او که در دانشگاه شهید بهشتی، روانشناسی خوانده است؛ این را هم می گوید که لذت یک شعر مختوم قلی فراغی (شاعر ترکمن) را با صدتا کتاب روانشناسی آمریکایی عوض نمی کند. گفت و گوی مفصل ایبنا با خمسه 62 ساله (9 بهمن 1331-پامنار تهران) که خیلی جاها از چاشنی شوخی هم بی نصیب نماند را از دست ندهید:
پیشنهاد «آقای شادی» سینما و تلویزیون برای کم کردن فاصله کتاب و کتابخوانی مان با دنیا چیست؟
کم کردن این فاصله واقعا سخت است و باید کاری کنیم کارستان. اگر به همین آسانی بود که برپایی سالانه نمایشگاه کتاب، انبوه مصاحبه ها و پندیات دولتمردان و روشنفکران بر روند کتابخوانی مردم تأثیر می گذاشت.
یعنی بی تاثیر است؟!
تاثیر چندان زیادی ندارد. مردم باید خودشان اهل کتاب شوند و بخواهند که بخوانند.
پس حکایت از این گوش در و از آن دروازه است!
دقیقا. اگر انسان مایل و راغب به انجام کاری نباشد، همه دنیا هم که جمع شوند و تشویقش کنند هیچ اتفاقی نمی افتد.
پس چرا ما الان داریم درباره کتاب حرف می زنیم؟!
چون امید داریم که حرفی، جمله ای از این گفت و گو حتی بر یک نفر تأثیر بگذارد؛ همان یک نفر، به تنهایی یک نسل است. به هر حال نمایشگاه هر سال برگزار می شود و این اتفاق خوبی در حوزه کتاب است.
صرف برگزاری نمایشگاه می شود اتفاق خوب؟
می خواهید همین را هم برگزار نکنیم تا خیالتان راحت شود؟
نه؛ اما فکر می کنید همه کتاب هایی که در نمایشگاه فروش می روند، خوانده می شوند؟
لازم نیست بخوانیم. همین که داشته باشیم کافی است. اصلا کتاب برای خواندن نیست؛ برای خریدن است.
کتاب را در هوای نمایشگاه نفس می کشید؟
بستگی دارد که بار بخورد یا نه. چون من روی وانت کار می کنم اگر بار بخورد حتما سمت نمایشگاه هم می روم!
به دام پر زرق و برق کتاب هایی با اسم قشنگ اما متن کم محتوا افتاده اید؟
بازار جهان پر از کالاهای دروغی و تقلبی است. اجناسی که به ظاهر ارزشمندند و در باطن، هیچ. کتاب هم مثل سایر کالاها خوب و بد دارد. از قدیم گفته اند: خریدار باید عاقل و هوشیار باشد! من سعی می کنم نهایت دقت را به کار گیرم تا به دام این کتاب های سبک و سطحی نیفتم.
پیرو جَو و تب بازار کتاب هم هستید؟
نه. وقتی کتابی گل می کند، سایر دوستان به سراغش می روند و گزارش می کنند برای ما. حسن و عیبش را می گویند. ما هم تشکر می کنیم از گزارش شان.
کتابی هم بوده که از خواندنش پشیمان شوید؟
بله. اما اگر اسمش را به شما بگویم، نویسنده اش که از دوستان صمیمی ام است ناراحت می شود و بی شک رابطه مان به هم می خورد.
کتاب های دیگری هم بوده است اما با نویسندگان آنها هم دوستی جدیدی آغاز کرده ام. در حال حاضر با همه دشمنانم دوست شده ام. یک قفسه از کتابخانه ام پُر از چرندیات همین دوستان صمیمی ام! است.
اگر چرندیات است، پس توی کتابخانه تان چه می کند؟
گذاشته ام جلوی چشم تا هر کدام شان به خانه مان می آیند، ببینند و ذوق کنند. البته این قفسه از کتابخانه ام در واقع «ایوان مدائن» است. بالای سر این کتاب ها هم نوشته ام «هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن هان/ ایوان مدائن را آیینه عبرت دان» یعنی اینها را ببینید، عبرت بگیرید و دیگر این جوری ننویسید!
اسم یا طرح جلد؟ کدامشان وسوسه خرید کتاب را به جانتان می اندازد؟
در انتخاب کتاب به اسم و طرح جلد، توجهی ندارم و فکر می کنم اگر خواننده عاقل باشد دلبسته ظاهر نمی شود. طبیعی است که در وهله اول وقتی با یک نویسنده، ناشر یا مترجم خوب آشنا هستم به سراغ آثار آنها می روم.
بقیه انتخاب هایتان چطور؟ اتفاقی است یا...؟
اجازه می دهم تا کتاب مرا انتخاب کند. چون یوگا کار می کنم کنار کتاب ها می ایستم تا ارتباط درونی مان شکل بگیرد. همین که یک سوت ذهنی برایم بزند، برمی گردم و می خرمش!
و یکی از کتاب هایی که این جوری انتخابش کردید؟
«عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» محمد بن محمود بن احمد طوسی به تصحیح و مقدمه آقای منوچهر ستوده که یک جور روانشناسی اجتماعی و شناخت محیط محسوب می شود و در نیمه دوم قرن ششم هجری به این علت تألیف و جمع آوری شده که مردم در اطراف و اکناف عالم بگردند و از عجایب جهان و غرایب زمان آگاه شوند. خیلی جذاب است. هر چه بخواهید در این کتاب هست. بحث هدفمند کردن یارانه ها، مباحث سیاسی، افلاک، کوه، دریا، کلیساها، مساجد، زلزله، گیاهان، گنج ها، خلقت آدمی، عقل و روح، قضا و قدر، معجزات، علم طب، خواص غذاها، غول ها، حشرات و... حکایات و داستان های جالبی هم دارد.
کتاب هایی که انتخاب می کنید را یکبار می خوانید یا چندبار؟
ما خانوادگی کتاب می خوانیم. من کتاب را می خوانم، بعد می دهم به خانمم؛ ایشان هم می دهد به دختر بزرگمان. او هم می دهد به دختر کوچک مان. دختر کوچک مان هم 7 ساله است. هر کتاب در خانه ما 4 بار خوانده می شود.
حتما در نهایت هم نظرات تان را جمعبندی می کنید که مثلا خوب بود یا...؟
نه دیگر اینجا را اشتباه کردید؛ ما خانواده خمسه هستیم و با 4 نفر به جمعبندی نمی رسیم. باید یک نفر دیگر اضافه شود تا بتوانیم به جمعبندی برسیم!
کتاب طنز هم می خوانید؟
نه اصلا. من آدمی جدی هستم. ولی از بین کتاب های طنزنویسان معاصر، کلیات عبید زاکانی را توصیه می کنم!
ولی به نظر نمی رسد خیلی کتابخوان باشید؟
گفتم که ما 4 نفریم و به عنوان خانواده خمسه همیشه منتظر نفر پنجم هستیم. آن نفر پنجم هم معمولا از دوستان، همکاران و فامیل هستند که کتاب ها را برایمان می خوانند!
تازه های کتاب را چه طور سراغ می گیرید؟
به شیوه سنتی. هر از گاهی به کتاب فروشی های انقلاب سَر می زنم و تازه های نشر را می بینم. اما آنچه خیلی مهم است و متأسفانه این روزها به شدت جلوه گری می کند جای خالی کتاب در رسانه هاست. روزگاری در روزنامه ها صفحاتی به معرفی تازه های نشر اختصاص داده می شد اما الان خیلی کم رنگ شده است. رادیو و تلویزیون هم به این کالای فرهنگی، توجه چندانی نشان نمی دهد و جالب است که در فضای مجازی هم با تبلیغ هر کالایی روبرو می شوید جز کتاب!
پس شما هم معتقدید کتاب، رسانه ای به شدت مهجور است!
صد در صد همین طور است. رسانه ای که باقی رسانه ها برای خلاصی اش از این تنهایی هیچ کاری نمی کنند!
راهی برای روی خوش نشان دادن باقی رسانه ها به این یار مهربان سراغ دارید؟!
راه در اندیشه آقایان مسوول است و بس. آنها باید گره گشا شوند. چگونه اش را هم خودشان بهتر از من و شما می دانند.
به مسوولان منتقدید؟
ما دست مسوولان را به شدت می فشاریم و ازشان تشکر می کنیم. تشکر بهترین انتقاد است.
بیشتر هوای کتاب های کاغذی را دارید یا آنلاین و الکترونیک؟
کاغذی. حتما باید کتاب و روزنامه را با انگشتانم لمس کنم و ورق بزنم.
در گرانی و ناخوشی بازار نشر، چه طور مردم را به خرید و صرف کتاب دعوت کنیم؟
این روزها که شکلات هم گران شده است، می شود کتاب ارزان باشد؟! کسی که اهل مطالعه است باید با تورم موجود بسازد؛ چه می شود کرد دیگر!
بهتر است نخستین گام برای دعوت مردم به خرید، چاپ کتاب های ارزان و کوچک باشد. من گلستان، بوستان، حافظ و مولانا را در قطع بسیار کوچک- کمی بزرگ تر از قوطی کبریت- همیشه همراه دارم. به گمانم چاپ این مدل کتاب ها، افراد را به مطالعه بیشتر و راحت تر سوق می دهد. چون هم ارزانتر در می آید هم حملش آسان است و همه جا در دسترس.
خیلی ساده مسئله دشوار گرانی را برای خودتان و مردم حل کردید!
به نظرم با تورمی که در جامعه وجود دارد، قیمت کتاب مناسب است.
اگر مخاطب بگوید شعار می دهید؟!
اگر تا به حال از زبان علیرضا خمسه، شعار شنیدند این یکی را هم به حساب شعار بگذارند.
یعنی آقای بازیگر برای خرید کتاب با هر قیمتی دست به جیب است؟
بله. چرا که نه؟ انسان در صدد رفع نیازهایش است و چه نیازی مهم تر از مطالعه. مثلا می شود کفش نخرید، چون گران شده است؟ کتاب هم مثل باقی کالاها و حتی مهم تر. غذای روح را باید به هر قیمتی که باشد خرید حتی خیلی خیلی گران!
معلوم است حسابی اسکناس ها به جیب تان لبخند می زنند!
(می خندد) برای سلامت فکر باید هزینه کرد و من خرید کتاب خیلی خیلی گران را با رضایت کامل انجام می دهم.
به عنوان کسی که دستی هم بر قلم و ترجمه کتاب داشته، نگاهتان به ممیزی های موجود چگونه است؟
هر جامعه ای با یک سری خطوط قرمز روبروست و در بعضی کشورها مثل ایران به دلیل نوع فرهنگ و دیدگاه های عرفی و مذهبی، ممیزی بیشتر خودنمایی می کند اما معتقدم این مهم باید دستخوش تغییرات عمده و اساسی، قرار گیرد و خلاصه حکایت «عالمی از نو بباید ساخت» است دیگر.
بسته پیشنهادی علیرضا خمسه طناز، از دنیای کتاب های جذاب و خواندنی؟
از مطالعه ادبیات غافل نشوید. در دوران کودکی، سعدی می خواندیم و هنوز هم که هنوز است در زبان روزمره مان از ابیات این شاعر بزرگ استفاده می کنیم، اما متأسفانه بچه های امروز با ادبیات و شاعران سرزمین شان آشنا نیستند. چرا نباید در جیب من غزلیات شمس باشد؟! شعر و ادبیات روح آدم را تازه می کند. حتما باید ژست روشنفکری بگیریم و کتاب های روانشناسی آمریکایی بخوانیم؟! ادبیات، روشنفکری نیست؟!
بدبختانه بعضی از این کتاب ها، نمونه بارز همان دام های پرزرق و برق و اسم قشنگ و متن دروغ هستند. کاش چه معروف و چه غیرمعروف کمی به خودشان بیایند و به تاریخ و ادبیات کشورشان افتخار کنند و با این آثار فاخر ژست روشنفکری بگیرند نه خیلی از کتاب های توخالی روانشناسی.
کتابِ همراه این روزهای شما؟
این روزها همراه شعرهای «مختوم قلی فراغی» شاعر بزرگ ترکمن شده ام و از بیت، بیت اش لذتی وافر نصیبم می شود. لذتی که با مطالعه هیچ کتاب روانشناسی آمریکایی قابل قیاس نیست.
روزگار بی کتاب مثل؟
آدم هایی که هویت فرهنگی شان را گم کرده اند و متأسفانه چه قدر در جامعه امروز زیادند.
برای بازگشت به فرهنگ و هویت اصیل ایرانی شان کاری می توان کرد؟
تا خودشان نخواهند از دست هیچ بشری کاری ساخته نیست. اما تبلیغات مفید و مؤثر فرهنگی دست اندرکاران این امر هم بی فایده نخواهد بود و شاید تلنگری بر سردرگمی و بازگشت شان به اصل خویش باشد. البته من هم مثل حضرت مولانا که امیدوار است «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش» به این بازگشت امیدوارم.
نظر شما