بخشهاي درست معنويتهاي غيرديني و حتي خلق آثاري كه معنويتهاي راست و درست را به مخاطب القا كنند ــ حتي اگر نامي يا نشاني از دين در آنها نباشد ــ نه تنها كاري غيرديني يا چندديني به شمار نميرود، بلكه ميتوان آنها را در زيرمجموعه گونههايی از آثار تخيلي یا معنوی ديني گنجاند.
افزون بر اينها، پرداختن به اين گونه معنويتها و نبردن نام دين يا نياوردن نشاني از دين در بسياري از آثار معنويِ بهظاهر غيرديني اما در واقع ديني، گاه ضرورت مييابد و گاه اين ضرورت، بيش از ضرورتِ پرداختنهايی با نام و نشان ديني است. اين حالت زماني رخ ميدهد كه مخاطبان ما يا گروههاي هدفي كه در نظر داريم، به هر دليل، گونهاي دلزدگي يا سوءنظر يا سوءتفاهم نسبت به دين يافتهاند و پرداختن مشخص و نشاندار ما به دين، مايه آن خواهد شد كه از مطالعه يا مشاهده اثر ما سر باز زنند. ما با كشاندن آنها به حوزهها، نگرشها، دريافتها و تجربههاي معنوي درست كه بهواقع در راستاي دين يا برگرفته از دين يا مورد تأييد ديناند، آنها را ناخودآگاه به حوزه دين نزديك خواهيم ساخت و در زير پوشش شعاعي از نور دين قرار خواهيم داد.
از نگاه کارکردگرایانه نیز برخی از جنبههای معنویتهای غیردینی میتوانند تأیید یا حتی تقویت شوند. مکاتب و مذاهبی که پیروان خود را به ورزش، راستگویی، جوانمردی، احترام به انسان و طبیعت، حفظ محیط زیست، خدمت به همنوع، رعایت حقوق دیگران، باور به حکمتهای نهفته در پس رخدادهای جهان آفرینش، عقیده به قوانین عمل و عکسالعمل و از این دست سفارش میکنند، خدمتگزاران خوبی برای سلامت انسان، طبیعت و جامعه به شمار میآیند و مایه خشنودی کسانی خواهند بود که با آنها ارتباطی دارند. برای نمونه، شمای دیندار به فردی که به شما راست میگوید، حقی از شما را ادا میکند یا خدمتی یا احترامی نسبت به شما به عمل میآورد، به دلیل همباور نبودنش با شما اعتراض نمیکنید که چرا چنین کرده است.
ملاحظه میکنید که داوری و بازدارندگی یکپارچه درباره کتابهایی مرتبط با معنویتهای غیردینی، به خودی خود، کاری غیراسلامی است و بهعکس، گسترش معنویت در جامعه میتواند از آن نوع دستاوردهایی مفید به ارمغان آورد که با بخشی از اهداف و کارکردهای اجرایی ادیان الهی همسویی و همپوشانی دارند.
نظر شما